بکوشش: محمدحسین دانایی
تا عید سری به قم خواهم زد و این کار "تاتی" را تمام خواهم کرد و شاید تا قبل از تابستان هم سروصورتی بآن دادم و بعد میافتم دنبال کار تذکره تا ببینم چه میشود.
پنجشنبه 25 بهمن 1335- 9 بعدازظهر
امروز تعطیل بود. صبح سری بمادر و پدرم زدم و قبل از آنهم، سری به اکسپوزیسیون نقاشی "انجمن ایران و آمریکا". حالا دیگر هر گونه فعالیت هنری را باید درینجور انجمنه دید. تا تودهایبازی بود، در "وُکس"[1] و حالا در خانۀ امریکائیها. ولی آنچه درین نمایشگاه جالب بود و من حسابی درکش کردم، این بود که دنیا آهسته- آهسته کارش را میکند و پیش میرود، اسامی تازه، کارهای تازه، قیافههای جوان و به هر صورت، دنیائی که براحتی میتواند ما را فراموش کند[2]. جوانانی که میبالند و بزرگ میشوند و کار میکنند و باین در و آن در میزنند و بالاخره از توی یک انجمن روابط فرهنگی سر درمیآورند.
این نمایشت "دست های آلوده" هم بالاخره جدی شده است و حالا گویا در تآتر تهران دارند رپتسیون می کنند و همانجا هم نمایشش خواهند داد.
علیامخدره امروز حالش خوش نبود و زودتر رفته بخوابد. دیشب "ملاح"[3] و زنش و دو نفر از همپالکی هاشان اینجا بودند. زحمتی کشید و کشیدیم بانتظار دانشیارشدن و رامکردن "علینقی وزیری". تا ببینیم چه خواهد شد. اگر این کار تمام شود، یک قدمی است.
صبح تا حالا این "قصه های سواستوپول" "تولستوی"[لئو] را دست گرفته ام، مشقی است برای "جنگوصلح"، گرچه نمی دانم قبل یا بعد از آن نوشته شده.
فردا هم که تعطیل داریم. اگر "سیمین" حالش خوب باشد، می رویم صبح راه می رویم، وگرنه باید خانه نشست و برادر احمق علیامخدره "خسرو"[دانشور] را تحمل کرد با اباطیل سربازیاش و دنیائی که در آن خراب شده برای خودش ساخته.
خبرها را بشنوم و بروم دنبال تمامکردن "خاطرات سباستوپل".
یکشنبه 28 بهمن 1335- یک بعدازظهر
این پسره باز هم کتاب برایم آورده، یک کتاب دیگر از "ژید"[آندره] R.de l'enfant prodigue. "لشکری" را می گویم. به کله مان هم انداخته که ایام عید بجای ماندن در خانه، راه بیفتیم و با این کاروان های اداره املاک سری بشمال بزنیم. او هم قول داده که ارزانتر تمامش کند. باحتمال 90 درصد می رویم. خسته مان کرده ماندن در تهران و بخصوص این کار احمقانۀ مجله که بخاطر شِندِرغازش مجبوریم بکنیم. تا بحال 1800 تومان از پولش رسید و در حدود هزارتومانی هم قرار است امروز برسد، که همه اش البته به قرض رفته و می رود.
"سیمین" باز دو- سه روز افتاده بود و این بار به کله اش زده بود که سِل گرفته. دیشب بردمش پهلوی "دکتر نشرودی"، بریشش که خیر، به گیسش خندید، و یک دوا برای سُرفه اش داد که نسخه اش را پیچیده ام و الآن روی میزِ وسط اطاق است.
بی حرف پیش و بی گفتگو، این سه شنبه یا چهارشنبه می روم قم، دو- سه روزی. شاید کار "تاتی" تمام بشود و عید هم بیحرف پیش می زنیم بچاک بیابان، بهتر از[4]دیدن عمقزی- خالقزیها و ماچوبوسه و شیرینی خوردن است.
این یادداشت های "گورکی"[ماکسیم] در باره "تولستوی"[لئو] را خواندم و حالا سراغ زنش رفته. قیافۀ تازهای ازین پیرمرد جلوی روی آدم می گذارد.
جوهر تمام شد.
سه شنبه 30 بهمن 1335- 3 بعدازظهر
این جناب "تندرکیا"[5] باز مدتی است یک "شاهین"[6] پرانده، دیروز و امروز خواندمش. دیشب اشعارش را و امروز بقیه اش را. از خواندن اشعارش دیشب انقدر خندیدیم- دونفری با "سیمین"- که نزدیک بود روده بُر شویم، درست مثل آن زنکه مالایائی که از دیدن یک فیلم چینی از بس خندیده بود، رودهبُر شده بود و مُرده بود. درین جلد از "شاهین" که دویست صفحه ای می شود، صد و بیست صفحه اش تاریخچه ای است با زبانی بسیار جالب و دیدی بسیار صمیمی از زندگی "شیخ فضل الله نوری"، دفاعیه ای ازو و بسیار جالب است. بدرد پدرم بیشتر می خورد که از مریدان او بوده و باید یک نسخه بخرم و برایش ببرم. حماسه ای از زندگی و مرگ او ساخته، با همان نثر خودمانی و هالوپشندی و راستاحسینی. قدرتی دارد در نثرنوشتن، و این خودش نقطه مثبتی است. غیر ازین تاریخچه و اشعارش، دو- سه بار هم مطالبی در مقدمه و مؤخره و لای صفحات دارد مناجات مانند و گرچه پابپای "خواجه عبدالله انصاری" برداشته، اما خیال کرده تخم دوزرده کرده و از طاق آسمان افتاده. و اما اشعارش. جسارتی که در بیان تلویحی وقاحت های احساسات دارد، دیدنی است. صمیمی ترین و ناگفتنی ترین قسمت های روابط جنسی را با چنان جسارتی و نیز با چنان مهارتی و چنان وزنی می آورد که نه از خواندنش برای دیگری دچار شرمی خواهی شد و نه اگر هم بشوی، دلت می آید خواندنش را رها کنی. چیز دیگری که درین "شاهین" اخیر ازین جناب دیدیم، این که عربی هم میداند. فحش را در مقدمه ها و تاریخچه کشیده بود به "نیما"[یوشیج] و "هدایت"[صادق] و "خانلری"[پرویز ناتل] و از طرف دیگر، به "کسروی"[احمد] و تاریخ نویس ها، گذشته از ادعاهای احمقانه اش که سال 1318 (تاریخ انتشار اولین "شاهین") را شروع انقلاب ادبی عظیمی می داند که پیرخرفت ها و دکاندارها در توطئه سکوت از آن سوءاستفاده کرده اند و غیره و قدر او را چنینوچنان نشناخته اند والخ.
از هر نظر کتابی بود خواندنی و جالب. مردک چیزی از ذوق و سلیقه و هنر دارد. راجع ب"هدایت"[صادق] نوشته بود[که] دوره افتاده بوده و مثل کهنه[خرها] اصطلاح پوسیده میخریده، و راجع به "نیما"[یوشیج] که دراز شاهین او را درازتر و کوتاهش را کوتاهتر کرده و دوبیتی های قِرقِرقلیانی پس داده! و بمجله "موسیقی" تاخته بود که همین "نیما"[یوشیج] و "هدایت"[صادق] درش می آورده اند. غیر از آنچه شعر جا زده شده بود، بقیه کتاب- چه در تاریخچه و چه در مقدمه- یک مقدار هم تصفیه حساب بود. هفده سال رودل کشیده و بالاخره لبریز شده و چاک دهنش را کشیده و همینجور بدوبیراه نثار همه می کند. و اما از وجنات برمیآید که روزنامۀ "فرمان" بی خودی کتاب را از نشریات خود اعلام نکرده، گویا یخۀ این "تُندر خان" را هم درین حقه بازی های ناسیونالیستی اخیر گرفته اند، بخصوص که فحش های چارواداری به "مارکس"[7]و کمونیسم و دفاع های صریح و ضمنی از فاشیسم و غیره در گوشهوکنار کتاب هست. والسلام، مبارک باشد!
و اما امروز یکهزار تومان دیگر از پول مجله رسید. این تا بحال 2800 تومان، بازای درست چهار ماه کار. هنوز 1200 تومان برای این چهار ماه طلبکاریم که انشاءالله برسد. این هزار تومان را باید دویستتائی هم رویش بگذاریم و در دو چِک به "ندیم"[محسن] خواهیم داد.
و باز دیشب رفتیم و علیامخدره بزور یکدست لباس دیگر وطنی برای ما خرید. پارچه و آسترش جمعاً شد 90 تومان. 70 تومانی هم برای دوخت آن می دهیم، می شود یکدست لباس. کتوشلوار سرِ هم نیست، دو رنگ جدا است، ولی پارچه اسپرت بدی نبود. مثل بچه ها که صاحب چیز نو می شوند، منهم دارم این اباطیل را یادداشت می کنم. از بس لباس نو نخریده ام، یادم رفته چه باید کرد. مرده شور.
مأخذ: روزنامه اطلاعات- 15 آبان 1402
[1]) وکس، انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی در تهران
[2]) ]اصل: می کند[
[3]) ملاح- حسینعلی (1371- 1300 شمسی)، نقاش، موسیقیدان و استاد موسیقی
[4]) ]اصل: است[
[5]) تندرکیا- شمس الدین ( 1366- 1288 شمسی)، شاعر نوپرداز و پیشرو
[6]) شاهین، نام عمومی بیانیه های ادبی که هر از چند گاهی توسط "شمس الدین تندرکیا" منتشر میشد.
[7] ) مارکس- کارل (1883- 1818 میلادی)، فیلسوف، جامعه شناس و اقتصاددان آلمانی
تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.