بکوشش: محمدحسین دانایی
دنباله یادداشتهای روز سهشنبه ۲۴ مهر ۱۳۳۵- ۹ صبح
جمعۀ پیش هم کوه ما را تعطیل کردند. با "سیمین" و باز عمو و زادورودش رفتیم کرج. در شهر صنعتی کرج که فقط نامی است، ناهار خوردیم و برگشتیم. روز خرابی از آب درآمد. باز همان گُلی بجمال کوه و سگدویهایش.
هفته گذشته در حدود هزار تومان از قرضهای سوختۀ عهد بوق را دادم، به "زنجانی"[رضا] (که خیالم از دستش راحت شد و شانههایم بالا آمد) سیصد و پنجاه تومان، به "نوتاش" ۲۵۰ تومان که بوسیلۀ "داریوش"[پرویز] دادم و گفته بود: ما این پول را بعنوان هدیۀ عروسی او داده بودیم و ما بروی خودمان نیاوردیم، به "توکلی"[1] 120 تومان و به "شیرازی"[2] هم 200 تومان. و این پولی بود که از "شیرازی"[حسین] قرض کردم تا برای "سیمین" بمناسبت گذراندن دکترای ادبیات، هدیه ای بخرم و آن هدیه خودنویس بود. سال 28 گرفته بودم. هنوز چِک بیمحلش پهلوی "شیرازی"[حسین] بود که پاره کردیم. عجب روزگاری است. پس از هشت سال تازه آدم موفق بشود هزار تومان قرض را بدهد! هِی نشسته ایم و چشممان را به رتبه و ترفیعات و این حقهبازیها دوخته ایم و پدرمان درآمده است. در حدود شش هزار تومان دیگر قرض داریم که اگر "جباری" کارش بماسد، تا آخر امسال می دهیم. نقشه ها که گفتم، نصفش این است.
بالاخره یک بخاری هم خریدیم، مارک پِرفِکشِن، و به 740 تومان، 140 تومان نقد و بقیه در پنج قسط 120 تومانی. امروز باید لوله و زانو برایش بخرم. دیگر بس است.
سه شنبه اول آبان 1335 - 5/9 صبح
باز یک هفته درست است، از پنجشنبه تا دیروزش را که افتاده بودم. اسهال گرفته بودم، خاکبرسری! دو- سه روز دیگر پایم نا نداشت. [3]Caves du Vatican جناب "ژید"[آندره] علیه اللعنه را درین چند روز خواندم. اما کار از خودم؟ باز هم هیچ. "ژید"[آندره] مسخره از کاتولیسیسم کرده، خیلی خُنَک و لوس. این کارش کجا و "سکه سازان"[4] کجا؟! صحبت ارضوسما است.
درین هفته یک حماقت دیگر کردیم. این "اسلام"[5] چاخان آمده بود اینجا و نقل دعوای "نیما"[یوشیج] را با همسایه اش برایش تعریف کردم. رفته و مطلب را مقاله ای کرده و عکس هم از ما گرفته بود، ضمیمه اش چاپ زده و اَلَمشَنگه ای راه انداخته که نگو. از طرفی، "نیما"[یوشیج] درآمده که سبُک شدهام. جناب سرهنگ شاخوشانه کشیده که ما که اصلاح کردیم و احترام "نیما"[یوشیج] را حفظ کردیم، چرا او باید برود یک مطلب جزئی را روزنامه کند! و بدتر از همه، "گلستان"[ابراهیم] که شاخوشانه کشیده که چرا عکس های مرا مورد استثمار قرار می دهی و در راه اشتهار(!) خودت از آنها استفاده میکنی و روی همین زمینه برداشته جوابی به "مجلۀ فردوسی" داده که باید امروز درآمده باشد و لابد "سیمین" ظهر که بیاید، خواهد خرید. و تازه دیروز عصر هم آمد اینجا که مثلاً کاری را که کرده، از دل من درآورد. از وقتی بکار جانشینی "رائین"[6] درین خبرگزاری زهرماری[7] مشغول شده، خیلی باد توی دماغش افتاده. گندهگ...اش به منتها درجه رسیده. خیلی از بالابالاها حرف میزند. فکر کردهام اگر مقاله اش درآمد و زننده بود ("داریوش"[پرویز] میگفت هست) تمام عکس هائی را که از ما گرفته، جمع کنم و یکجا برایش بفرستم که چون ممکن است بعدها وسوسۀ شهرت طلبی مرا بچاپ این عکس ها وادارد، این است که همه را خدمت سرکار ارسال می دارم. پیدا است که عکس را برای من نگرفته، وگرنه بمن این حق را می داد که از آنها هر طور بخواهم، استفاده کنم. یادم است یک بار دیگر چند سال پیش یکی از عکس هایش را که از من گرفته بود، در مجلۀ دیگری چاپ کردند، بدون ذکر اسم عکاس. گله کرد. و من که گمان کرده بودم، از عدم ذکر اسم عکاس است، این بار گفتم حتماً رعایت کنند، غافل ازینکه پسرۀ احمق حالا دیگر عکاس دربار و "علا"[حسین] و فیلمبردار وزرا و رجال شده، کسر شأنش می شود که عکاس بنده بحساب بیاید. احساس میکنم که حسادت میکند، اما هرچه فکر می کنم[8] نمی دانم نسبت به چه چیز من؟ احمقانه است اصلاً فکر این را کردن، ولی این باید مسلم باشد که از پس از آن مقالهای که برای "شکار سایه"اش در "مهرگان" بی امضا نوشتم، شمشیر را از رو برای ما بسته، و تازه من آنرا برایش خواندم، قبلاً، که اگر نمی پسندد، بگوید چاپ نزنم، ولی خودخواهیاش اینقدر زیاد است که حاضر نیست، یعنی نبود از من بخواهد که چاپش نکنم، ولی بعد که چاپ شد، باز نامۀ جوابیّه نوشته بود که بفرستد "مهرگان" که "انتقاد کتاب" درآمد و پوستش را حسابی کند و او پیش خودش لابد گفت: بابا، صد رحمت بفلانی، یعنی بنده. و از نامه جوابیه نمی دانیم چه شد که منصرف شد... این است مشاغل ذهنی ما روشنفکرهای خاکبرسر این مملکت! من حماقت کنم و سوتوکوری مُلک، کله ام را خراب کند تا بجائی که به وسوسۀ "اسلام"[کاظمیه] احمق گول بخورم و رضایت بدهم که عکس بردارد و ببرد و او با همین دوتا عکس، مثل اینکه از من جواز انتشار هر اباطیلی را گرفته باشد، بردارد و بی اینکه در فکر آبروی طرف باشد، و فقط بخاطر 50 تومان صفحه ای در فلان مجله کوفتی، بنویسد و آنوقت این اَلَمشَنگه و این از پرده برونافتادن خودخواهی ها و باطن ها! راستی که مرده شور همهمان را ببرد. تا کِی باید خر مطبوعات شد؟
جمعه 4 آبان 1335- 4 بعدازظهر
دو جمعه است که کوهرفتن موقوف شده، جمعۀ پیش که افتاده بودم و امروز هم که چون برنامه بهم خورده بود، تا مرتب شود، عقب افتاد. خانه نشستم و بکارهای خانه رسیدم. "سیمین" سینه اش درد گرفته و سُرفه و سُرفه، و من بُخاری راه انداخت هام و خِرتوخورت و روغن زیتون خریدهام. آب هندوانه برای "سیمین" گرفته ام و مدتی با همسایه ها خوشوبش کرده ام. و بعدازظهر هم خوابیده ام. همین.
چشمم شروع به لگدپرانی کرده. زیاد کار ازش نمیآید. درد می کند و می سوزد و خواب را حرام می کند. با دواودرمان هائی که "سیمین" یکوقتی برای چشمش گرفته، دارم معالجه می کنم و باز عینک را درآورده ام.
"جباری" کار را بالاخره رجوع کرد. از شنبه باید دنبالش برویم. "همایون"[صنعتیزاده] هم دوتا کتاب به علیامخدره و یکی بمن داده است. "تاریخ تمدن یونان" از "ویلدوران"[9] که جزئی است از "تاریخ تمدن بزرگ" او، و سه جلد است و یک جلدش را [10](l’ Age d’or) من انتخاب کردم. در حدود 300 صفحه است. گفته است دوهزاروپانصدی میدهد. بزحمتش نمی ارزد، اما چاره چیست؟ همۀ این کارها را دوباره گرفتن و غیره، بخاطر خیالی است که برای سال آینده داریم. تازه اگر بماسد. "سیمین" هم یک کتاب باسم "شاهکارهای هنر ایرانی" از "پوپ"[11] و دیگر آن "چهرۀ یک زن" از "هنری جیمز" را گرفته است.
"سیمین" همینجور سرفه می کند و تازه می خواهد برود بیرون سراغ دخترخاله اش. و من حالا باید بروم سراغ تصحیح انشاء کرهخرهای مردم. والسلام.
مأخذ: روزنامه اطلاعات: 4 آبان 1402
[1]) توکلی- حسین، دوست و همکلاسی قدیمی جلال
[2]) شیرازی- حسین، یکی از دوستان جلال که در کار خرید و فروش فرش فعالیت می کرد.
[3])Les Caves du Vatican ، یکی از آثار آندره ژید که تا کنون دو بار به فارسی برگردانده شده: یک بار تحت عنوان "دخمه های واتیکان" توسط سیروس ذکاء و یک بار هم تحت عنوان "سرداب های واتیکان" توسط عبدالحسین شریفیان
[4]) سکه سازان، اثر دیگری از آندره ژید که توسط حسن هنرمندی به فارسی برگردانده شده است.
[5]) کاظمیه- اسلام ( 1376- 1309 شمسی)، نویسنده و فعال سیاسی
[6]) رائین- اسماعیل ( 1358- 1298 شمسی)، محقق و مورخ
[7]) منظور خبرگزاری پارس است.
[8]) ] اصل: نمی کند[
[9]) دورانت- ویل ( 1981- 1885 میلادی)، فیلسوف، نویسنده و تاریخنگار امریکایی
[10])l’ Age d’or، عصر طلایی
[11]) پوپ- آرتور ( 1969- 1881 میلادی)، مورخ و محقق امریکایی
تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.