یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد- ۹۴

کدخبر: ۲۰۴۰

بکوشش: محمدحسین دانایی

دیروز عصر نسخۀ این "دکتر احمدیه" [عبدالله ­خان] را بردم توی بازار تجریش. پیرمردی دست ­آمد، عطار که بلد است نسخه بخواند و بپیچد و به ۱۶ قران نسخه را خواهد پیچید که ظهر بروم بگیرم. جالب اینجا است که وقتی ۱۶ قران را دادمش، زیر نسخه یادداشت ­کرد که طلب صاحب نسخه [در اینجا تصویر حروف سیاق که در صفحه ۲۱۹ جلد اول آمده است، کار شود.] یعنی ۱۶ قران. گفتم: منکه شما را قبول­ دارم. گفت: من خودم قبول ­ندارم. یا خیلی آدم خوبی بود، برخلاف تجریشی‌های امروزه، یا خیلی خِرِف ­شده بود.

دیروز ظهر به "جباری" هم سری ­زدم، تهدیدی برای کار مجله که خواهیمش­ خواباند، چون از هیچیک پول‌های ما خبری نیست و مجله هم در توقیف چاپخانه بانک است و بعد هم اشاره­ای در بارۀ سفر و اینکه چه می‌تواند بکند و قرار است امروز عصر باو تلفن ­کنم و نتیجه را بخواهم.

 

پنجشنبه 8 اسفند - 3 بعدازظهر

دیشب منزل "قریشی"[امان‌الله] بودیم که از فروردین تا بحال از زندان درآمده و نه بگَندی که "بهرامی"[1] و "یزدی"[2] زدند. گویا "سید ضیاء"[3] دنبال کارش بوده و آزادش کرده. یک زن دکتر هم گرفته و فعلاً بخرج زنش زندگی ­می­ کند. "عابدی" [رحیم] سه- چهار روز پیش اینجا آمده­ بود و جوری زمینۀ مطلب را چید که احساس­ کردم خیلی مایل است بچنین دیداری برویم و قرار گذاشتیم و رفتیم. یک دیدار تنها بود، ولی بدل به شامش کرده­ بودند و خوب شد که دو- سه­ تا، یعنی چهارتا زیرسیگاری کار ایتالیا هم برایشان بردیم که عهدوعیال همان دیروز عصر از یک امریکائی خریده ­است که می­خواهد برگردد به یِنگِه ­دنیا باضافه مطالب دیگری از قبیل لباس و میز اطو و غیره.

"قریشی"[امان‌الله]سخت چاق­ شده­ بود و غلط­انداز می­ خندید "دکتر یزدی"[مرتضی] وار و زنش خیلی پیرتر از خودش بنظر می ­آمد و خیلی فعال می­ نمود و اطاق مهمانخانه­ شان، چیزی شبیه بدکان سمساری بود و هر گوش ه­ای چیزی بچشم ­می­ خورد با سلائق مختلف و بی­ هماهنگی.

امشب هم قرار است برویم سراغ "شیرازی"[حسین] که بافتخار "حسین توکلی" شام داده ­است و خود ما هم باید بدهیم، هفتۀ دیگر شاید.

دیشب در تمام مجلس کوشیدیم از سیاست حرف ­نزنیم و پَرت بگوئیم و اَلَکی بخندیم و بعد هم بزور بیکی از کارهای "مندلسون"[4] که "منوهین"[5] زده ­است، گوش ­کنیم، آنهم در میان شلوغ­بازی "دکتر عابدی"[رحیم] و جیغ­ جیغ زن و خواهرزنش، یعنی خواهرهای "قریشی"[امان‌الله]. و این مجلس را "عابدی"[رحیم]با چنان حساب­کاری و دقتی فراهم­ کرده ­بود که نگو. "گلستان"[ابراهیم] و زنش را هم خبر کرده­ بود که برای شام نماندند و زودتر رفتند و "وکیل­ زاده­"نامی را، از توده‌ای‌های آن زمان ما بود و ترکی است و آلمان رفته و زن آلمانی دارد و با دختر و زنش آمده ­بودند و همسایۀ "عابدی"[رحیم] بودند، که خرج برگشتن او هم مجانی درآید، اگر "گلستان"[ابراهیم] شد که شد، وگرنه با او بروند که رفتند. و زن "قریشی"[امان‌الله] هم پیدا بود که سخت می­کوشد تا دوروبر شوهرش را که دچار درد تنهازدگی است، پر و جمع و شلوغ ببیند و از خرج ابائی ندارد و باین حساب، هر چه بیشتر آدم باشد، برایش بهتر است. با این حساب ­ها، بیک سور رفتیم و باید جوابش را هم بدهیم. "عابدی"[رحیم] همیشه همینطور است. آدم از نگه­داشتن اینهمه حساب خسته ­می­ شود و طبیعی است در مجالسی که باین صورت فراهم می­شود، نه می­ تواند لذتی ببرد، نه استفاده­ای، فقط عضوی است زائد و سیاهی­ لشکری است، مثل همه و باید بخورد و پَرت ­بگوید و لودگی ­کند که بخصوص آخریش ازین فقیر و عهدوعیالش اصلاً نمی­آید.

"گلستان"[ابراهیم] هم کمافی­السابق، بمحض اینکه چشمش ب"عابدی"[رحیم] افتاد، چاک دهانش را کشید و از آن متلک­ ها و نیش ­ها و پدر "عابدی"[رحیم] درآمد. بقول زنش که امروز به "سیمین" تلفن ­کرده ­بوده، بهشان زهر شده ­بوده­ است.

 

جمعه 9 اسفند - 5/6 بعدازظهر

دیشب هم منزل "شیرازی"[حسین] بودیم، در سوری که بمناسبت مراجعت "توکلی"[حسین] داده­ بود. تا یک بعد از نیمه­شب لَش­بازی و حماقت صرف، و سکوتِ صِرفِ ما دو نفر، بصورتی که احساس ­می­ شد سخت مزاحم هستیم و دیگران باید پیش خودشان فکر کنند که کاش این دو نفر نبودند. دوستان مشترک هم نبودیم و با آن دو- سه‌تائی هم که آشنا بودیم، اصلاً نمی­شد جوشید. زن­ ها جدانشسته و پُرخور و غیبت­گو، و مردها لوس و شلوغ­گر و خرکی شوخی­کن و بچۀ "خبره ­زاده" [علی‌اصغر] هم بود که راستی خرچه ­ای بود و تخم­سگ چنان اذیت ­می ­کرد که دست­کمی از باباش نداشت. اینطور که عهدوعیال حدس ­زد، گویا آمده ­است یکسالی بیرون از امریکا کار کند تا اجازۀ مراجعت و مهاجرت بآن دیار خراب­شده را داشته ­باشد و اگر در ضمن، کار چرب‌وچله‌ای گیر آورد که اطراق­کردن هم اشکالی ­ندارد. و چه خرجی­ کرده ­بودند "شیرازی"[حسین] و عهدوعیالش و چه زحمتی ­کشیده ­بودند! از عهدۀ ما که ساخته ­نبود و بهمین مناسبت، دم[6] ­برنیاوردیم و تو زدیم که بار دیگر هم ما دعوت ­کنیم و بسکوت برگزار[7] کردیم.

امروز هم باز همان کوه­رفتن. صبح 5/8 بلند شدیم و تا بجنبیم، شد ساعت 10 و با عهدوعیال راه ­افتادم و در راه بآن دارودسته برخوردیم و ظهر با هم برگشتیم.

این دو- سه­ روزه باز برای قضیۀ خارک به دست­‌وپائی ­افتاده ­ام، از همه کس کمک­ خواسته ­ام، "رائین"[اسماعیل]و "اسلام"[کاظمیه] چاخان و "سیار"[غلامعلی] و "دکتر معین"[محمد]و "مصطفوی"[رحمت] و دیگران و دیگران، تا هر کدام چه غلطی بتوانند بکنند و چه کمکی از دستشان برآید. "اسلام"]کاظمیه [و "سیار"[غلامعلی]تا یکی- دو روز دیگر باید خبر کنند، "رائین"[اسماعیل] همینطور. "مصطفوی"[رحمت]گفت که هیچ برگه ­ای از آنجا در دست باستان­شناسی نیست و با "معین"[محمد]روز سه­ شنبه ساعت 11 قرار ملاقات دارم، در دفتر لغت­نامه در دانشکدۀ ادبیات.

گرچه "گلستان"[ابراهیم] می­گفت که سوم یا چهارم فروردین حرکت ­می ­کنیم، ولی من کارم را روبراه می ­کنم و هر چه توانستم سرهم می ­بندم و روز 25 یا قبل و بعد آن با برادره روانۀ کرمان می­ شویم، اگر زنده­ ماندیم و بی­حرف پیش و گوش شیطان کر!

 

شنبه 10 اسفند - 2 بعدازظهر

باز این کار "تاتی" را دست ­گرفته­ام، چون با "ایران­پرست" صحبت ­کردم و قبول­ کرد و قرار است در اواخر نیمه اول فروردین بدهم دستش که مثلاً چاپ ­بزند. آنچه را تا بحال درست­ کرده ­ام، یک ­بار دیده­ام و بقیه ­اش را هم بایستی سروسامانی ­بدهم. اینرا با این کار "خارک" دنبال ­خواهم کرد و شاید تا آخر سال تمامش­ کنم. از مجموعه قصه که خبری نشد، یعنی این پسرۀ "پرهام"[سیروس] تلفنی­ نکرد و خبری ­نداد که دیگر چه، منهم که البته دنبالش ­نمی­رفتم. اقلاً این یک کار را سروسامانی­ بدهیم، آن یکی باشد. همیشه باید یک­ چیزهائی را بیخ ریش چسباند. بروم دنبال "تاتی".

مأخذ: روزنامه اطلاعات- 24 بهمن 1402

 


[1]) بهرامی- محمد (1345- 1297 شمسی)، از سران حزب توده

[2]) یزدی- مرتضی (1360- 1297 شمسی)، از سران حزب توده

[3]) طباطبایی یزدی- سید ضیاء­الدین ( 1348- 1268 شمسی)، سیاستمدار و نخست ­وزیر

[4]) مِندِلسون- فِلیکس (1847- 1809 میلادی)، آهنگساز و رهبر ارکستر اهل آلمان

[5]) منوهین- یهودی ( 1999- 1916 میلادی)، نوازندۀ برجستۀ ویولون و رهبر ارکستر

[6]) [اصل: لب]

[7]) [اصل: برگذار]

 

تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.