یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد- ۶۰

کدخبر: ۱۶۶۶

بکوشش: محمدحسین دانایی

درست است که به هر صورت، تازه‌جوئی و غیره هم حرفی است و اصل هنرها است، اما اگر قرار باشد مثل این نقاش­هائی که سر لولۀ رنگ را باز می‌کنند و می‌گذرانند روی تابلو و هر تابلوئی‌شان بیست ­و پنج کیلو وزن پیدا می‌کند، اگر قرار باشد در فیلم هم چنین کارهائی بکنند، یعنی از زور پِسی فقط در جستجوی Originalité باشند و هِی روی ­دست ­هم بلند بشوند، سر به جهنم­ خواهد زد. خوبی­اش این است که فیلم مثل نقاشی یا شعر نیست که بتواند خودش را از جمع کنار بکشد، یعنی ناچار است که فروش ­برود و مردم ببینندش، چون خیلی خرج ­برمی‌دارد و اگر درآمد نداشته ­باشد، یارو ورشکست ­می‌شود. این ­است که زیاد این حقه‌بازی‌ها رونق ­نمی‌گیرد، وگرنه یک "چارلی چاپلین" را همه جا و همه­ وقت و همه­ کس می‌تواند ببیند، از عامی حبشی تا وزیر معارف سوئد.

و امروز می­ خواهیم­ برویم موزه "گروون"[1] و هوا هم بارانی است و خدا بداد برسد. از دیشب رعدوبرق شروع­ شد و گرم هم بود و بزور خوابیدیم. این طور که پیداست، باز دو- سه ­روز باران خواهیم ­داشت. اگر کمی سرد کند، بد نیست.

 

همانروز - 9 بعدازظهر

امروز صبح رفتیم شمال "سِن" خیلی جاها را دیدیم. کلیسای "مادلن" (Madeleine)[2] را اول دیدیم، بعد میدان "واندوم" Vendom))[3] را و بعد ناهار در سلف­ سرویس "برلیتز" خوردیم، ناهار احمقانه ­ای و بعدازظهرش رفتیم بدیدار موزه Grévin، با همۀ حقه ­بازی­ ها و اداواطوارهایش، اطاق آینه ­ها و اطاق حقه­ بازی و زیرزمین ­ها والخ. خلاصه ساعت هشت صبح از خانه رفتیم بیرون و پنج بعدازظهر برگشتیم، خسته ­­و هلاک. روز گرمی هم بود. دو- سه­­ بار کافه نشستیم و خرج حسابی کردیم. دیگر خسته ­ام. عصر هم رفتیم خرید و بعد هم تنها رفتم حمام و برگشتم و شام خورده ­ایم و "سیمین" تنبلی­ اش­ می­ آید که بیرون­ برویم و لابد باید زود بخوابیم. از "ایرانی"[هوشنگ] و اعوان و انصار یک- دوروزی است که خبری نیست. لابد برایش پول رسیده، یا نمی­ دانم چه بلائی سرش ­آمده که پیدایش نیست. کاغذ برادرم و دارودستۀ "ملاح"[هوشنگ]­ها هم امروز رسید. هان، بهتر است بنشینم برای برادرم بنویسم، کاغذی بنویسم و فردا پست­ کنم. کاغذ مفصلی بود و از همه­ چیز خبر می­ داد، حتی حال کاغذنوشتن را هم ندارم. نمی­ دانم چه کنم. بر فرض هم که بخوابیم، سروصدای همسایه و رادیوهاشان و گارپ­وگورپ آمدورفتشان نمی­ گذارد بخوابیم. کاغذ می­ نویسم.

 

شنبه 19 مرداد - 10 اوت- 10 صبح

دیروز صبح خانه­ ماندیم، به کاغذنویسی بنده و حمام­ رفتن عهدوعیال برگزار[4] شد. ناهار خوردیم و رفتیم سراغ "شایسته صادق". قرار بود سه آنجا باشیم و با یک مردک فرانسوی آشنا بشویم. رفتیم و آشنا شدیم. جوانک 25ساله ­ای بود از طرفداران "مونارکیسم"[5] در فنارسه با روزنامه ­اش، نسخه ­های متعدد و کتابی از لیدرشان که بنده ترجمه ­کنم. از بس احمق بود، حالش را پیدا نکردم که بگویم نمی­ کنم و کتاب را گرفتم و آوردم که نظرم را بعد باو بدهم. تا ساعت 5/6 معطلمان­ کرد، با هیجان جوانی و شور و شعف از شاه مملکت ما دفاع ­می ­کرد! احمق! از سیستم شاهی! خیلی حرف ­ها­ زدیم و اولین ­بار در زبان فرانسوی سعی­ کردیم فحش و متلک و کنایه باو بزنیم و از قضا بد درنیامد. پیدا است که وقتی طرف انبان حماقتش را جلوی آدم باز­ کند، چاره­ای جز این نیست که زبانت هرچه بسته ­تر است، بازترش ­کنی. به هرصورت، دررفتیم از دستش. "شایسته"[صادق] هم سه­ شنبه ­شب دعوت­ کرده بشام، می­ رویم.

از آنجا هم رفتیم به موزۀ [6]Musée de l'Homme در "پاله­ شایو" در سینمایش که فیلم "الکساندر نیوسکی"[7] از "ایزنشتین"[8] را می­ دادند، دنبالۀ برنامه "جمعیت دانشمندان". هم سالون راحت بود و هم از نظر اکوستیک خوب بود و هم آرام بود و بی ­قِرواطوار و هم فیلم بسیار عالی بود. تکه ­هائی هم از دیگر فیلم­ های او دادند با تفسیرهای زبان انگریزی. مورد اعجاب فقرا قرار گرفت. یکی از بهترین چیزهائی بود که در پاریس دیدیم، تکه­ هائی از"پوتمکین"[9]، از "اولگا"، از فیلمی که در بارۀ مکزیک برداشته و اصلاً [یک کلمه ناخوانا] نگرفته، از "ایوان مخوف"[10] که نیمه ­کاره بود که یارو خودش سربه­نیست ­شد، یا سربه­نیستش­ کردند و از همین "نیوسکی" را اول دادند، بعد رفتند سر خود "الکساندر نیوسکی". دو ساعت ­و نیم فیلم بود و بار دوم بود که اصلاً در یک سالون نمایش ­داده­ می­ شد. یارو همچه گفت. اول مجلس هم یک تکه رنگی از "مریض خیالی"[11] "مولیر"[12] درست ­کرده­ بودند صامت (یک ­ربع) که دادند و دیدیم. بهرصورت، بسیار خوب بود. "موزۀ آدمی"[13] را هم نگاهی سرسری کردیم تا سرِ فرصت ببینیم.

 

یکشنبه 20 مرداد - 11 اوت- 10صبح

امروز هم دیر بیدار شدیم. صبح خانه می­ مانیم و بعدازظهر می­ رویم "موزه رودن". یکشنبه است و نصفه­ قیمت.

صبح ­دیر بیدارشدن برای ما هم عادت شده، مثل همۀ اهل اینجا: 5/8-9 بیدار می ­شویم.

دیروز واقعاً معرکه­ کردیم از سگ­دوزدن، 5/10 از خانه راه­ افتادیم، یا زودتر، و رفتیم اول زندان [14]Conciergerié را دیدیم و مردک راهنما در آن چنان از ملکه که انقلابی ­ها کشتندش (ماری آنتوانت) و از شاه و طرفدارانش حرف ­می ­زد که گویا یکی از مقدسات و مقدسان هستند و بعد رفتیم "موزه آرمدرن" که از "پیکاسو"[پابلو] و "براک"[15] و "روئو"[16] و دیگران کارهای فراوان در آن بود و تا یک بعدازظهر تابلوهای نقاشی را می­ دیدیم، و دو- سه­ تائی مجسمۀ مدرن که در آن بود. راستی، از "ماتیس"[17] هم کارهای فراوانی در آن بود و از DuFyنامی یا [18]Dufi که "شایسته"[صادق] هم ازو حرف ­می­ زد و مجموعه ­ای ازو داشت.

بعد رفتیم همان نزدیکی ­ها ناهاری خوردیم به 1400 فرانک، دونفری، با بیفتکی که خدا نصیب سگ­ های ولگرد سر قبرستان بکند. و بعد آمدیم باز بطرف موزه ­ها. "کاخ شایو"[19]مرکز موزه ­ها است. بلیط گرفتیم و رفتیمM. de l'Homme.[20] نه، اول رفتیم Aquarium را دیدیم با ماهی ­های قشنگش و بعد هم نیمساعتی دمِ درِ آکواریوم زیر سایۀ درخت گردوئی نشستیم که باد گردوهایش را می ­انداخت. دو- سه ­روز است باد شدید شده، و گردوهای اینها پوست زبری دارد، تیغ­تیغی­مانند. صاف و کروی نیست. بدشکل است و پر از برآمدگی­ های مثل زگیل و کمی تیز.

بعد رفتیم "موزۀ آدمی". از اتصال میمون به آدم شروع­ کرده­ بود و ما تا دوره سیاهان افریقائی و تمدنشان و اثاث و ابراز زندگی­شان که رسیدیم، 5/4 شده ­بود و خسته ­شده بودیم.

مأخذ: روزنامه اطلاعات- 22 آذر 1402

 


[1]) گروون، موزۀ مجسمه ­های ساخته ­شده از موم، واقع در بلوار مونمارتر پاریس

[2]) مادلن، کلیسای کاتولیک رومی در ناحیۀ ۸ پاریس

[3]) واندوم، میدانی در نزدیکی میدان کنکورد و محل وقوع چندین هتل مجلل و جواهرفروشی معروف

[4]) [اصل: برگذار]

[5])  Monarchism، حکومت سلطنتی یا تک‌­سالاری‌

[6]) موزۀ انسان، یکی از موزه ­های ملی فرانسه، واقع در پاله ­دوشایو

[7]) الکساندر نیوسکی، فیلم درام به کارگردانی "آیزنشتین" که در سال 1938 ساخته­ شده­است.

[8]) آیزنشتاین- سرگئی میخاییلویچ ( 1948- 1898 میلادی)، کارگردان اهل شوروی

[9]) رَزم‌ناو پوتمکین، فیلمی به کارگردانی آیزنشتاین، ساخته ­شده در سال ۱۹۲۵

[10]) ایوان مخوف، فیلم حماسی دوقسمتی در سبک زندگینامه‌ای به کارگردانی سرگئی آیزنشتاین

[11]) مریض خیالی، نمایشنامۀ معروفی از مولیر که برای اولین بار در ۱۰ فوریۀ ۱۶۷۳ توسط خود او در پاریس به ­اجرا درآمد.

[12]) مولیر ( 1673- 1622 میلادی)، نمایشنامه­ نویس شهیر فرانسوی

[13]) همان موزۀ انسان است که قبلاً در زیرنویس به آن اشاره­ شد.

[14]) Conciergerié، ساختمانی در کنارۀ رود سن که قبلاً زندان بوده، ولی در حال حاضر، محل استقرار ادارات قضایی است.

[15]) براک- ژرژ ( 1963- 1882 میلادی)، نقاش و مجسمه­ ساز فرانسوی

[16]) روئو- ژرژ ( 1958- 1871 میلادی)، نقاش و طراح فرانسوی

[17]) ماتیس- آنری ( 1954- 1869 میلادی)، نقاش، طراح و مجسمه ­ساز فرانسوی

[18]) دافی (DuFy) - رائول ( 1953- 1877 میلادی)، نقاش فرانسوی

[19]) Palais de Chaillot، ساختمانی در بالای تپه شایو در منطقه 16 پاریس

[20]) Musée de l'Homme، موزه آدمی

 

تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.