وزیر مختار پرتلاش
در این سفر حاج محمدمیرزا، همراه با گرانمایه خانم از طریق سرخس و عشقآباد و گذشتن از دریای خزر با کشتی از طریق عثمانی به بغداد و کربلا میروند. چون در هندوستان مرض طاعون بهشدت شایع بود، مدتی در کربلا اقامت میکنند و با معلم شروع به آموختن زبان انگلیسی میکند.
در این زمان کنسول ایران در کربلا حکیمالممالک، والی پدربزرگ مادری خانم گوهر گرانمایه بود. حاج محمدمیرزا گرانمایه خانم و خدمه همراه را از همان طریقی که ذکر شد، به ایران مراجعت میدهد و خود به سمت ماموریت حرکت میکند تا به بمبئی وارد میشود.
نظر به اینکه بعضی از ملاکان و تجار ایرانی طرف معامله با هند، بارها تقاضای تخم چای کرده و آن را وارد کرده ولی نتوانسته بودند به عمل بیاورند و همچنین مظفرالدینشاه قاجار چند بار تخم چای خواسته و دستور داده بود در ملک شخصیاش بکارند و باز نتیجه نداده بود، در ملاقات کاشفالسلطنه قبل از سفر هند او را تشویق کرده بود که تخم چای و متخصص پرورش چای به ایران بفرستد. سرانجام در مکاتبات رسمی به وزیر خارجه وقت، دستور داده شد که حاج محمدمیرزا خود تخصص لازم را کسب کند در ایران به کار زراعت چای و تهیه آن بپردازد.
از این رو، او از بدو ورود به هند تمام کوشش خود را بهکار برد و از ابتدا شروع به مطالعه در مراکز کشت و کارخانه چای کرد تا سه ناحیه در هندوستان پیدا کرد که مناسب کشت چای است؛ یکی در شمال (درههای دارجیلینگ) و در آسام، و نیز در مزارع کانگرا در ناحیه پنجاب. یک ناحیه کوهستانی در وسط هند که شمال کلکته بوده و یک ناحیه جنوبی در سیلان که در حال حاضر سریلانکا نامیده میشود و مستقل است. بهدلیل اینکه مزارع کانگرا قدیمیتر و زراعت چای در آن ناحیه به حد کمال رسیده بود و معروفترین کارخانههای چایسازی در آن ناحیه بود، آن محل را برای تحصیل انتخاب کرد و در فصل پاییز که فصل چایکاری شروع میشد، بهعنوان یک تاجر فرانسوی آماتور که علاقهمند به یاد گرفتن تفننی این فن بود، شروع به کار کرد. دلیل این کار این بود که فن چایکاری را سرّی و انحصاری میدانستند و حاضر نمیشدند کسی آن را یاد بگیرد و در سطح وسیع به آن عمل کند. از فرستادن تخم چای و نهال چای در خارج از هند مضایقهای نداشتند؛ ولی از یاد گرفتن این تخصص شدیدا ممانعت میکردند.
در هر صورت حاج محمدمیرزا تا آخر دوره و گرفتن گواهینامه خیلی خوب از عهده برآمد و نگذاشت احدی بفهمد که او یک دیپلمات ایرانی است که در واقع ماموریتش عمدتا آموختن زراعت و به عمل آوردن چای است.
در پایان دوره حاج محمدمیرزا یا «تاجر فرانسوی» از آقای تامپسون انگلیسی که رئیس کل موسسه در کانگرا بود، گواهینامه چایکاری را میگیرد که چگونگی عمل و تحصیل و آموزش او را عالی توصیف کرده بود. به همین منظور و برای تمرین بیشتر در نزدیکی سیملا مزرعهای اجاره کرد و در آنجا به چایکاری اشتغال ورزید. آنگاه پس از اولین برداشت محصول و آماده کردن برگ چای، یک میهمانی میدهد و همه دیپلماتها و نایبالسلطنه و اشخاص مهم را دعوت میکند و با چای محصول زحمات خودش، از آنان پذیرایی میکند که بسیار مورد پسند واقع میشود. کاشفالسلطنه به بیشتر نقاط هند سفر کرد و با امرای محلی یا راجهها روابط خوبی برقرار کرده بود.
پایان ماموریت و مراجعت به تهران
حاج محمدمیرزا قبل از مراجعت به ایران مقدار زیادی تخم چای، به علاوه چهار هزار گلدان نهال چای و قهوه و تخم کنف، دارچین، فلفل، میخک، هل، انبه، گنهگنه، کافور، ریشه زردچوبه، زنجبیل و غیره خریداری میکند که در ایران امتحان کند.
سه هزار عدد از آن گلدانها از انواع مختلف چای و هزار گلدان نمونه قهوه و فلفل و غیره که در بالا ذکر شد. همه این گیاهها را با دستور کامل کشت آن، خود امتحان میکند و به علاقهمندان نیز میدهد؛ ولی فقط کنف خوب به عمل آمد که به مصرف طناب و گونی میرسید. دستور کشت و عمل آوردن آنها را هم شخصا مینوشته و یاد میداده است.
حمل این مقدار تخم و بذر حتی امروز و با وسایل حرکتی مدرن، کاری است تقریبا غیرممکن؛ چه رسد به آن دوره که از دامنه هیمالیا با ترن به بمبئی و با کشتی به بوشهر و با قاطر از بوشهر تا تهران باید طی طریق میشده و تازه روزی که این نهالها را به تهران رسانده و به ارگ شاهی به حضور مظفرالدینشاه برده، فصل گل نهالها بوده و اغلب غرق گل بودهاند هیچ چیز باعث چنین همتی نمیتوانست باشد؛ مگر عشق به مردم ایران و علاقه مفرط به بهبود وضع اقتصادی کشور. به اشتباه معروف است که کاشفالسلطنه تخم چای را در عصای خود پنهان کرد و به ایران آورد که دروغ محض است و ساخته و پرداخته سیاست انگلیس که خواسته بودند کاشفالسلطنه را قاچاقچی معرفی کنند. همچنین در کتابی خوانده بودم در قرن نوزدهم یک نفر انگلیسی از معادن الماس آفریقا بهصورت قاچاق، مقداری الماس در عصایش پنهان کرد و به انگلستان برد! کاشفالسلطنه چهار هزار نهال و بذرهای دیگر را در هند رسما خرید و به ایران آورد. این اجازه را هم با اطلاع دولت انگلیس به او دادند؛ چون فکر میکردند که موفقیت او محال است و مانعی ندارد و بعد که دیدند او در کارش موفق است و خطری برای صادرات چای انگلیس میتواند محسوب شود، خودش را از بین بردند.
آغاز کشت چای در ایران
بازگشت به تهران و ارائه نهال و بذر بهعنوان رهاورد سفر، در تاریخ ۱۰آبان ۱۲۷۹ بود و بعد از مدت کمی، مظفرالدین شاه به حاج محمد میرزا، لقب کاشفالسلطنه داد و امتیاز کشت چای در تمام نقاط ایران را به او سپرد. در ابتدا اعیان و ملاکان گیلان بهخاطر ملاحظات و توهمات مختلف حاضر نمیشدند به او زمین اجاره بدهند و به این ترتیب مقداری نهال و تخم چای فاسد شد و از بین رفت.
او به حدی امیدش مبدل به یأس شده بود که نزدیک بود از عمل چایکاری منصرف شود. سرانجام با کمک ماموران دولتی موفق به یافتن زمین مناسب شده و شش جریب زمین از اراضی ملکی میرزا کاظمخان نایبالوزاره در چاهانه سر یا چهارخانه سر، که بر سر راه قدیم لاهیجان به لنگرود بوده، اجاره کرد و قطعه زمینی هم از اراضی تنکابن، ملک محمد ولی خان سپهسالار تنکابنی که پدر شوهر خواهر کاشفالسلطنه هم بود، گرفت و برای اولینبار در این دو قطعه زمین شروع به کشت چای کرد و این هنگام، سال۱۲۸۰ش بوده است. کمکم بعد از ۶سال، نواحی کشت چای افزایش یافت و کاشفالسلطنه چای بسیار ممتازی با رنگ و طعم و عطر بسیار خوب به عمل آورد و امیدوار بود که با توسعه بیشترآن ایران را از واردات چای و صرف پول برای خرید آن از خارج بینیاز کند و حتی اگر ممکن شد، مازاد چای را به خارج صادر کند و بفروشد. او معتقد بود که ایران برای قند و چای و نفت سفید نباید پولی صرف کند و این سه قلم را وارد کند، بلکه باید خود این سه قلم را به دست بیاورد. باید اضافه کنم که برای هر بار سفر به لاهیجان و مراجعت، چون اتومبیل و جاده مناسب نبود از راههای کوهستانی و با اسب و قاطر منزل به منزل میرفتند که حدودا یکماه طول میکشید. کاشفالسلطنه و خانواده او هر بار ماهها در لاهیجان میماندند. حتی یکبار یکسال تمام آنجا ماندند که از کشت تا چیدن و خشک کردن و آماده کردن چای همه را با نظارت خود و تعلیم صحیح به چایکاران بیاموزد.
منبع: کتاب کاشفالسلطنه، نوشته ثریا کاظمی
تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.