اسطوره دنیای کسبوکار آزاد
حکومتها در برابر آن چیزی که رقابت ناعادلانه فرض میکردند به حمایت از دوافروشها، آجرچینها، چوبفروشها، سازندگان کارتهای بازی و هزاران کارگر دیگر برمیخاستند. حکومتها از منافع شرکتهای تجاری برونمرزی حفاظت میکردند و واردات را به نام انباشت ذخیره طلا که رمز ثروت و قدرت پنداشته میشد، محدود میساختند. زندگی بدون مداخلات چشمگیر حکومت غیرقابل تصور بود.
آدام اسمیت با ثروت ملل، بانگی پرطنین برای آزادی اقتصادی، همه این مسائل را به چالش کشید. با اینکه بسیاری از جزئیات ایدههای کتاب اصالتا مخلوق ذهن اسمیت نبودند، او با کتاب خود بینشی جسورانه به وجود آورد که در همهجا مردم را تحت تاثیر قرار داد. او نشان داد که راه دستیابی به صلح و بهروزی آزاد گذاشتن افراد است. وی اقسام مداخله دولت را یکی پس از دیگری مورد حمله قرار داد. او آزادسازی مستعمرات آمریکایی بریتانیا را توصیه و بردهداری را تقبیح کرد. اسمیت تاثیری شگرف بر جهان ایدهها داشت؛ جایی که تغییر از آن آغاز میشود.
هیچکس تصور مردی انقلابی از اسمیت نداشت. وی مردی جدی، حواسپرت و از همه جهت دوستداشتنی به نظر میرسید. دانشمندی جدی و مشتاق بود که کتابخانهای شخصی با حدود ۳ هزار جلد کتاب درست کرده بود. اغلب چنان دلمشغول ایدهها بود که فراموش میکرد در حال انجام چه کاری است. گویند روزی دعوتش کرده بودند که از چرمسازی گلاسکو دیدار کند و بهسبب حواسپرتی به درون گودال چرمسازی افتاده و دوستانش او را از آنجا بیرون کشیدند. به نظر میرسید هر جایی که مناسبتی جمعی برای بازی ورق یا صحبت درباره چیزهایی چون امور روزمره، تاریخ، ادبیات، فلسفه یا سیاست حکومت وجود داشت، اسمیت دوستی پیدا میکرده است. وُلتر مدافع فرانسوی و شهیر مدارای مذهبی در ستایش اسمیت چنین میگوید که «من در مقابل همه هموطنان عزیزم خجالتزدهام که ما در فرانسه هیچ کسی را در حد و اندازه اسمیت نداریم.» مادام ریکوبونی رماننویسی فرانسوی با آب و تاب گفته است: «مرا عتاب کنید، بزنید، بکشید؛ اما من آقای اسمیت را دوست دارم، او را بسیار دوست دارم. آرزو میکنم شیطان همه ادیبان و همه فیلسوفان ما را برباید و آقای اسمیت را برایم بیاورد. مردان برتر در جستوجوی وی هستند.»
ظاهر اسمیت چگونه بود؟ وی هرگز جلوی نقاشی ننشست تا پرترهای از او بکشد، اما جیمز تاسیه در سال ۱۷۸۷ زمانی که اسمیت ۶۴ ساله و مریض بود نقشی مدالیونی از او ترسیم کرد. چنین نقشهای مدالیونی عمدتا از موم درست میشدند، پس گمان براین است که این نقش بر واقعیت منطبق است. آنگونه که جیمز بنُار، فهرستنویس انجمن اقتصاد سلطنتی توصیف کرده است: «سر که به نظر میرسد در نیمرخ کامل به سمت راست بیننده چرخیده است، پیشانی بلند، بینی بزرگ و نسبتا عقابی در انحنا را نشان میدهد؛ لب بالایی کشیده و باریک و لب پایینی اندکی جلو آمده؛ چانه و فکی محکم و خوشحالت دارد. ابروها قوس زیادی دارند، پلک بالایی سنگین و افتاده و کره چشم بهطرزی چشمگیر برجسته است؛ و پوست زیر پلک پایینی شل و ول و چروکیده است. گلاهگیسی بر سر دارد که با روبانی در پشت بسته شده است و دو حلقه کوچک مو در جلو و دو حلقه بزرگ در کنارهها بیرون افتاده که گوشها را پوشانده و پنهان میکنند.» اسمیت نزد دوستی اعتراف کرد: «من جز در کتابهایم هیچکجا آراسته نیستم.»
نوشتن برای اسمیت هماره کار دشواری بود. مرد مجرد عاشق کتابی که «دستخطش شکل دانشآموزان ابتدایی» بود و حروف را درشت و کامل مینوشت که به زحمت به هم پیوسته بودند. سازمان دادن متن هم به همان اندازه برایش دشوار بود. اسمیت دههها با چند ایده بزرگ کلنجار رفت و بر سر چگونگی بیان عقاید خویش تقلا کرد. ثروت ملل دستکم ۲۷ سال در دست نگارش بود.
یان سیمپسون راس زندگینامهنویس در اینباره مینویسد، «صدای ناهنجارش با لکنت زبان همراه بود و در سخن گفتن عادی هم چنان حرف میزد که گویی در حال نطق است. دوستانش مشقت نوشتن برای وی را دریافتند و برای تشویقش مقرری درنظر گرفتند... آنچه در تمام روایات از شخصیت و خصوصیات وی جلوه میکند، بهخصوص خصوصیاتی که در روابط وی با جوانترها نمایان میشوند، مهربانی ذاتیاش بود.»
دقیقا مشخص نیست که آدام اسمیت در چه زمانی متولد شده است، اما او در ۵ ژوئن ۱۷۲۳ در کرکالدی، روستای ماهیگیری کوچکی در ساحل شرقی اسکاتلند غسل تعمید داده شد. با اینکه خانهاش در آنجا باقی نمانده، بخشی از باغ برجا مانده است که تا کنار دریا امتداد مییابد.
پدرش هم آدام نام داشت که در اداره گمرک کار میکرد و چندین ماه پیش از تولدش درگذشت. بچه را مادرش، مارگارت داگلاس، دختر یک زمیندار، بزرگ کرد. تنها چیزی که از دوران کودکی او میدانیم این است که در چهارسالگی مدتی کوتاه اسیر گروهی کولی بود. جان رای زندگینامهنویس مینویسد، «شاید کولی فلکزدهای میشد.»
اسمیت در ۱۴ سالگی، سن رایج برای نامنویسی، وارد دانشگاه گلاسکو شد. این شهر، با جمعیتی بالغ بر ۲۵ هزار نفر، عمدتا بهعنوان بارانداز تنباکوی آمریکا رونق گرفته بود، و این تجارت حیات فکری را برانگیخته بود، روشنگری اسکاتلندی در اوج شکوفایی خود بود. دانشگاه گلاسکو تا حدی به سبب نحوه تدریس خود شهره بود، چرا که دستمزد استادان مستقیما از محل شهریه دانشجویان پرداخت میشد. این بود که استادان انگیزه داشتند بهتر عمل کنند. اسمیت نزد فرانسیس هاچسون فیلسوف اخلاق تحصیل کرد، شخصیتی پرجذبه که سنتشکنی کرد و سخنرانیهای خود را به جای زبان لاتین به زبان انگلیسی ایراد کرد. هاچسون شور و اشتیاق بسیاری نسبت به منطق، آزادی و آزادی بیان در سر داشت، که الهامبخش اسمیت شد. به نظر میرسد این هاچسون بوده که دانشجوی تیزهوش خود را به دیوید هیوم، فیلسوف خردگرای همعصرش معرفی کرده است؛ اسمیت و هیوم به دوستانی نزدیک بدل شدند.
بیشک اسمیت شخصیتی مستقل داشته و در برخی مسائل کلیدی با هاچسون مخالفت میکرده است. برای نمونه هاچسون بر این باور بود که عشق به خویشتن امری نادرست است و تنها اقدامات خیرخواهانه فضیلتمندانه هستند. آنگونه که اسمیت بعدها نوشته است: «عادات صرفهجویی، سختکوشی، حزم و احتیاط، توجه و کاربست تفکر عموما پرورده انگیزههای خویشتنخواهانه هستند و در عین حال خصوصیاتی بسیار ستودنی تلقی میشوند، سزاوار احترام و تصدیق همگان.»
اسمیت چگونه به تاثیرات شگفتانگیز تمایل انسانها به تعقیب علایق شخصی خود پی برد؟ خب، او شخصی فوقالعاده نکتهبین و ژرفنگر بود که سالهایی از عمر خود را در یک مرکز تجاری پر رونق سپری کرد، پس باید از مشاهدات خود بسیار آموخته باشد. ادوین کنان اسمیتشناس، براین باور است که برنارد ماندویل پزشکی هلندی هم یقینا با هجونامه بحثبرانگیز خود یعنی حکایت زنبورها: یا رذیلتهای شخصی، منافع عمومی (نسخه نهایی، ۱۷۲۹) بر تفکر اسمیت تاثیر گذاشته است. ماندویل در این اثر مردمان بلندنظر را با این پیشنهاد مبهوت میسازد که تعقیب علایق شخصی خوب است، چرا که مردم را به خدمت یکدیگر رهنمون میسازد و به شکوفایی جامعه کمک میکند.
اسمیت میخواست در دانشگاهی اسکاتلندی تدریس کند و روش مرسوم برای کسب کرسی استادی این بود که فرد قابلیتهای خود را نشان دهد و چند سخنرانی ایراد کند. اگر مقامات دانشگاه تحت تاثیر قرار میگرفتند و نیازی به پر کردن کرسیای خالی وجود داشت، ممکن بود او برگزیده شود. بنابراین در سال ۱۷۴۸ اسمیت در ادینبورگ شروع به ایراد خطابههایی در باب اخلاق، اقتصاد و سیاست دفاعی کرد. مقرر بود او بقیه حیات خود را به تشریح این مطلب در کتابها بپردازد.
در سال ۱۷۴۹، پیش از آنکه آثار عمده اقتصاددانهای لسهفر فرانسوی منتشر شوند، اسمیت آماده بود تا این نتیجه را بگیرد که راه افزایش رفاه این است که حکومت مردم را به حال خود رها کند. دوگالد استوارت یکی از شاگردانش روایت میکند که اسمیت همان سال در یک سخنرانی میگوید: «چیزی جز صلح، مالیاتهای سهل و اجرای قابلتحمل عدالت لازم نیست تا کشوری را از پایینترین درجه بربریت به بالاترین ثروت و فراوانی برساند؛ مابقی همه با روند طبیعی امور پدید میآیند. همه حکومتهایی که مانع این روند طبیعی میشوند که امور را به مسیری دیگر سوق دهند یا تلاش کنند پیشرفت جامعه را در نقطهای مشخص متوقف سازند ... ناگزیر سرکوبگر و مستبد خواهند بود.»
خطابههای اسمیت بسیار مقبول افتادند. از سال ۱۷۵۱ اسمیت به تدریس منطق در دانشگاه گلاسکو مشغول شد. یک سال بعد از وی تقاضا شد تا آنجا فلسفه اخلاق تدریس کند. او پنج روز هفته در ساعت ۷:۳۰صبح خطابهای یک ساعته ایراد میکرد. سه روز هفته در ساعت ۱۱:۰۰ به تدریس در کلاسهای خصوصی میپرداخت. به نظر میرسید او احترام دانشجویان و استادان را به یک میزان به دست آورده بود، چرا که در سال ۱۷۵۸ به ریاست دانشکده منصوب شد. جیمز باسول یکی از دانشجویان او که بعدها زندگینامهنویس ادبی شهیری شد، چنین به یاد میآورد: «نظرات آقای اسمیت گیرا، پرمحتوا و بینقص هستند. او هیچ نشان از سردی و فضلفروشیای که اغلب در استادان دیده میشود، ندارد.»
اسمیت عصرها ورقبازی میکرد و با برخی از برجستهترین متفکران اسکاتلند به گپوگفت مینشست، از جمله دیوید هیوم، جیمز وات مخترع موتور بخار و جوزف بلک شیمیدان. اسمیت به انجمن گفتوگویی پیوست که در دهه ۱۷۴۰ اندرو کاکرن بانکدار به راه انداخته بود، آنها هر هفته دور هم جمع میشدند تا درباره مسائل اقتصادی و سیاسی به گفتوگو بپردازند. اما اسمیت در برخورد با زنان اقبال چندانی نداشت؛ دو یا سه مرتبه تقاضای ازدواج کرد، اما جواب رد گرفت.
اسمیت در این اثنا چهار سال را صرف تبدیل سخنرانیها به اولین کتابش، نظریه عواطف اخلاقی کرد. این کتاب درباره انگیزههای دیگری جز نفع شخصی بود که بر رفتار انسانی تاثیر میگذارند. کتاب که در سال ۱۷۵۹ در لندن منتشر شد، او را در محافل ادبی شهره ساخت. این بود که به معاشرت و ضیافتهای انواع انسانهای سرشناسی چون بنجامین فرانکلین دعوت میشد.
اسمیت در نظریه عواطف اخلاقی از پروژه بعدی خود خبر داد: «در گفتاری دیگر تلاش خواهم کرد که روایتی از اصول کلی قانون و حکومت ارائه کنم و انقلابات گوناگونی که این دو در اعصار و دورانهای مختلف جامعه دستخوششان بودهاند، نهتنها آنچه با عدالت مربوط میشود، بلکه درباره آنچه به سیاست درآمدها و تسلیحات مربوط میشود و هر آن چیز دیگری که ابژه قانون است.» البته که این پروژه ثروت ملل بود.
هیوم نسخهای از نظریه عواطف اخلاقی را برای چارلز تاونزند، دولتمرد انگلیسی، فرستاد. مقدر بود او در مقام وزیر مستعمرات با محروم ساختن مستعمرات آمریکایی از اختیارات ارجمندشان و سهوا برانگیختن جنبشی انقلابی، بدنام شود. تاونزند میخواست فردی برجسته و طراز اول معلم خصوصی هنری اسکات، پسرخواندهاش و دوک باکلو شود. تاونزند پذیرفت که سالانه ۳۰۰ لیره بهعلاوه هزینههای بردن دوک به تور بزرگ اروپا به اسمیت بپردازد؛ یعنی سهبرابر مبلغی که اسمیت از دانشگاه گلاسکو میگرفت. علاوه بر این، اسمیت مقرری سالانه مادامالعمری معادل ۳۰۰ لیره هم دریافت میکرد. با اینکه اسمیت هرگز تجارت نکرده بود اما میدانست که چگونه معامله به این خوبی را جوش دهد! اسمیت در ژانویه ۱۷۶۴ در لندن با دوک دیدار کرد و از آنجا به تولوز، تفرجگاهی مشهور نزد انگلیسیها، سفر کردند. اسمیت در تولوز سرپرستی جوانی دیگر، هیو کمپبل اسکات، برادر کوچک دوک را هم برعهده گرفت.
هرچند که ممکن بود این معامله جدید اسمیت در مطالعاتش وقفه ایجاد کند، اما دو فرصت غیرمنتظره در اختیارش گذاشت. نخست، برای هرکسی که به آزادی علاقهمند بود، فرانسه آن زمان مقصدی ایدهآل بود. اسمیت مستقیما میدید که فرانسویها چطور با حکومتی بسیار پرهزینهتر و مداخلهگرتر از آنچه او پیشتر تجربه کرده بود، دستوپنجه نرم میکنند. شورشیان اندیشمند سرشناس به دیدار او میرفتند. او از ژنو دیدار و ولتر را ملاقات کرد که گویا راجع به این دیدار گفته است: «این اسمیت مردی فوقالعاده است.» اسمیت در پاریس با فرانسوا کنه، پایهگذار مکتب طبیعیون (فیزیوکراسی) اقتصاد لسهفر دیدار کرد. اسمیت فرصت یافت که ژاک تورگو را ملاقات کند، کسی که اصول لسهفر را در عمل پیاده کرد. اسمیت گفت که فلسفه لسهفر فرانسوی «با وجود تمام نقایصش، شاید نسبت به سایر نظریههایی که تا کنون در اقتصاد سیاسی منتشر شدهاند، نزدیکترین به حقیقت باشد و به همین دلیل کاملا ارزش عنایت هر فردی را که میخواهد اصول آن علم بسیار مهم را مطالعه کند، دارد.»
بیحوصلگی و بیقراریاش در تولوز به اندازه گشتوگذارش در پاریس مهم بود. اسمیت مصمم شد پروژهای را پی بگیرد که پنج سال پیش در نظریه عواطف اخلاقی ترسیم کرده بود. او در ۵ جولای ۱۷۶۴ خطاب به هیوم نوشت: «من برای گذران وقت نگارش کتابی را آغاز کردهام.» بهاینگونه پیشنویس اولیه ثروت ملل را آغاز کرد.
اقامت اروپایی اسمیت پس از قتل غیرمنتظره هیو اسکات در اکتبر ۱۷۶۶ در پاریس، پایان یافت. اسمیت و دوک به لندن بازگشتند و اسمیت به بازنگری نظریه عواطف اخلاقی مشغول شد. او سپس به کرکالدی بازگشت، جایی که با مادرش زندگی میکرد و دوباره سراغ ثروت ملل رفت. او نوشته است که، « کارم اینجا مطالعه است، تفریحاتم طولانی هستند، پیادهرویهای تنها در کنار دریا ... با این همه به غایت احساس شادی، راحتی و خشنودی میکنم. شاید در تمام عمرم اینطور نبودهام.»
اسمیت تا سال ۱۷۷۰ به بازنگریهای طاقتفرسا در اندیشههایش پرداخت. او طی سال ۱۷۷۳ مطالب مهمی در باب اجاره، دستمزدها و مستعمرات آمریکایی بر کتابش افزود. در آوریل آن سال به لندن نقل مکان کرد تا بتواند مطالب پژوهشی بیشتری بیابد. او اسناد موزه بریتانیا را کاوید و در بریتیش کافه هاوس در خیابان کاکسپر روی بازنگریها کار میکرد، کافهای که بسیاری از هنرمندان و متفکران اسکاتلندی در آن گرد هم میآمدند. او در آن کافه به همراه بسیاری از جمله جاشوا رینولدز نقاش و رابرت آدامز معمار، عضو جمع هفتگیای بود که برای صرف شام گرد هم میآمدند. ظاهرا اسمیت نسخههایی از هر فصل جدید خود را به دوستانش میداد که آن را مورد بحث قرار داده و نقد کنند. آدام فرگوسن دوست اسمیت، در چهارمین چاپ کتابش یعنی تاریخ جامعه مدنی به خوانندگان بشارت داد که «شاید بهزودی همگان (از سوی آقای اسمیت، نویسنده نظریه عواطف اخلاقی) به نظریهای در اقتصاد ملی دسترسی خواهند داشت که برابر است با تمام آنچه که تا کنون در هر مبحثی از علم منتشر شده است.»
نهایتا در ۹ مارس ۱۷۷۶ ثروت ملل از سوی انتشارات استارهان و کادل منتشر شد. این اثر دو مجلد رحلی (۹ در ۱۲ اینچ) مشتمل بر بیش از هزار صفحه بود. آن هنگام اسمیت ۵۳ سال داشت.
راس زندگینامهنویس نقل کرده است که «زمان انتشار ... به گونهای تنظیم شده بود که توجه پارلمان را جلب کند و بر نظر اعضای پارلمان درباره راهحل مسالمتآمیز منازعه [آمریکا] تاثیر بگذارد. آمریکا نقطهای اساسی در کاربست نظریه بازار آزاد بود و اگر اسمیت میتوانست حامیانی برای خود دستوپا کند، امیدی برای پایان یافتن چرخه خشونت ناشی از تلاشها برای حفظ نظام مستعمراتی کهن شامل کنترلها و ممنوعیتهای اقتصادی، متصور بود.»
بازنگریهای پرزحمت اسمیت نتیجه داد، زیرا خواندن کتاب بهقدری سهلالوصول بود که گویا وی آن سوی میز با شما سخن میگوید و به نحوی ساده شرح میدهد که چه چیزی چرخ اقتصاد را میچرخاند. او نوشت، «ما از سخاوتمندی قصاب، آبجوساز یا نانوا نیست که انتظار شام میکشیم؛ شام ما نتیجه توجه ایشان به منافع خودشان است. [در تعامل با ایشان] ما نیازهای خود را برمیآوریم، اما نه به اتکای انسانیت آنها بلکه به سبب حب نفس ایشان و در معامله با آنها. سخن بر سر این نیست که مایحتاج مورد نیاز ما چه هست، بلکه بر سر این است که ایشان چه منفعتی قرار است حاصل کنند.»
تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.