این اندیشمند و جامعهشناس در مقاله «انقلاب ایران: چالشی برای نظریههای اجتماعی»، با تاکید بر ساختار اجتماعی در ایران، آن را براساس تعامل میان شیوههای تولید ماقبل سرمایهداری و نیروهای سیاسی، نظامی و اقتصادی خارجی - قدرتهای مرکزی در نظام جهانی - دستهبندی میکند.
به نظر او، نتیجه چنین تعاملی در ایران دوران پهلوی، ساختار اجتماعی پیچیدهای مرکب از طبقات جدید و طبقات ماقبل سرمایهداری بود. فرآیند انباشت خاص «توسعه وابسته» در ایران، مستلزم وجود یک «دولت سرکوبگر» بود. دولتی «شخصی، اقتدارطلب و بسته» که بتواند کنترل اجتماعی را برقرار کند.
فوران با مطرح کردن اهمیت نقش عوامل کنشگر یا کارگزار در انقلاب، توجه به عامل فرهنگ را با عنوان «فرهنگهای سیاسی مخالف و مقاومت» لازم و ضروری میبیند. فرهنگهایی که بهصورت ایدئولوژی به شکلهای مختلف مذهب، ناسیونالیسم، سوسیالیسم و پوپولیسم ظهور کرد و در سطح احساسات مشترک بهصورت خشم و نارضایتی عمومی بروز کرده و تجلی یافت.
به علاوه، تقارن دو عامل افول اقتصادی در داخل و «گشایش در نظام جهانی» در خارج است که در رفتن ایران به سوی انقلاب دارای تاثیر جدی و تعیینکننده است. به این ترتیب، تقارن و انباشت چهار عامل و پدیده، یعنی توسعه وابسته، دولت بسته و سرکوبگر، گشایش در نظام جهانی و افول اقتصادی، باعث ظهور بحران انقلاب شده و وجود فرهنگهای سیاسی مخالف و مقاومت در درون جامعه ایران، بازیگران مختلف را به درون یک ائتلاف ضددولتی هدایت میکند و اینگونه است که در نهایت، انقلاب در ایران راه پیروزی را در پیش گرفته و به آن نائل میآید.
فوران در مقالات بعدی خود، به بسط بیشتر نظریه خود در باب انقلابهای جهان سوم پرداخته است. به عقیده وی، اگر در یک جامعه جهان سومی سه عامل نابرابریها و مشکلات توسعه وابسته، دولت سرکوبگر و فرهنگهای سیاسی مخالفت و مقاومت شکل گرفته باشد، چنین جامعهای ممکن است دچار بحران شود که در این صورت، پیدایش وضعیت انقلاب نیز قابل انتظار است.
این بحران زمانی میتواند تبدیل به یک روند انقلابی شود که جامعه شاهد زوال اقتصادی داخلی و فشار از خارج یا «گشایش در نظام جهانی» باشد. زوال اقتصادی، شرایط اقتصادی و سطح زندگی را برای تودههای مردم غیرقابل تحملتر میسازد و شکایتهای طبقات و گروههای اجتماعی را فزونی میبخشد و گشایش در نظام جهانی، کنترلهای بیرونی را کاهش میدهد که در این حالت، حمایتهای آشکار قدرتهای بزرگ مرکزی از دولتهای سرکوبگر حاشیهای کم میشود و این فرصتی هرچند کوتاه را در اختیار ناراضیان جهان سومی برای شورش و قیام قرار میدهد.
به نظر فوران، اگر همه این شرایط در یک جا جمع شوند، حرکت انقلابی در جوامع جهان سوم روی خواهد داد. حرکتی که در آن، ائتلافی چندطبقهای از نیروهای اجتماعی محروم و ستمدیده، اجرای طرح انقلابی را به دوش میکشند. این ائتلاف، بهترین فرصت را برای به دست گرفتن قدرت در اختیار خواهد داشت و با بهره گرفتن از این فرصت، انقلاب را به پیروزی خواهد رساند.
فوران از انقلاب ایران بهعنوان نخستین نمونه در جهان سوم یاد میکند که مصداق عینی مدل اوست و در آن، مجموعهای نامتجانس از نیروهای اجتماعی، انقلاب سال ۱۹۷۹ را به پا کردند. در این ائتلاف، کارگران صنایع و بخش خدمات، روشنفکران و متخصصان، کارمندان کشوری، علما، طلاب، حاشیهنشینان شهری، تجار و صنعتگران بازار، زنان پا به پای مردان، جملگی نقش مهمی در حوادث انقلاب ایفا کردند.