استعفای مصدق و فرمان نخستوزیری قوام
دکتر مصدق بعدها در «خاطرات و تالمات» مینویسد: «اکنون اعتراف میکنم که راجع به استعفا خطای بزرگی مرتکب شدم. چنانچه قوامالسلطنه آن اعلامیه کذایی را نمیداد و با مخالفت صریح مردم مواجه نمیشد و دولت خود را تشکیل میداد و قبل از اینکه دادگاه (لاهه) اعلام رای کند دولتین ایران و انگلیس روی این نظر که اختلاف در صلاح دولتین نیست دعوای خود را از دیوان لاهه پس میگرفتند و کار به نفع دولت انگلیس تمام میشد و زحمات هیات نمایندگی ایران به هدر میرفت.» فرآیند این مخالفت و استعفا، عامل تازهای را در جریان مبارزات ملت ایران وارد کرد: وارد شدن شاه به میدان جنگ. آبراهامیان در تحلیل خود از این مساله مینویسد:
پس از پنج ماه کشمکشهای پارلمانی، در ۲۵ تیر ماه ۱۳۳۱ مصدق به ناگاه با استفاده از حق قانونی نخستوزیر در تعیین وزیر جنگ، کشمکش را به یک بحران مهم ملی تبدیل کرد. هنگامی که شاه فرد مورد نظر مصدق را نپذیرفت، وی بدون توجه به نمایندگان و با نوشتن استعفانامهای، مستقیما به مردم متوسل شد.
مصدق در استعفانامه خود به این موضوع اشاره کرده بود که چون به وزیر جنگ مورد اعتمادی نیازمند بود و شاه هم فرد موردنظر را نپذیرفت، استعفا میدهد تا اعلیحضرت فرد مورد اعتماد و مجری سیاستهایش را به نخستوزیری تعیین کند.
این نخستین بار بود که یک نخستوزیر آشکارا از شاه به دلیل نقض قانون اساسی انتقاد میکرد. دربار را به دلیل مقاومت در برابر مبارزه ملی محکوم میکرد و جسارت میکرد تا مشکل قانون اساسی را مستقیما برای ملت مطرح سازد.
در ۲۶ تیر ۱۳۳۱ مجلس در غیاب نمایندگان عضو «جبهه ملی»، به نخستوزیری احمد قوام (قوامالسلطنه) رای تمایل داد و شاه نیز فرمان نخستوزیری او را صادر کرد. شاه، در این فرمان، قوام را با لقب «جناب اشرف» مخاطب ساخته بود که بهدنبال حوادث آذربایجان ـ عملا ـ پس گرفته شده بود.
قوام پس از دریافت فرمان، اعلامیه شدیداللحن و تندی صادر کرد. اعلامیه قوام حاکی از قصد او بود ولی به جای ترساندن مخالفان، آنها را تحریک کرد. تعبیراتی چون «وای بر حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را بر هم زنند. این گونه آشوبگران با شدیدترین عکسالعمل از طرف من روبهرو خواهند شد» یا «به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده است و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت رسیده است» مردم را خشمگینتر ساخت.