جغد جنگ از نگاه بهار
با توقیف این نشریه، بهار جوان و جویای نام نشریه «تازه بهار» را در محرم۱۳۳۰ در مشهد منتشر کرد؛ اما عمر این نشریه نیز کوتاه بود و بهار مشروطهخواه، انقلابی و آزادیخواه بازداشت و به تهران منتقل شد. در تهران نیز بهار با انتشار نشریه و روزنامه بهشهرت رسید و از فضای ژورنالیسم بود که به سیاست پرتاب شد و سرانجام هم به مجلس شورای ملی راه یافت و در قامت «اقلیت» خوش درخشید! قصد آن ندارم که در این یادداشت کوتاه، حتی به اجمال، به زندگی و احوال بهار بپردازم. دیگران و قبل از من بهنحو احسن این کار را کردهاند. ملکالشعرای بهار در طول زندگی خود، دستکم تا برآمدن رضاشاه پهلوی و استقرار دیکتاتوری او، در کنار کارهای سیاسی، همچنان یک ژورنالیست باقی ماند.
او در فاصله حساس و سرنوشتساز انقلاب مشروطیت تا پایان جنگ جهانی اول و چند سال اول ظهور رضاشاه در صحنه سیاسی ایران، همچنان قلم زد و یک ژورنالیست باقی ماند. دست تصادف، با شکستن پایش در ماجرای مهاجرت بزرگ رجال دموکرات و مخالف سیاست انگلیس از تهران به قم و سپس کرمانشاه، او همچنان در تهران ماند و بهعنوان روزنامهنگاری مخالف سیاست روس و انگلیس و کابینههای ایرانی وابسته به انگلیس قلم زد و مطلب نوشت.
مرتب نیز با نشریات مختلف طرفدار متفقین در تهران، درگیری قلمی داشت. یکی از این نشریات، روزنامه «رعد» به سردبیری سیدضیاءالدین طباطبایی بود. بهار و طباطبایی دو قطب مخالف سیاسی در صحنه ژورنالیسم و سیاست در ایران بودند. در مقطعی و پس از پیروزی انقلاب اکتبر۱۹۱۷م. و اواخر جنگ جهانی اول، بین این دو یک جدال مکتوب انتقادی درباره ماهیت کابینههای سیاسی ایران در سال۱۳۳۳هجری قمری درگرفت، همان سالی که آتش جنگ جهانی اول بهرغم بیطرفی، دامن ایران و ایرانی نیز گرفت و ایران از شمال، غرب و جنوب رسما به اشغال نیروهای متجاوز متفقین (روس و انگلیس) و متحدین (عثمانی و آلمان) درآمد.
آغاز ماجرا با نشر مقالاتی از طرف روزنامه رعد بود که بهار ژورنالیست را تحریک و تحریض کرد جواب داده و سیدطباطبایی را به اصطلاح سرجای خودش بنشاند. ماحصل این جدال قلمی- سیاسی نگارش سلسله مقالاتی شد با عنوان «تاریخچه سه سال و نیمه ما و جنگ (۱۹۱۷ـ۱۹۱۴)» که درواقع طرح نخستین آن نگارش مقالاتی مسلسل و دنبالهدار درباب وقایع سیاسی و نظامی جنگ جهانی اول در ایران از آغاز تا سال۱۳۳۶ هجری قمری/ ۱۹۱۷م.بود. نخستین شماره این مسلسل به تاریخ یکشنبه ۷ربیعالاول۱۳۳۶ق./ ۱۲۹۶ش. و آخرین و شانزدهمین شماره در روز پنجشنبه ۲جمادیالاولی ۱۳۳۶ق./ ۱۲۹۶ش چاپ و منتشر شد.
بهدلایل نامعلومی بهار فقط فرصت کرد همان یک سال اول جنگ جهانی اول در ایران را، با تکیه بر اسناد وزارت خارجه ایران و بهخصوص کتاب هنوز تا آن زمان منتشر نشده «کتاب سبز»، برخی از اسناد انگلیسی مندرج در کتاب «کشف تلبیس» و خاطرات و مشاهدات و مشهودات شخصی خودش، به رشته تحریر درآورد و روایتش از این جنگ، برای همیشه ناتمام ماند.
مجموع این مقالات و گزیدهای از مقالات سیدضیاءالدین طباطبایی در مقام نقد و انتقاد از ملکالشعرای بهار و عملکرد حزب دموکرات ایران، دستمایه تدوین یک مجموعه مقاله توسط استاد کاوه بیات شده است.
استاد کاوه بیات در مقدمه ارزشمند و تحلیلی که بر این مجموعه مقالات نگاشته، با دیدی کلی به -موقعیت سیاسی- بینالمللی که موجب نوشتن و انتشار این مقالات شد پرداخته و با قلمی فشرده، درونمایه اصلی آنها را مورد بحث قرار داده است. استاد بیات در بخشی از مقدمه خود درباب داوریهای بهار و طباطبایی هوشمندانه نوشته است: «ملکالشعرای بهار که اصولا با طرح و بحث هرگونه انتقادی مخالف بود در مجموع به سیر اجتنابناپذیر وقایع اعتقاد داشت و اینکه اصولا قدرت انتخابی هم در کار نبود؛ شد آنچه میبایست بشود و چارهای هم نبود، مخالفت بهار با طرح و بحث هرگونه مضمون انتقادی بر این سنت سیاسی ریشهدار استوار بود که با توجه به شرایط حساس وقت و ضرورت یگانگی و وحدت عمومی مباحث مناقشهآمیز، مضر و بیحاصل است.»
یکی از نکات مهم و در عین حال تا همین امروز همچنان مغفول واقع شده در خلال جنگ جهانی اول در غرب ایران، نیات توسعهطلبانه امپراتوری عثمانی در اشغال رسمی و مفتضحانه بخشی از خاک ایران و ادعای مضحک اتحاد اسلام است.
اتحاد اسلام ردایی بود که عثمانیها زیر لوای آن در واقع اهداف توسعهطلبانه خود را در ایران و خاورمیانه پیش بردند که دستکم برای ما ایرانیان نتایج فاجعهباری به بار آورد. در همین راستا باید به اقدامات جنایتآمیز فرمانده عثمانی رئوف بیک نگریست و کردار خشن و مالکانه او در کرمانشاه و غرب ایران را تحلیل کرد.
استاد کاوه بیات در همینباره نوشته است: «موضوع اصلی آن بود که رئوفبیک نه در مقام یک نیروی همراه و همسو با گروهی از ملّیون ایرانی -هواداران آلمان و عثمانی- در مخالفت با روس و انگلیس بلکه به جامه یک فاتح و کشورگشا قدم به خاک ایران گذاشت. علاوه بر صدور مجموعهای از احکام و فرامین شداد و غلاظ به پارهای از عشایر، در مقام رعایای عثمانی و نه اتباع ایران که با توجه به دعاوی مرزی عثمانی بر حدود غربی کشور، فرامین معناداری بود، دست بر غارت و کشتار مردم نیز گشود و در این امر تا آنجا پیش رفت که باعث برانگیختن یک نفرت و انزجار سراسری شد که جایگاه آلمان و عثمانی را در افکار عمومی به نحوی جدی زیر سوال برد.»