دولت بیوزیر
استرآبادی در ابتدای این باب اشاره میکند که جناب نادر «نه مفاخرتش به نسب است و نه مباهاتش به سلطنت مکتسب، زیرا که به مدلول نص و کتاب، این دو در پیشگاه نظر بلندهمتان پستترین پایه سلم اعتبار است و نازلترین مرتبهای از مدارج افتخار» و سپس ادامه میدهد: «اما چون غرض این کتاب ضبط کلیات احوال این خدیو بیهمال است و ذکر انساب نیز لوازم این مقال، لهذا بر سر اجمال نگاشته لوح بیان میشود که آن حضرت از ایل قرقلو و قرقلو اویماقی از نوع افشار و افشار از جنس ترکمان است. مسکن قدیم ایل مزبور ترکستان بوده است.
در ایامی که مغولیه بر ترکستان استیلا یافتند، از ترکستان کوچ کرده، در آذربایجان توطن اختیار و بعد از ظهور خاقان گیتیستان، شاه اسماعیل صفوی انارالله برهانه به تقریبات کوچ کرده و در سرچشمه میاب کوپکان من محال ابیورد خراسان.»
روایت تاریخ عالمآرای نادری هم از تبار نادر موید و مقوم مآخذ نخست است. نادرشاه پس از فتح هندوستان با سلطان گورکانی هند ملاقات میکند و سعی دارد بهنوعی از وی دلجویی کرده و شأن این فرمانروای شکستخورده را حفظ کند.
از اینرو هدف خود را از سفر به هندوستان ملاقات فرمانروای گورکانی اعلام میکند؛ زیرا افشارها و گورکانی از یک ریشه و تبار هستند: «حضرت صاحبقران از راه ملاطفت و احسان درآمده، کمال عزت و احترام به عملآورده، فرمود که: چون بندگان همایون ما به جماعت افشار اشتهار داریم، افشار نیز از طایفه ترکمان است و جدوآبای ما به سلسله ترکمانی متصل... غرض از آمدن ما به این نواحی محض ملاقات بندگان عظیمالشأن شما است.» درخصوص توجه ویژه نادر به ایل افشار و بهویژه طایفه قرقلو منابع وحدتنظر دارند. منزلت بالای افشارها در آن دوره موید این نکته است. پس از افشارها، ایل قاجار و سپس کردهای قوچان در بلوک قدرت ایلی قرار میگرفتند.
درآمدی بر دولت و دیوان در عصر نادری
درخصوص ماهیت دولت نادری، باید پیشینه تاریخی آن را مدنظر داشت. نادر از ابتدا بهعنوان یکی از سرداران صفویه پا به میدان گذاشت و خود را خادم آنان معرفی میکرد. پس از تاجگذاری و اعلام تاسیس سلسله جدید نیز همانطور که خواهد آمد، در استمرار صفویان و اهداف کلی آنها گام برداشت. در بررسی ساختار دولت در عصر نادری و تطبیق آن با اندیشه ایرانشهری موارد متناقضی قابل مشاهده است.
نادر عملا در زمینه دولتمداری یعنی آرایش نهادها و ساختارهایی مانند دیوانسالاری، نهاد وزارت و مذهب نسبت کمی با سنتهای ایرانشهری دارد. حکومت نادر بر ایران ١٢ سال بود و پژوهش در زمینه ساخت نهادی دولت عصر نادری نشان میدهد که نادر در زمین بایر حرکت نمیکرد و سنت صفوی را پیشرو داشت؛ اما استبداد نادری و نظامیگری مانعی بزرگ در برابر فهم اداری و سیاسی ایرانشهری از حکومت بود.
ساختار نهادی دولت صفوی از سه لایه نظامی، دیوانی و مذهبی تشکیل میشد؛ اما در دوره نادری تنها شاهد حضور لایه نظامی در ساختار دولت هستیم و سایر لایهها اهمیت خود را از دست میدهند.
مینورسکی و جیمز فریز در تحقیقات خود، به تلاش نادر برای از رسمیت انداختن تشیع و استخفاف روحانیت پرداختهاند که شامل قتل «رئیس العلماء صدرالصدور» و رسمیت بخشیدن ضمنی به مذهب جماعت نیز میشد. طرد روحانیت شیعی در بلندمدت ضربه مهمی بر اعتبار نادر وارد کرد.
روحانیون از دوران ساسانی نقش مهمی در ارکان دولت داشتند و این نقش در دوره صفوی به شکل دیگری تجدید شد؛ اما در عصر نادر، بهصورت تعمدی کمرنگ شد. نهاد دین در اندیشه سیاسی ایران از دوره باستان اهمیت وافری داشت. در وصیتنامه بهجامانده از اردشیر بابکان به نام «عهد اردشیر» که مسکویه رازی در تجارب الامم متن آن را آورده، گفته میشود: «بدانید که پادشاهی و دین دو برادر همزادند که پایداری هر یک جز به آن دیگری نباشد زیرا دین شالوده پادشاهی است و تاکنون پادشاهی پاسدار دین بوده است... دین پایه کشور است» و در ادامه میگوید: «شاه نباید بپذیرد که مغان و هیربدان به کار دین از وی سزاوارتر باشند.» سایر سیاستنامهنویسان مانند امام محمد غزالی و خواجه نظامالملک نیز عین همین عبارت عهد اردشیر را تکرار کرده و بهکاربردهاند که دلیل روشن بر تداوم و انتقال اندیشه سیاسی باستان به دوره اسلامی است.
نادر از دوران تاجگذاری در دشت مغان نسبت به موضوع روحانیت و دین کماعتنایی کرد؛ اما این بدان معنا نیست که نادر بهطورکلی نسبت به ارزشهای دینی بیاعتنا بود، طلاکوبی مرقد امیرالمومنین(ع) در نجف نشانگر اهمیت ارزشهای دینی برای نادر بود؛ اما همانطور که گفته شد، نهاد دیانت در دولت و دربار نادری منزلت مشخصی نداشت.
«نهاد وزارت» از دیگر ارکان مهم اندیشه سیاسی ایرانشهری و به گفته طباطبایی نهاد اصلی تامین مصالح عالیه ملی بود. از نظر وی نهاد وزارت در اندیشه سیاسی ایرانشهری حائز اهمیت است. با چیرگی ترکان بر ایرانزمین وزارت به نهادی پراهمیت تبدیل شد؛ زیرا شاهان ترک در بهترین حالت جز جهانگشایی چیز دیگری نمیدانستند.
از این دوره قاعده بر آن بود که «دولت بیوزیر نمیپاید»؛ بنابراین در دوران حکومت حاکمان غیرایرانی بهویژه غزنوی و سلجوقی دستگاه وزارت و وزیران ایرانی از اهمیت بالایی برخوردار و حراست از مصالح ملی از نهاد سلطنت به نهاد وزارت منتقل شد. اما نهاد وزارت در عصر نادری اگر نگوییم حذف شد، تقلیل داده شد و این مساله دولت را به یکنهاد خودکامه و تکپایه (نظامی) تبدیل و تمام ارکان حکومت را به شخص شاه وابسته کرد.
این فقدان، باعث میشد که در غیاب شاه کارآیی دولت (امنیت و بقای کشور) بهکلی مختل شود، امری که با وزرای کاردان، قابلکنترل بود. به همین دلیل با مرگ نادر بنیان دولتش نیز فروپاشید. با این حال نادر از مشاورت برخی از بزرگان ایرانی که بهطور سنتی در امر دولتمداری مهارت داشته و به خانوادههای دهقان و دیوانسالار ایرانینژاد تعلق داشتند، استفاده میکرد.
میرزاعلیاکبر ملاباشی از خراسان، میرزا ابوالقاسم شیخالاسلام از کاشان، میرزا زکی از کرمانشاه، عبدالباقیخان از ایل زنگنه، حسنعلیخان معیرالممالک از نسل گرجی، احمدخان مروی و میرزا مهدی استرآبادی از مهمترین مشاوران سیاسی نادر بودند.
«دیوانسالاری» نیز در عصر نادر به اغما رفت بهطوریکه بهجز دفترداران مالیاتی سایر دیوانیان مرخص شدند. منزلت نهاد دیوان که در عصر صفویه به خوبی تقویت شده بود، در عصر نادری فروریخت و همان دفترداران مالیاتی نیز از گزند خشم نادر در امان نبودند. نکته مهم اینکه، پیش از عصر نادری دربار و دیوان از یکدیگر متمایز بودند. تصمیمات سیاسی با «دربار» و امور اداری با «دیوان» بود؛ اما در این دوره «سپاه، دربار و دیوان» یکی شدند و دفترداران نیز همراه با سپاه نادر از دیاری به دیاری دیگر در حرکت بودند بهطوریکه در زمان حرکت سپاه، روحانیون، دفترداران و کارگزاران کشوری مانند فرماندهان سپاه، ملازم شاه بودند.
علاوه برنهاد وزارت و دیوانسالاری یکی دیگر از مولفههای مهم اندیشه سیاسی ایرانشهری در عصر نادر نادیده گرفته شد که عبارت از «عدالت و دادگری» بود. نادر در اوج محبوبیت و به نام امنیت و بیرون راندن افغانان از ایران به قدرت رسید؛ اما حکومت مطلقه و سیاست جهانگشایی، شهرها را از رونق انداخت و هزینههای بسیاری را به مردم تحمیل کرد. نادر به کشورگشایی اهمیت میداد اما از کشورداری غافل بود.
طول مرزهای ایران در زمان نادر به ١٨ هزار و ٢۵۰ کیلومتر میرسید که هند و خوارزم تا فرات و قفقاز و بحرین را دربرمیگرفت اما بازرگانان و دهقانهایی که در آغاز از قدرتگیری وی خوشحال بودند، بهتدریج از وی متنفر شدند. ویلیام فلور به نقل از بازرگانهای هلندی ساکن ایران گزارش میدهد که برخی مردم برای رهایی از ستمهای مالیاتی حکومت نادر دست به خودکشی میزدند.
احمد درستی در پژوهش مهم خود تحتعنوان ساخت دولت در ایران پیش مدرن، میگوید که نخبگان اصلی دولت افشاری نظامیان بودند یعنی فرماندهان و روسای ایلاتی که بهصرف وفاداری به شخص پادشاه به حلقه قدرت راه پیدا کرده بودند و اعلام وفاداری به «شخص» و نه «نهاد» جهت ورود به بلوک قدرت کافی بود. در نتیجه سردارانی از مناطق مختلف اعم از ایرانی و غیرایرانی (ازبک، افغان، ترکمن، هندی و ترک) گردهم آمده بودند.
جمع شدن نخبگانی از قومیتهای مختلف بدون آنکه اقدامی جدی برای ادغام آنها در راستای حفظ همبستگیشان صورت بگیرد خطرناک بود و هر لحظه امکان داشت این جمعیت چندپاره با کوچکترین ضربهای فروبپاشد.
بهویژه آنکه ایلات افشار و کرد که پیشینه طولانیتری در همکاری با نادر داشتند، نسبت به ورود تازهواردهای ترکمن، هندی، افغان و ازبک شدیدا احساس نارضایتی میکردند. پس از مرگ نادر این اتفاق رخ داد و سرداران نادر برای کنترل نواحی تحتامر خود شورش کردند. بیشک نهادینه نشدن یک منبع وفاداری بالاتر از شخص حاکم، در این فروپاشی دخیل بود.
منبع: به نقل از یک مقاله به قلم سالار سیفالدینی، مندرج در فصلنامه مطالعات ملی؛ ۶٩، سال هجدهم، شماره ١، ١٣٩۶