ایران در آستانه اشغال
دولت ایران همزمان با شروع جنگ جهانی دوم در سپتامبر ۱۹۳۹ (۱۳۱۸شمسی) با صدور اطلاعیه رسمی بیطرفی خود را به دولتهای متحارب اعلام داشت و این بیطرفی تا دو سال بعد یعنی تا ۱۹۴۱ (۱۳۲۰شمسی) رعایت شد و دولت ایران روابط سیاسی خود را با دولتهای متفق و دول محور حفظ کرد. ولی در عمل اتباع آلمانی در ایران حضور فعال داشته و در امور اقتصادی و عمرانی و سیاسی فعالیت میکردند.
حضور آنها نیز تا اندازهای مورد رغبت دولت و مردم ایران قرار داشت، زیرا آنها در سازندگی ایران و توسعه صنعتی، عمرانی، اقتصادی و آموزشی کشور نقش موثری ایفا میکردند و در مقابل مردم نسبت به انگلستان و روسیه در اثر سوابق سوء آنها بدبین بودند.
روابط اقتصادی و تجاری بین آلمان و ایران در سطح بالایی قرار داشت و در این رابطه دو کشور بهصورت مکمل یکدیگر عمل میکردند. یعنی کشور ایران مواد خام و اولیه صنعتی و کشاورزی به آلمان صادر میکرد و آلمان نیز نسبت به صدور مواد ساخته شده صنعتی و کارخانجات و ... به ایران اقدام میکرد.
علت حضور آلمان و نزدیک شدن به ایران را تنها نباید در نیاز به روابط اقتصادی و تجاری متقابل دانست، بلکه با روی کار آمدن هیتلر در آلمان (۱۹۳۳م) که در اندیشه کسب قدرت اقتصادی و نظامی برای آلمان بود، مجددا افکار استراتژیک جدیدی برای دسترسی به مرزهای امن و توسعه فضای حیاتی و اقتدار آلمان در اروپا و جهان شکل گرفت و نظریات ژئوپلیتیک «مکیندر» و «هاوس هوفر» نیز در تشدید روحیه توسعهطلبی هیتلر تاثیر داشت.
هدف استراتژی آلمان در هم شکستن قدرت امپراتوری انگلستان و سلطه سیاسی بر جهان بود. از آنجاکه «هارتلند» نیز در خاک شوروی قرار داشت، طبعا درهم شکستن شوروی نیز جزو هدفهای پنهان استراتژی آلمان محسوب میشد که در ابتدای جنگ سیاست سازش با شوروی و تقابل با انگلستان و فرانسه اتخاذ شده و پس از بروز بنبست در جبهه غرب تهاجم به خاک شوروی آغاز شد.
برای تحقق اهداف استراتژی آلمان موقعیت نسبی ایران کارآیی موثری داشت، زیرا موقعیت ایران فرصت مناسبی را برای آلمان جهت اعمال فشار به انگلستان و روسیه فراهم میکرد. تصویر موقعیت جغرافیایی ایران در صحنه جنگ جهانی دوم را به این شرح میتوان بیان کرد:
۱) مجاورت با هندوستان و قرار داشتن در دروازه ورود به آن بهعنوان کانون پشتیبانی اقتصادی و نظامی انگلستان.
۲) مجاورت با شوروی در ضلع جنوبی آن و ایجاد احساس تهدید برای آن کشور.
۳) قرار داشتن در مسیر محور ارتباط بین دو منطقه عملیاتی و تحت کنترل متفقین یعنی منطقه اقیانوس هند و خلیجفارس که تحت کنترل و نفوذ انگلستان بود و سرزمین روسیه که قلمرو عملیاتی شوروی محسوب میشد.
۴) دارا بودن ذخایر عظیم نفتی در منطقه خوزستان بهعنوان مخزن سوخت ماشین جنگی متفقین به ویژه انگلستان و نیز قرار داشتن در مسیر انتقال نفت از خلیجفارس که دسترسی به آن جزو اهداف هیتلر بود.
۵) مجاورت با حوزههای نفتی قفقاز بهعنوان مخزن سوخت روسیه شوروی که آلمانها به آن چشم داشتند.
۶) حضور کارشناسان و ماموران آلمانی در شئونات کشور بهعنوان منبع تهدید متفقین از دید آنها.
چنین وضعیتی به ایران ارزش و اعتبار ویژهای در نگرش استراتژیک متفقین و دول محور میداد. کنترل ایران از سوی آلمانیها میتوانست به فشار بر جبهه جنوبی روسیه و نیز جلوگیری از کمکرسانی از سوی متفقین به آنها کمک کند و همچنین مبدا تهاجم به هندوستان بهعنوان مرکز پشتیبانی انگلستان قرار گیرد و نیز ایران امکانی را برای آلمانیها ارائه میداد تا با از کار انداختن موسسات مالی تولید نفت و انرژی جنوب ایران و قفقاز، متفقین را از دسترسی به سوخت مورد نیاز ماشین جنگی آنها باز دارد.
بنابراین زمینهسازی برای بهرهبرداری و استفاده از موقعیت و فضای ایران در استراتژی نظامی آلمان امری بدیهی میکرد. از این رو روابط تجاری با ایران در دوره زمامداری هیتلر توسعه زیادی یافت بهطوریکه تجارت خارجی ایران و آلمان که در سال ۱۹۳۲م حدود ۸ درصد کل تجارت خارجی ایران بود، در سالهای شروع جنگ جهانی دوم به ۴۵درصد بالغ شد.
همچنین هیتلر با هدف دسترسی به خلیجفارس و هندوستان، به منظور خروج رقبا از صحنه، به دولت ایران پیشنهاد مشارکت در فعالیتهای مدرنسازی کشور را داد. در نگرش استراتژیک متفقین به خصوص انگلیس و شوروی ایران چنین وضعیتی داشت:
۱) کنترل آن باعث بالا رفتن ضریب امنیتی هندوستان و جلوگیری از دسترسی دشمن به آن میشد.
۲) تصرف آن نه تنها مانع دسترسی آلمانها به منابع نفت قفقاز و خوزستان و خلیجفارس میشد، بلکه استمرار دسترسی به مخازن نفت مزبور و تامین سوخت متفقین را تضمین میکرد و کارآیی ماشین جنگی آنان را در سطح بالایی نگه میداشت.
۳) کنترل ایران بهخاطر موقعیت جغرافیایی آن بین قلمرو نفوذ انگلیس در جنوب و قلمرو نفوذ شوروی در شمال میتوانست قلمرو عملیاتی متفقین را به هم مرتبط ساخته و تدارکات مورد نیاز را به پشت جبهههای شوروی منتقل کند، بهخصوص که ایران نسبت به مناطق پیرامون شبکه ارتباطی کارآمد و نوسازی شده را در اختیار داشت.
۴) تصرف آن تهدید جبهه جنوبی روسیه شوروی را کاهش داده و امکان تقویت آن را نیز فراهم میآورد.
۵) کنترل و بهکارگیری ایران از سوی دولت آلمان که زمینههای سیاسی و اجتماعی مساعدتری نسبت به متفقین در ایران داشت و کادرهای اقتصادی، آموزشی، فنی، سیاسی آن در شئونات مملکت حضور داشته و میتوانستند زمینهسازیهای مناسب را برای حضور آلمان بهویژه پس از سقوط جبهه قفقاز فراهم آورده، تهدیدی جدی برای منافع انگلیس و روسیه محسوب میشد.
بنابراین ایران در نگرش استراتژیک دو قدرت رقیب جنگ جهانی دوم نقش تعیینکنندهای در موازنه قوا به عهده داشت. آلمانها با گشودن جبهه جدیدی در شرق در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ (تیر ۱۳۲۰) در مسیر دشتهای سیبری، اوکراین و روسیه سفید، پیشروی کرده، به پشت دروازههای مسکو و نیز شبهجزیره کریمه و کوههای قفقاز رسیدند.
متفقین از این وضعیت به شدت نگران شده، به منظور جلوگیری از کاربری ایران از سوی آلمانها علیه متفقین بهویژه در جبهه روسیه و هندوستان و خلیجفارس و هم به منظور بهکارگیری ایران در تقویت جبهه روسیه و تضمین کنترل منابع نفتی جنوب و امنیت دروازه هندوستان اقدام به اتخاذ تصمیم فوری برای اشغال ایران کرده و در جستوجوی بهانهای برای اشغال آن برآمدند.
آنها این بهانه را در ضرورت خروج آلمانیها از ایران متجلی ساختند تا در صورتیکه دولت ایران این خواسته را پذیرفته و از در سازش و مصالحه درآید تقاضای بعدی کاربری ایران در پشتیبانی جبهه روسیه را مطرح کنند. زیرا تقاضای اخراج آلمانیها از ایران بهانهای بیش نبود و هدف اصلی، بهکارگیری ایران در استراتژی نظامی آنها بود.
کما اینکه چرچیل در ۱۹ اوت ۱۹۴۱ به کابینهاش اظهار کرد: «از اینکه دو کشور (روس و انگلیس) خواسته خود را محدود به اخراج آلمانیها کردهاند، احساس ناراحتی میکند و اگر ایران با خواسته دو دولت موافقت کند، آیا ما در وضعیت بغرنجی قرار نخواهیم گرفت؟ و مجددا از ایران نخواهیم خواست که تسهیلات حملونقل و راههای ایران را در اختیار ما بگذارد؟»
اینجا بود که متفقین بهدنبال افزایش فشار از سوی ارتش آلمان بر جبهه روسیه و خطر درهم شکستن مقاومتهای دلیرانه سربازان شوروی و سقوط مسکو، از دست دادن فرصت را مصلحت ندانسته و به بهانه کوتاهی ایران در اخراج آلمانها، اقدام به اشغال نظامی ایران در بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰ ه.ش (۱۹۴۱م) از جبهه غرب، جنوب، شرق و شمال کرده و به این ترتیب بیطرفی ایران را نقض کردند، زیرا اگر در لحظات حساس مقاومت در جبهه مسکو، کمکهای متفقین از مسیر ایران واصل نمیشد یقینا طرح آلمانها مبنی بر سقوط مسکو و یکسره کردن کار شوروی قبل از فرارسیدن ایام زمستان عملی میشد.
اشغال ایران از سوی متفقین نه تنها جبهه روسیه را از خطر سقوط حتمی نجات داد، بلکه تداوم حاکمیت و بهرهبرداری از ذخایر نفتی خوزستان و راههای حملونقل آن را نیز تضمین کرد.
منبع: محمدرضا حافظنیا، «نقش ژئواستراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم»، تاریخ روابط خارجی، ۱۳۸۰.