احمد قوام، بازیگر سیاست
تشکیل این سازمان سری جاسوسی و همچنین تشکیل «حزب دموکرات ایران» بهعنوان برگ برنده او برای زمین زدن فرقه دموکرات و حزب توده (که سازمان جاسوسی قوام خبر داده بود درحال ائتلاف با حزب ایران است) نیاز به منابع مالی داشت.
بنابراین قوام از اختیارات خود استفاده کرده و برای تامین منابع مالی مورد نیازش، چند پروانه صدور برنج و جو و ورود چای و... صادر کرد و پول بهدست آمده را در کاری که ضروری میدانست به مصرف رساند. او درست یک روز قبل از اعلام ائتلاف حزب ایران و حزب توده، حزب دموکرات خود را تاسیس کرد و حرکت آنها را عقیم گذاشت.
پس از نطق رادیویی او هجوم مردم برای عضویت در این حزب چنان غیرمنتظره بود که تعجب رقبای تودهایاش را برانگیخت. در ماجرای عدم خروج نیروهای شوروی از ایران، نیز چنان با روسها بازی کرد که هم نیروهایشان را از ایران خارج کردند و هم از امتیاز نفت شمال بینصیب ماندند. وقتی هم که روسها قافیه را باختند، حزب توده و فرقه دموکرات حساب کار دستشان آمد!
قوام با شم سیاسی قوی خود پیشبینی میکرد که بعدها برخی برای تصفیهحسابهای سیاسی و شخصی، به تحریف حقایق و لجنمال کردن چهره او و یارانش خواهند پرداخت. بنابراین بااینکه چندان اهلنوشتن خاطرات نبود دستبهکار نوشتن یادداشتهایی راجع به این دوران شد.
خاطراتی که در نگاه نخست به نیت پاسخگویی به ادعاهای احتمالی دیگران، تحریف حقایق و سیاه کردن بخش مهمی از کارنامه او نوشته شدهاند که بیشک به آن بسیار میبالید. قوام در این خاطرات، با دادن ریز ارقام سعی در اثبات آن دارد که اگر امتیازی داده یا پروانهای فروخته، درآمد آن را صرف انجام کاری کرده که به نظرش در راستای منافع ملی ایرانیان بوده است.
او در یادداشتهایش، برای نشان دادن درستکاری مالی خود، اسم کسانی را که برای این سازمان سری کار کرده یا از بودجه حزب دموکرات استفاده کردهاند، آورده است... در واقع او در خاطرات خود، از افرادی که خدمت یا خیانتی کردهاند نام برده؛ حتی آنها که برای انجام خدمت به کشور خود از قوام رشوه گرفتهاند!
کتاب خاطرات سیاسی قوامالسلطنه که به کوشش غلامحسین میرزاصالح و به همت نشر معین منتشر شده، دربرگیرنده چنین وقایعی است به قلم خود او. خاطراتی خواندنی که به لحاظ سندیت تاریخی و پرداختن به نکاتی که تاکنون مبهم بودند، بسیار ارزشمند هستند.
این خاطرات سالها بیآنکه اطلاعی از آن در دست باشد، نزد یکی از اقوام قوام باقی بوده که سرانجام به دست غلامحسین میرزاصالح رسیده و او نیز این یادداشتها را در خاطرات سیاسی قوامالسلطنه تدوین کرده است.
کتاب حاضر شامل خاطرات قوام در دوره دوم و سوم نخستوزیری اوست؛ یعنی سالهای دهه ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ که ایران گرفتار حزببازی، کمونیستبازی، از بین رفتن آدمها و شخصیتها و شعارهای مختلف است، درباره این دوره منابع و مطالب جدی کمی وجود دارد. بنابراین خاطرات قوام تنها سندی است که از آن دوره بهجا مانده، یادداشتهایی که تابهحال منتشر نشده بودند.
این خاطرات به ماجرای دموکراتهای آذربایجان و مذاکرات قوامالسلطنه با استالین و دیگر نمایندگان روسها و... میپردازد و بهطورکلی مطالب آن مهمترین اسناد این دوره تا ماجرای تیرماه ۱۳۳۱ و بلوای این سال هستند که به کنارهگیری قوام انجامید.
قوام در این خاطرات، درباره شخصیتهای مختلف به شکلی بیپروا صحبت کرده است، اما بااینحال از خود چهرهای کموبیش منصف نشان داده است، برای نمونه باوجود اختلافها و رقابتهایی که با دکتر محمد مصدق داشت، از او به نیکی و بهعنوان مردی وطندوست که در راستای خدمت به مردم و کشور حرکت میکرد، یاد میکند.
کتاب خاطرات سیاسی قوامالسلطنه دارای مقدمه مفصلی است با عنوان نظری به یادداشتهای قوام السلطنه که به ادعای غلامحسین میرزاصالح، این مقدمه به دست یکی از دوستان قوامالسلطنه نوشتهشده است. در این نوشته به ماجرای حزب توده و حزب دموکرات آذربایجان به شکلی مفصل پرداخته شده است.
کافتارزاده در تهران، شوروی و تجزیه آذربایجان، تشکیل حکومتهای خودمختار آذربایجان، نخستوزیری صدرالاشراف، مذاکرات وزرای خارجه دولتهای آمریکا، طرح تجزیه ایران، شکایت ایران علیه شوروی، ملاقات با سفیر شوروی، مظفر فیروز معاون سیاسی، اسرار مذاکرات مسکو، پایان دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، مواد موافقتنامه قوام – سادچیکف، ورود پیشهوری به تهران، نخستوزیر شدن پیشهوری، شرکت رهبران حزب توده در کابینه، حوادث فارس، انتخابات دوره پانزدهم مجلس و اعلام جرم بر ضدقوام عناوین فصول این کتاب را تشکیل میدهد و پایانبخش کتاب، انتشار هشت قطعه عکس از قوام و نزدیکان وی است.
قوام نیز همانند هر انسان یا هر رجل سیاسی، نقاط قوت و ضعف داشت، کارنامهاش هم لحظههای اوج دارد و هم فرود، شخصیت او خاکستری است با وجوه تاریک و روشن. حداقل اینکه میدانیم در ماجرای خروج نیروهای شوروی از ایران، به وطن خود خدمتی شایان کرده است.
با این احوال در مقاطعی نه آنگونه که شایسته چنین مردی بوده؛ با او رفتار شده است. خانه او پنج بار پیش رویش غارت شد، که آخرین بار پس از بلوای ۳۰ تیر ۱۳۳۱ اتفاق افتاد و شایع بود که دکترمصدق نیز از آن اطلاع داشته!
آخرین تصویر برجایمانده از قوام، مردی که در میدان سیاست استالین را بهزانو در آورد، او را درهمشکسته در بستر بیماری، در کنار تنها پسرش نشان میدهد.
- بخشی از یک یادداشت درباره کتاب «خاطرات سیاسی قوامالسلطنه، نویسنده: غلامحسین میرزاصالح، نشر معین» به قلم حمیدرضا امیدی