یادداشت‌­های روزانه جلال آل‌­احمد- ۷

کدخبر: ۱۲۰۵

بکوشش: محمدحسین دانایی

کم­کم صدای زنک هم درآمده، حق هم دارد. الان شش­ سال است و ما هنوز بچه ­دار نشده­ ایم. بعد هم این درآمدهای ناچیز. دوتائی مثل سگ پاسوخته که نه، ولی به هرصورت، جان ­می ­کنیم، ماهی هزار و دویست ­تومان درمی ­آوریم و همیشه هم هشت­مان گرو نُه است. باز جای شکرش باقی است که دیگر این ماه­ ها قرض تازه بالا نمی­ آوریم. و توی این هیروویر، پدرم هم از من پول خواسته و قرار گذاشته ­ام دویست­ تومانی به او بدهم. اولین ­بار است اظهار احتیاج به من می­ کند. از طرفی دلم­ سوخت، از طرفی از کجا بیاورم؟ ولی به هرصورت، خواهم ­داد و کلاه­ کلاه خواهم کرد. آنوقت با این وضع، فلانی فقط برای اینکه انگلیسی می ­داند، ماهی ۱۵۰۰ تومان می ­گیرد و قُرقُر هم می­ کند. وقتی می ­گویند مستعمره، باین علت می­ گویند. آن اصل چهاری ­ها، آن "جان مولم"[1]­روندگان و آن دیگران! و بنده باید سگ ­بزنم ماهی ۵۵۰ تومان بگیرم! و خنده­ دارتر از همه، کار ادبی­ کردن است. بنشین و جان­ بکن و چیزی چاپ ­کن. که می ­فهمد؟ که می­ خواند؟ که جواب آدم را می­ دهد؟ هیچکس! هیچکس که سرش به تنش بیارزد! و آنهم دوستان و آشنایان، هر کدام با هزار بدبختی، با هزار گُنده­گُ­... و هزار توقع و هزار حسد! و چکارشان می­ شود کرد؟ این "جهانبگلو"[2] که دیگر تحمل ­ناپذیر شده! "­زنجانی"[3] می­ گفت: تریاک خورده بود خودش را بکشد- اللهُ اعلم- چون زنش ولش­ کرده، رفته پهلوی ننه- باباش به پاریس و آنوقت آمده پهلوی من که: با هم قصه بنویسیم بفرانسه و چاپ­ کنیم! کجا و به وسیله کی و که بنویسد و که بفرانسه دربیاورد. هیچکدام معلوم­ نیست! همین­جور مشغول گُنده­... است. آنوقت از آدم طلب همدردی هم دارد. دردش را نمی ­گوید، نمی­ خواهد خودش را بشکند، برای هیچکس، آنوقت از بنده طلب همدردی دارد. بهش می­ گویم: مرد! من باید بدانم تو چه دردی داری تا همدردی­ کنم. نمی ­فهمد، یا می­ فهمد و برو نمی­ آورد! آن یکی "داریوش"[پرویز] دیوانه! آن یکی "الهی"[4] خودخواه پرمدعا و آن یکی "ایرانی"[5]. هر کدامشان یک ­جور. هر کدامشان یک ­انبان ادا و اطوار، ادای صمیمیت، ادای رفاقت، ادای انسانیت!

در حدود یک ­­ماه پیش، یک ­روز این پسره "پورمند"[6]، رییس مدرسه، آمد اینجا با "حکمت"[7] نامی، معلم عربی و "پورباقر" نامی که از بچه ‌توده ­ای ­ها بود و حالا سری توی سرها درآورده و "جان مولم"ی شده! بعد دنبالۀ این قضیه به یک­ مجلس سور هفتگی کشید که ع... ­خوران هم بود و هفتۀ پیش هم باز اینجا بودند، یعنی نوبت من بود. امروز هم که سه­ شنبه است، نوبت "پورمند" [عبدالعلی] بود که من افتادم. اگر نیفتاده­ بودم، نمی­ دانستم چه بکنم، چون نه می­ خواستم بروم، چون بی­ معنی شده ­بود و نه می­ خواستم نروم که خیال ­کنند حوصلۀ پس­دادنش را ندارم.

به هرصورت، این را می ­گفتم دست آخر من این ­­جور فهمیده ­ام که تمام این رفت ­وآمدها برای این است که بنده و "پورباقر" از روابط او با زن عمویش که حالا زن خودش شده- پس از مرگ عمویش- خبردار بوده ­ایم. نمی ­دانم شاید هم من اشتباه ­می­ کنم، ولی به هرصورت، رفت­ وآمدهای زمانه هم عللی جز همین ­ها ندارند. گرمای محبتی، اعتمادی، دلسوزی و همدردی و تیماری، هرگز! باز بین همه اینها "ایرانی"[هوشنگ]، و این "کمیلی"[باقر] بیچاره که دو ماه است سل گرفته و افتاده و من هم هفته ­ای یک ­­بار بیشتر نمی­ توانم سراغش ­بروم.

بعد هم هر­ یک ­ماه- دوماهی یک ­­بار خبری از یک ­بورس می­ رسد. گیوه ­ها را ور می­ کشم می­روم وزارت فرهنگ سراغ این "آل ­احمد"[8]ی که آنجا در تعلیمات عالیه است و می­ گویند با ما خویش است و دو- سه­­روزی دلخوشی و سگ­دوی و خیال­ خام­ درسرپختن و بعد هم قضیه باَلَک می­گ... و از نو همان روتین، همان کلاس، همان هفته ­ای ۱۵۰تا انشاء کره­خرهای مردم، همان نفس­ زدن­ های بی ­حاصل، همان "کلیله ­ودمنه" و استظهار و شَعار و دِثار و همان سلام ­ها و جواب سلام ­ها و انتظار حقوق آخر برج! و تازه هنوز که هنوز است، من حقوق ماه گذشته را نگرفته­ ام. ر... به این مملکت! سر کلاس هم که چانۀ قفل­ وبست ­داری ندارم و با این اوضاع که پیش ­می ­رود، خیلی زود دردسری برای خودم درست­ خواهم ­کرد! پدرسوخته­ ها، گور پدرشان. و با همۀ اینها اگر فرصت­ کنم و بتوانم، یعنی رغبت و حوصله داشته­ باشم که کار خودم را هم بکنم، باز ناراضی نیستم، اما صدحیف، دستم بقلم نم ی­رود. الان چهار ماه بیشتر است که این قضیه "دو عدد آمیرزابنویس"[9] همین­جور افتاده. آن "نسل جدید"[10] را که اصلاً طرفش نمی­روم. و این تکه­ پاره­ های کوتاه هم به همین ­قیاس. و این "تاتی سگزآباد"[11] هم که دیگر خودش داستانی است. این پسرۀ احمق "افشار- ایرج"[12] قرار بود عکس نسخه مدرسه سپهسالار را بدهد با آنهای دیگر سروصورتی بدهم و خودشان در "فرهنگ ایران­زمین"[13] چاپ­ کنند. حالا گوساله رفته خودش هول­هولکی داده به "ستوده"[14] غلط­ وغولوط چاپش­ کرده ­اند و دوقورت­ ونیمش هم باقی ­است. بهش می­ گویم: اگر در این کثافت­مآبی­ها هم قرار است رقابت ­باشد که معنی ندارد. اگر در خرید و فروش ملک رقابتی باشد، حرفی، زمین را امسال ده ­تومان می­خرند، سال دیگر ۲۵ تومان می­فروشند، اما این گُ... که من و تو می­ خوریم، از عهد بوق یک ­من یک ­عباسی بوده و تا ابدالآباد هم نرخش درین مملکت ترقی نخواهد کرد. اینهم کار است. بیچاره برادره را برداشتم با خودم بردم که مثلاً عکس ­بگیرد و از درس و کار و زندگی عقب ­ماند و در تجدیدی رفوزه ­شد- این پدرسگ "دکتر صدیق"[15] ردش­ کرد- اینهم فایده کار ادبی. خودم دلزده، برادرم وازده و مطالب و اباطیل کتاب کارتُنَک­زده!

بس است، خیس عرق شده­ ام، آب گرم زیر پا و توی کمرم است. بعدازظهر هم "سیمین" بادکش کرد و روغن [یک کلمه ناخوانا] مالیده و حالا هم فرستادمش شهر هوا بخورد و حالش جا بیاید. وقتی من می ­افتم، حواسش پرت ­می­ شود، باین علت که من حالم که خوش ­نیست، سگ می ­شوم و دائماً قُر می­ زنم و او دست­ وپایش را گم­ می­ کند. بهتر بود که خانه نباشد. رفته­ است به سخنرانی "دکتر شفق"[16] احمق در انجمن ایران و امریکا.

دلم می­ خواهد همینطور بنویسم، چون خیلی دلم تنگ است و در خانه تنها هستم و حوصلۀ هیچکار دیگری را ندارم، اما توانایی این کار را هم ندارم. الان سه­ روز است گُل­ها آب نخورده­اند. هِی بخودم می­گویم بلند شوم بروم گُل­ ها را آب بدهم، ولی می­­ دانم که نمی­ توانم. کیف آب­جوش را بزحمت بلند می­ کنم، چه رسد آب­پاش سنگین را.

 

منبع: روزنامه اطلاعات- ۳ مهر ۱۴۰۲

 

[1]) جان مولم، شرکت انگلیسی که در سال 1334 مطالعات خاک­شناسی برای ساخت راه ­های اصلی ایران را به­ عهده داشت.

[2]) جهانبگلو- امیرحسین (1370- 1302 شمسی)، پژوهشگر فلسفه، تاریخ و اقتصاد

[3]) زنجانی- رضا، از دوستان قدیمی جلال که در انجمن اصلاح دوران نوجوانی جلال هم حضور داشت.

[4]) الهی- رحمت، مترجم و روزنامه­ نگار

[5]) ایرانی- هوشنگ (1352- 1304شمسی)، شاعر، مترجم و نقاش

[6]) پورمند- عبدالعلی، مدیر دبیرستان شاپور تجریش

[7]) حکمت- مرتضی، دبیر عربی دبیرستان شاپور تجریش

[8]) آل ­احمد- امیر، از اقوام دور جلال

[9]) دو عدد آمیرزابنویس، یکی از عناوین اولیۀ یکی از کارهای در دست اقدام جلال بود که بعدها با نام "نون­ والقلم" منتشر شد.

 [10]) نسل جدید، عنوان یکی از کارهای نیمه ­کاره­ ماندۀ جلال

[11]) تاتی سگزآباد، منظور همان کتاب "تات­نشین ­های بلوک زهرا"ست.

[12]) افشار- ایرج  (1389- 1304 شمسی)، پژوهشگر فرهنگ، تاریخ و ادبیات

[13]) فرهنگ ایران­زمین، مجموعه کتاب ­هایی که زیر نظر ایرج افشار چاپ ­می­شد.

[14]) ستوده- منوچهر  (1395- 1292 شمسی)، ایران­شناس و جغرافی­دان

[15]) صدیق- عیسی  (1357- 1273 شمسی)، ادیب، استاد دانشگاه و دولتمرد

[16]) رضازاده شفق- صادق (1350- 1274 شمسی)، ادیب، محقق و مترجم

 

تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.