یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد- ۲۷

کدخبر: ۱۳۶۱

بکوشش: محمدحسین دانایی

 

چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۳۵- ۹ بعدازظهر

باز مدتی است این اباطیل تعطیل ­شده. درس شروع ­شده، ۱۶ ساعت درس در هفته که سه ساعتش دو کلاس یکی است و می‌شود نوزده ساعت. "پورمند"[عبدالعلی] راه آمده است و بالاخره مجبور شدیم کار مجله "نقش­ونگار" را بپذیریم، و قرار شد ماهی هزار تومان بدو نفری­مان کمک ­کنند. "جباری" پذیرفته و فعلاً منتظریم که مقدمات شروع کار را فراهم ­کند و تلفن کند که برویم مشغول ­شویم.

"داستان بزرگ" که اصلاً فراموش ­شده و همانطور رها شده است. یکی- دوتا قصه نوشته‌ام یا تصحیح کرده‌ام، بخصوص یکی باسم "سمنوپزان" که امیدوارم خوب درآید. "خانم نزهت‌­الدوله" زیاد خوب از آب ­درنیامده. مهمتر از همه اینکه Espoir [1]جناب "آندره مالرو"[2] را گیر آورده‌ام و دارد تمام­ می‌شود. دهن "همینگوی"[3] را چائونده(!). بسیار جالب، بسیار عمیق، بسیار انتلکتوئل و بالاخره بسیار حسابی است.

کار اساسیِ جناب "ریچارد رایت"[4] را هم گرفته­ام (Nativ son)[5] که یک ­­بار نیمه­ کاره خوانده­ بودم و این ­بار حسابی خواهم ­خواند. و یکی- دو چیز از "موریاک"[6] و "اگزوپری"[آنتوان سنت]. اگر کار مجله به خِنِس برنخورد و دردسر ایجاد نکند و مقدماتی فراهم ­نشود که باز ولش ­کنیم، تا آخر سال پولی خواهیم­ اندوخت و انشاءالله سال دیگر سری بفرنگ خواهم­ زد. نوشتم انشاءالله، درین مُلک تنها کاری که آدم می ­تواند بکند، این است که پس از سی ­و چند سال، خرافاتی بشود.

 

دوشنبه 8 مهر  1335- 5 بعدازظهر

باز این درس پدرسوخته شروع ­شده، 16 ساعت در هفته، و راستی حوصله برای هیچ­ کار دیگر نمی­ گذارد. آدم را می­ مکد. گرچه درسی هم نمی­دهم که بگویم طاقت­ فرسا است، ولی همان رفتن سر کلاس و جواب­دادن به متلک­ های بی­ مزۀ بچه‌ها خودش نفس آدم را می­ گیرد و "خامل ذکر"[7] "کلیله­ودمنه" و زبان­بازی ­های "سعدی" و این اباطیل کلۀ آدم را خراب ­می­ کند، کله ­ام را خراب­ کرده ­است.

چهار- پنج روز است یک ترجمه از "داریوش"[پرویز] "آنتونیای من" "ویلا کاذر"[8] دستم است و تازه امروز عصر تمام­ شد، با اینکه دو- سه ساعت هم سر کلاس خواندمش. کتاب جالبی بود. نزدیکی با زمین و آب و سبزه که در ته مغز دهاتی‌شده من جا گرفته، از سراسر کتاب پیدا بود. بنظرم بعید می ­نمود از امریکای چنان ماشینی­شده، چنین اثر پاستورالی![9] راستش، یک کمی هم مرا واداشت "ویرژیل"[10] را بخوانم که یکی- دو چیزش را ده- دوازده سال پیش گرفته ­ام و هنوز نخوانده ­ام. این زمستان خواهمشان ­خواند، هم او را و هم "هومر"[11] را، اگر کله­ ام را این درس ازین خشک­تر نکند و بی کاره­تر ازین و دورتر ازین از کتاب نشوم.

ازین "جباری" ملعون هم هنوز خبری نشده­است. اگر کارش ­نگیرد، مجبور خواهم­ شد حقه­ بازی­ کنم و درس را وِل­ کنم و کتابدار (مثلاً برای خودم خیال ­بافته­ ام، گوشی را هم دست "پورمند"[عبدالعلی] داده­ام.) مدرسه بشوم و در کتابخانه هفته ­ای سه- چهار روز بنشینم و کارم را بکنم و هفته ­ای یکی- دو روز هم بکار بچه­ ها برسم. فعلاً که هفته­ ای دو روز در خانه می ­توانم باشم و کارم را بکنم، سه ­شنبه و چهارشنبه صبح، ولی کم است. اگر کار "جباری" درست ­شود هم امیدوارم این دو روز را برای خودم داشته­ باشم. باید ترتیبی در کارها داد. الآن مدت­ ها است کارهای خودم مانده ­است. جمعه ­ها کوه، هفته­ ای دو روز (حداقل) کار خودم و بقیه ­اش روتین مدرسه و اگر درست ­شد، مجله و دیگر اباطیل. امسال را باید کار کرد. شاید تابستان آینده بزنم بچاک. نمی­ دانم یادداشت ­کرده ­ام یا نه. ولش، دوصد گفته چون نیم­کردار نیست. بله.

راستی، چند روز پیش این همریش احمقم (شوهر "ویکی")[12] آمده­ بود و یک جزوه از پسرکی آورده ­بود که یک وقت شاگرد من بوده. آورده ­بود که من خاطره­ای در آن بنویسم. از "دهخدا" گرفته تا "حمیدی شیرازی"[13] شعرهای بندتنبانی عجیب در آن سرقدم رفته­ بودند. هر کدام دو- سه صفحه و با چه حوصله­ای. صفحه آخر جزوه هم یک "یادبود از کوچکان" بود که وقتی چشمم ­افتاد، احساس­ کردم خط "هدایت" است. و "صادق" را هم زیر آن بعنوان امضا خواندم و از همۀ اینها گذشته، استیل نوشته بود که اصلاً مال "هدایت"[صادق] بود. بخاطر همین تجدید خاطره، منهم اباطیلی زیر آن نوشتم بعنوان "و چند کلمه از بسیاربسیار کوچکتران" و دستش ­دادم بُرد. و بعد معلوم ­شد که آن مطلب از "چوغمک" بدبخت بوده­است، درست توی لباس "هدایت"[صادق] رفته. نه تنها جمله ­ها و تعبیرات او، بلکه حتی خط و امضا و "یاحق" او را. اینهم یک­جور بدبختی است. خدا ما را از شر این حماقت ­ها محفوظ بدارد! آمین.

 

سه­شنبه 17 مهر 1335- 10 صبح

از آن هفته تا امروز که روز بیکاریم است، فقط صدوخرده صفحه از "ریچارد رایت" خوانده­ام، همین و همین، هیچ غلطی جز همان عین و خین و فین بچه‌مدرسه‌ای‌ها و کلاس و انشاء و "گلستان" و "کلیله‌ودمنه". نمی­ دانم چون درسم بیش از هر سال است، اینطور کثافت‌­مآبیِ تدریس را حس ­می­ کنم، یا اینکه علت دیگری دارد. بهرصورت، هیچ در هیچ. مرده­شور! از مجله هم خبری نشد.

 

سه­شنبه 24 مهر  1335-  9 صبح

ایضاً این هفته فقط "ریچارد رایت" را تمام ­کردم و "چاپار جنوب" "سنت اگزوپری"[آنتوان] را دست ­گرفتم. این دومی در جای شاعری است که بعدها باید "پرواز شب" را بنویسد و نیز "زمین مردم" را. فقط همین. و اما جناب نویسندۀ سیاه­پوست امریکائی، یک تیپ بروت و خشن را انتخاب­ کرده که عملی جز از روی غریزه نمی­ کند. تا این­جا درست، اما بعد به  تفکرات که می­رسد، خود ایشان بجای آن تیپ خشن و دور از فرهنگ می­ اندیشند. کتاب در صفحات اول تا قبل از وقوع جنایت و نیز از هنگامی که جاروب شیکاگو بوسیلۀ پلیس شروع­ می­ شود ببعد، تا آخر کتاب خوب است، بخصوص در جریان محاکمه که مکالمات فارغ از وحی جناب "بیگر" ادامه­ دارد. بقیه کتاب همان عیب را دارد که گذشت، ولی بهرصورت، پیداست که از کارهای اساسی سیاه‌های امریکا است و از اوراقی که پیش‌قراول مخالفت با لینچ و مساوات و غیره خواهد بود و بوده.

"تسخیرناپذیر" جناب "فاکنر"[14]را هم در ترجمه "داریوش"[پرویز] خواندم. تنها ترجمه ­ای است ازین جوان دیوانه که به­ زحمتِ خواندنش م ی­ارزد. نثر یکدست و ادای حق نویسندۀ محترم و حفظ استیل اصلی در آن هست.

باز هم ازین "جباری" ملعون هنوز خبری ­نشده، ولی گویا بزودی خبر خواهیم­ شد. اگر درست­ نشود، باز هم یک مقدار زیاد نقشه ­ها که بآب خواهد گ...، ولی اینطور که پیدا است، بالاخره خبری ­خواهد شد.

"مهری آهی"[15] هم از مسکو که برگشت، خبرمان ­کرد رفتیم پهلویش. "صناعی"[16] و دیگران هم بودند. یک شعرش را برایمان خواند. پرمدعاترین آدم­ها هم که باشد، اگر درین مسائل دستشان ­بندازی، نمی­فهمند. برایش دست ­گرفتیم (من و "سیمین") و به‌­بَه گفتیم و شعرش را که علی­ حسب­ المعمول تمام شعرا بحفظ ­نداشت، از باء بسم ­الله تا تاء تمت برایمان خواند. در مایۀ اشعار "مسعود فرزاد"[17] بود. غزلی بلباس نو درآمده و به افکار آدم قرن بیستمی انگلیس­دیده آمیزش‌­یافته. زن­ها هم بودند و "رهنما" (مجید) و عهدوعیالش و بعد "یارشاطر"[احسان] که آمد، ما زدیم بچاک. احمق!

مأخذ: روزنامه اطلاعات- 3 آبان 1402

 


[1]) Espoir، این کتاب تحت عنوان "امید" توسط رضا سید حسینی به فارسی برگردانده شده­ است.

[2]) مالرو- آندره (1976- 1901 میلادی)، نویسنده، منتقد هنری و سیاستمدار فرانسوی

[3]) همینگوی- ارنست (1961- 1899 میلادی)، نویسندۀ امریکایی و برندۀ جایزۀ نوبل ادبی

[4]) رایت- ریچارد ( 1960- 1908 میلادی)، نویسندۀ امریکایی افریقایی­تبار

[5])] اصل: [sun این کتاب تحت عنوان "پسر سیاه" توسط منصور سیفی به فارسی برگردانده شده ­است.

[6]) موریاک- فرانسوا (1970- 1885 میلادی)، نویسنده و شاعر فرانسوی و برندۀ جایزۀ نوبل ادبی

[7]) خامل ذکر، به معنی گمنام و فاقد شهرت. اشاره است به مشکلات تدریس ادبیات فارسی، از جمله کتاب کلیله‌­ودمنه و لزوم توضیح­دادن بی‌حاصل راجع به تعابیر ثقیل و مهجور این کتاب، تعابیری همچون: مرد دانا، صاحب مروت را حقیر نشمرد اگرچه خامل ذکر... باشد.

[8]) کاذر- ویلا ( 1947- 1873 میلادی)، نویسندۀ امریکایی

[9]) Pastoral، روستایی

[10]) ویرژیل ( 19- 70 پیش از میلاد)، شاعر کلاسیک روم

 [11]) هومر (حدود 800 سال پیش از میلاد)، شاعر و داستانسرای یونانی

[12]) فرجام- پرویز، باجناق جلال

[13]) حمیدی شیرازی- مهدی  ( 1365- 1293 شمسی)، ادیب، شاعر و مترجم

[14]) فالکنر- ویلیام ( 1962- 1897 میلادی)، رمان­نویس امریکایی و برندۀ جایزه نوبل ادبی

[15]) آهی- مهری  ( 1366- 1301 شمسی)، استاد دانشگاه و مترجم ادبیات روسی

[16]) صناعی- محمود  ( 1364- 1298 شمسی)، شاعر، مترجم و استاد روانشناسی

[17]) فرزاد- مسعود  ( 1360- 1285 شمسی)، نویسنده و مترجم

 

تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.