تاریخ سیاسی سیگار

دخانیات برای «تولید» مضر است!

کدخبر: ۲۳۳
ماجرای سیگار در ایالات متحده، معمولا به‌صورت کشمکش میان دانشمندان و کنشگران قهرمان، از یکسو و مدیران دروغگوی صنعت دخانیات از سوی دیگر روایت می‌شود. در این نبرد، دسته اول می‌جنگد تا حقیقت را به گوش مردم برساند و دسته دوم در تلاش است تا در کنگره نفوذ کند. سرانجام، حقیقت و سلامت پیروز می‌شود. ولی سارا میلوف در کتاب «سیگار: تاریخچه سیاسی» روایت جالب‌تر و پیچیده‌تری ارائه می‌کند. او نشان می‌دهد فراز و فرود سیگار در آمریکا با گذر این کشور از دولتی‌مشارکتی - که براساس نیودیل شکل گرفته بود‌- به دولت کاملا نئولیبرال کنونی درهم آمیخته است. در این میان، پیشرفت مهم در سلامت عمومی حاصل تحرک‌بخشی به یک چشم‌انداز اجتماعی سفت‌و‌سخت بود. بنابراین ماجرا صرفا قهرمان و ضدقهرمان نبود.
دخانیات برای «تولید» مضر است!
نویسنده: نویسنده: جکسون لیرز
مترجم: مترجم: محمدحسن شریفیان

افول دنیای پردودِ اواسط قرن بیستم چندان تاسف‌برانگیز نیست. کارزار ضدسیگار در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ منجر به محیط‌های کاری سالم‌تری شد؛ ولی استدلال‌هایی که ما را به اینجا رساندند بیشترشان نئولیبرالی بودند. اصلاح‌طلبان می‌گفتند غیرسیگاری‌ها کمتر بیمار می‌شوند و نیاز به استراحت کمتری دارند؛ آنها به‌ندرت سیگارکشیدن را موضوعی در سلامت عمومی می‌دانستند که به طبقه، نابرابری نژادی، تحصیلات کم و بیکاری مرتبط است.سیگارکشیدن یا نکشیدن صرفاً مسئلۀ اراده، انتخاب و مسوولیت‌پذیری اخلاقی بود.وقتی بیماری شکست شخصی قلمداد شود، چه‌ نیازی به نظام سلامت عمومی است؟

میلوف می‌گوید ما اکنون در دنیایی زندگی می‌کنیم که «فرد سیگاری، تنها، در گوشه‌ای از خیابان می‌‌ایستد و کشاورز نیز به‌تنهایی دربرابر غول‌های صنعت سیگار قد علم می‌کند.» (از این جهت، این کشاورزان در کنار کارگران غیرسازمان‌یافته صنعتی و خدماتی، آزادکارهای با قراردادهای موقت و کارمندان بیمارستانی‌ای قرار می‌گیرند که در صف اتوبوس صبحگاهی ایستاده‌اند). میلوف برای توصیف چنین صحنه‌های ازهم‌گسیخته‌ای، از استادش، دنیل راجرز که تاریخ‌دانِ متبحری است چنین نقل‌قول می‌کند: در اواخر قرن بیستم، دیدگاه‌هایی که برای توضیح تجربیات بشری غنی قلمداد می‌شدند و راجع‌به بافت، شرایط اجتماعی، نهادها و تاریخ صحبت می‌کردند، جای خود را به برداشت‌هایی از ذات انسان دادند که بر انتخاب، عاملیت، عملکرد و میل متکی بودند.» سیگاری منزوی‌ای که با شرمساری، آرام‌‌آرام، به گوشه‌ای از جامعه درستکاران می‌خزید تجسم‌بخش «انتخاب، عاملیت، عملکرد و میل» بود. برای توضیح رفتارها هیچ نیازی نبود که به شرایط اجتماعی یا محدودیت‌های نهادی متوسل شویم: فرد سیگاری هم مثل بقیه مسوول اعمال خودش بود. خودمختاری روی کار آمده بود. جامعه‌ای که شیفته چنین ساده‌انگاری‌هایی شده بود، محل مناسبی برای معامله‌های مالی جنون‌آمیز بود.

قرن سیگار به‌آرامی شروع شد. پیش از جنگ جهانی اول، بیشتر آمریکایی‌ها نگاه مثبتی به سیگارکشیدن نداشتند. شرکت دخانیات جیمز بیوکنِن دوک، با قراردادن سیگار در بین فانتزی‌های شرقی، پیشگام ایجاد میل در مشتریان بود؛ ولی پیامد ناخواسته این کار این بود که در ذهن مردم، سیگار و خارجی‌ها -ازجمله ایتالیایی‌های خونگرم و تُرک‌های سبزه‌رو- هرچه بیشتر باهم تداعی شوند: ولی اثری از آنگلوساکسون‌ها نبود. اصلاح‌طلبان بهداشت که رهبری‌شان برعهده لوسی پیج گاستون از لیگ ضدسیگار بود، هشدار می‌دادند که سیگار باعث زن‌صفتی پسران و مردصفتی دختران می‌شود؛ جیمز هاروی کلاگ، پادشاه غلات، نگران «تحلیل‌رفتن زودهنگام غده‌های جنسی» در مردان سیگاری بود. صاحبان کسب‌وکار و اقتصاددانان می‌گفتند سیگارکشیدن در محیط کار تهدیدی برای بهره‌وری است و با آن مخالفت می‌کردند.

جنگ جهانی اول سیگار را از نماد خارجی‌ها به نشان وطن‌پرستی بدل کرد. دوک و سایر تولیدکنندگان سیگار ادعا می‌کردند سربازان «به اندازه گلوله به دخانیات نیاز دارند» و اصلاح‌طلبان اخلاقی باور داشتند سیگارکشیدن سربازان را در برابر فسادهای جدی‌تری همچون «نوشیدنی‌های مست‌کننده و زنان هرزه» مقاوم می‌کند. پس از جنگ، تولید سیگار اوج گرفت و سیگارکشیدن بخشی از زندگی روزمره شد. شرکت‌های دخانیات، با دست‌و‌دلبازی، برای تبلیغاتی خرج می‌کردند که بعضی‌هایشان زنان را هدف می‌گرفتند و از این طریق کاری کردند که سیگار برای حالت‌های مختلف و بعضاً متناقضی همچون هیجان‌زدگی، تمرکز، تحریک و آرامش ضروری به نظر برسد. میلوف می‌نویسد، در اواخر دهه۱۹۲۰، سیگار دستِ‌کم در دنیای نمادین تبلیغات، به‌طور همزمان، حکم «نشانه و درمان عصر جدید» را داشت.

سیگار هم برای کشاورزانِ توتون و هم برای تولیدکنندگان سیگار محصول ارزشمندی بود. این شرکت‌ها با تبانی سعی می‌کردند قیمت‌ها را در مزایده‌های توتون کنترل کنند. این مزایده‌ها حتی به حوزه موسیقی محلی آمریکا هم راه یافت (بعدها، در یکی از تبلیغات لاکی استرایک، مجریِ مزایده آواز مبهمی می‌خواند و سپس می‌گفت: «فروخته شد، آمریکایی‌ها!») .ولی به گفته میلوف، مزایده‌های توتون درواقع «نمایشی از رقابت و صحنه‌آرایی دقیقی از رقابت فرضی‌ای» بودند که شرکت‌ها با آن علیه کشاورزان توطئه می‌کردند، کشاورزان بی‌پناهی که منتظر بودند شرکت‌های توطئه‌گر حکم نهایی را درباره ارزش یک‌سال دسترنج خانوادگی‌شان بدهند.»

شرکت‌های دخانیات قیمت‌ها را در زمان حال کنترل می‌کردند و برای پایین نگه‌داشتن قیمت در آینده، کشاورزان را تشویق به تولید مازاد می‌کردند. کشاورزان می‌دانستند چه اتفاقی دارد برایشان می‌افتد؛ ولی چاره‌ای جز پذیرش پیشنهاد شرکت‌ها نداشتند. در دهه۱۹۲۰، آنها سعی کردند تعاونی‌های کشاورزی تشکیل بدهند و به‌این‌ترتیب، با سیستم مزایده مقابله کنند؛ ولی موفق نشدند. رکود بزرگ مشکلات کشاورزان را تشدید کرد و دولت را به کمک فراخواند. برنامه شرکت‌ها، در ابتدای نیودیل،(برنامه اقتصادی و اجتماعی فرانکلین روزولت) منجر به شکل‌گیری اداره بهبود ملی و اداره تنظیم کشاورزی شد که هدفشان هماهنگی اقدامات برای جلوگیری از تولید مازاد بود.

میلوف می‌گوید: طرفداران نیودیل معتقد بودند «مشکل کشاورزان و کارکنان، تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان به هم مرتبط بود، ازدیاد به‌رغم کمبود.» ولی دولت مشارکتی، آرمان‌شهری سوسیال دموکراتیک نبود، بلکه متکی به قوانین جیم کرو۳ و همکاری بین حکومت فدرال و گروه‌های ذی‌نفع، یعنی کشاورزان، صنعتگران و کارکنان اتحادیه بود. این گروه‌ها زمانی موفق بودند که سازماندهی و انسجام خوبی داشتند و سفیدپوست بودند: کشاورزان توتون این ویژگی‌ها را داشتند و به همین دلیل بود که از سیاست‌های کشاورزی نیودیل بیشترین نفع را بردند. اداره تنظیم کشاورزی به کشاورزان یارانه داد تا زمین‌هایشان را آیش کنند و به این ‌ترتیب، با ایجاد کمبود، جلوی افت قیمت‌ها را گرفت. این سیاست یکی از رسوایی‌های بزرگ سرمایه‌داری را رقم زد؛ یعنی ایجاد کمبود در عین فراوانی.

به گفته میلوف، این عمل نشان‌دهنده «ساختارهای سخت تصمیم‌گیری بود که عده زیاد و سازمان‌نیافته‌ای را فدای عده‌ای قلیل ولی سازمان‌یافته می‌کرد.» این نسخه از نیودیل موردپسند آمریکایی‌های چپِ امروزی نیست. باوجوداین، دولت مشارکتی توانست با «ارج‌نهادن به عرق جبین کارگران سفیدپوست» که در مبارزه با شرکت‌های دخانیاتی بودند که دارای «قدرت سرمایه سازمان‌یافته» محسوب می‌شدند، برخی اهداف پوپولیستی را محقق کند. در سال ۱۹۳۵، دیوان عالی هر دو اداره یادشده را مغایر قانون اساسی تشخیص داد و در قانون بازرسی از دخانیات تشکیک کرد، قانونی که هدف آن جلوگیری از سوءاستفاده از سیستم مزایده بود. در این دوران بود که محتکرانی که به آنها «پین‌هوکر» گفته می‌شد، ظهور کردند؛ آنها ارزان می‌خریدند، گران می‌فروختند و در این بین، کمی هم سود می‌کردند. هدف از این قانون بالابردن قیمت‌ها به نفع کشاورزان عادی، محدودکردن فرصت‌طلبی پین‌هوکرها و همچنین کنارزدن «حیوانات خانگیِ» انبارها -کشاورزان ثروتمندی که از شرکت‌های سیگار مواجب می‌گرفتند- بود.

ولی اقدامات دیوان عالی امکان تنظیم‌گری محصولات کشاورزی را از راه‌های دیگر ممکن ساخت. در سال۱۹۳۸، کنگره نسخه تغییریافته اداره تنظیم کشاورزی را -‌که توسط سازمان غذا و دارو ارائه شده بود- تصویب کرد. این کار کشاورزان را قادر ساخت تا در همه‌پرسیِ سالانه به حمایت‌های قیمتی رای بدهند. این حمایت‌ها، حداقل، قیمت توتون را کنترل می‌کرد. کشاورزان علیه برنامه یارانه‌ای رای دادند و به تولید مازاد برگشتند ‌تا سال بعد که شروع جنگ جهانی دوم بازار وسیع اروپا را بست و تقاضا کاهش یافت. در سال۱۹۳۹، ۹۰درصد از کشاورزان آمریکایی رای به کنترل محصول دادند؛ ولی در ایالات متحده، سربازگیری‌ها بازار جدیدی برای سیگار ایجاد کرده بود؛ به‌طوری‌که شرکت دخانیات آمریکا اعلام کرد «لاکی استرایک سبز به جنگ رفته است.»

پس از جنگ، در دو سوی اقیانوس اطلس، سیگار نماد مصرف دموکراتیک شده بود و این صنعت به‌دنبال گسترش بازار خود بود. اتحادیه دخانیات، سازمانی غیرانتفاعی که با حمایت مالی کشاورزان پا گرفته بود، تاثیر زیادی بر سیاستگذاری عمومی داشت؛ رئیس آن، جک هاتسون، هم در حکومت و هم در حلقه‌های کسب‌و‌کار، مدیری زیرک و پرانرژی قلمداد می‌شد.

اتحادیه دخانیات، تحت رهبری هاتسون، برنامه فدرال دخانیات را به برنامه‌ای جهانی برای سیگارکشیدن تبدیل کرد. گام اولشان مطمئن‌شدن از این بود که کنگره سیگار را جزو طرح مارشال قرار می‌دهد. آمریکا با این کار، در عمل «به کسی که در قعر چاه بود و نیاز به کمک داشت سیگار تعارف می‌کرد.» ولی همه مشتاق این طرح نبودند: فرانسوی‌ها بر سیگار گوالوا تاکید داشتند. ولی هاتسون توانست دخانیات را در برنامه غذا برای صلح بگنجاند. با اینکه سخاوتمندی حکومت همه کشاورزان توتون را بهره‌مند کرد، بیشتر سودش به جیب متمول‌ترین‌ها و سازمان‌یافته‌ترین‌ها (و سفیدپوستان) رفت. گروه‌های ذی‌نفعی همچون فارم بیورو عضویتِ ممتاز داشتند نه انبوه. آنها بدهی خود به حکومت را با سخن‌گفتن از اجتماع، خانواده، مالکیت خصوصی و کار داوطلبانه پنهان می‌کردند.

 عصر طلایی سیگار دیری نپایید

در اوایل دهه۱۹۵۰، مطالعات آماری رابطه بین سیگارکشیدن و سرطان ریه را تایید می‌کرد. صنعت دخانیات مجبور شد حالت تهاجمی به خود بگیرد؛ در ژانویه۱۹۵۴، مقاله‌ای با عنوان «سخنی صادقانه با سیگاری‌ها»، با حمایت مالی کمیته تحقیقات صنعت دخانیات، در صدها روزنامه منتشر شد و انتشارش شروع یک‌دهه تلاش بود برای تشکیک در یافته‌های همه‌گیرشناسی بدون ردکردن مستقیم آنها. در سال۱۹۶۴، کمیته‌ای در بهداری کل ارتش ایالات متحده گزارشی در زمینه سیگارکشیدن و سلامت منتشر کرد و در آن صریحا اعلام کرد سیگار می‌تواند باعث سرطان شود. این مثال روشنی از دولت مشارکتی بود: اینکه گروهی متشکل از متخصصانِ بخش‌های خصوصی و عمومی با یکدیگر به اجماعی معتبر برسند؛ ولی این گزارش، با تاکید بر خطرات یک صنعت که به‌خوبی سازمان‌دهی شده است و با پیشنهاد اینکه روی بسته‌های سیگار هشدار سلامت درج شود، راه را برای ایده جدیدی از حکومت باز کرد، حکومتی که فضای بیشتری را در اختیار چیزی می‌گذارد که کنشگران شهروندی به آن «منافع عمومی» می‌گویند.

بخشی  از یک مقاله

منبع: لندن ریویو آو بوکز /  ترجمان