موازنه قوا علیه ایران
در آسیای میانه رقیب سرسخت انگلیس، روسیه بود که رقابت این دو کشور در آسیا بر سر ایران، افغانستان و تبت صورت میگرفت. مهمترین دلمشغولی انگلستان نسبت به روسیه، جلوگیری از پیشروی این کشور به سوی مرزهای هندوستان از راه کشورهای نامبرده بود. انگلیس و روسیه همواره دو رقیب متخاصم بهشمار میآمدند، اما با ظهور آلمان بهعنوان یک هژمونی بالقوه، دست اتحاد به سوی یکدیگر دراز کردند. انگلستان که پس از کنگره وین نقش حافظ توازن قوا در اروپا را بازی میکرد، هرگاه از جانب کشوری احساس خطر میکرد، توازن قوا در اروپا را به زیان آن کشور تغییر میداد. در این دوره کشوری که هراس را در انگلستان و دیگر قدرتهای اروپایی برانگیخت، آلمان بود که با واکنش قدرتهای بزرگ روبهرو شد. به بیان دیگر، امنیت انگلیس در اروپا بر پایه یک موازنه موثر قدرت در آن قاره قرار داشت. جلوگیری از برتری یک کشور معین در اروپا، بخشی از سیاست سنتی این کشور بود. به این ترتیب نقشههای بلندپروازانه آلمان برای گسترش ناوگان خود بهطور جدی مورد توجه قرارگرفت. از سال ۱۹۰۴ تا ۱۹۲۵ پایه اصلی سیاست بریتانیا این بود که نگذارد آلمان در اروپا سروری یابد.
روسیه با توجه به وسعت بسیار و جمعیت زیاد، همواره جزو کشورهای قدرتمند نظام بینالملل بهشمار میآمد. این کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی، هم در قاره اروپا و هم در آسیا دارای منافع زیادی بود. در دوره تاریخی مورد بحث، از جمله مناطقی که روسیه در آن ذینفع بود و با دیگر قدرتهای اروپایی رقابت میکرد، حوزه بالکان بود. رقبای سرسخت روسیه در این منطقه، اتریش و انگلستان بودند. از سوی دیگر، روسیه در مدیترانه دارای تمایلات توسعهطلبانهای بود که این کشور را با دیگر کشورهای اروپایی از جمله انگلستان و اتریش رودررو میکرد. در خاور دور نیز روسیه با ژاپن درگیر بود. روسیه پس از شکست در جنگهای کریمه (۱۸۵۶ - ۱۸۵۴) در برابر دولت عثمانی که از حمایت انگلیس و فرانسه هم برخوردار بود، ناچار به عقبنشینی از اروپا شد. پس از آن روسیه ضرورت توجه به شرق و سرزمینهای آسیایی را بیش از گذشته در سیاست خارجی خود گنجاند. در خاورمیانه، بزرگترین رقیب روسیه، انگلستان بود. روسیه که توانسته بود طی جنگهایی با ایران و پیروزیهایی که بهدست آورده بود، بر اساس قراردادهای گلستان و ترکمانچای، منطقه آسیای مرکزی را از ایران جدا و به خاک خود بیفزاید، در پیشروی به سوی جنوب آسیا با منافع انگلستان برخورد میکرد.
روسیه که از دیرباز آرزوی دستیابی به آبهای خلیجفارس و دریاهای آزاد را در سر میپروراند، در جهت نیل به این خواسته باید از ایران میگذشت. انگلستان نیز که حفظ هندوستان را در اولویت سیاستهای استعماری خود قرارداده بود، از پیشروی روسیه به سوی آبهای خلیجفارس و از آنجا به سوی هند، بیمناک بود. روسیه با اتکا به قدرت نظامی خود، بهرهکشی از ملل زیردست را آغاز کرد و همواره یکی از سرزمینهای مورد توجه آن، ایران بود که دارای مرز مشترک طولانی با این کشور بود. این مساله گرفتاریهای فراوانی برای این کشور بهدنبال داشته است. یکی از این مشکلات، دخالتهای روسیه در جریان انقلاب مشروطه ایران است که فرضیه این مقاله به آن اختصاص یافته است.
آلمان
آلمان کمی دیرتر از قدرتهایی مانند انگلستان، روسیه و فرانسه قدم در راه توسعه صنعت و تکنولوژی گذاشت و به همین دلیل نسبت به این کشورها کمتر توسعه یافته بود. آلمان تا نیمه دوم قرن نوزدهم، جزو قدرتهای متوسط محسوب میشد اما از دوره بیسمارک به بعد به تدریج با گام نهادن در مسیر توسعه و پیشرفت، فاصله خود را با قدرتهای بزرگ نظام بینالملل هر روز کمتر کرد تا جایی که توانست به یک نیروی بالقوه تبدیل شود. پیشرفت روزافزون نیروی نظامی بهخصوص نیروی دریایی، همچنین رشد اقتصاد و صنعت در آلمان گواه خوبی بر این مدعاست. آلمان در جستوجوی بازاری بزرگ برای فروش کالاهای خود و سرزمینی بیصاحب برای بهرهکشی بود و همین مساله این کشور را با قدرتهای بزرگ جهانی رودررو ساخت. در اینجا میکوشیم در چارچوب نظریه توازن قوا، فرضیه مقاله را که به نقش و جایگاه روسیه (یکی از قطبهای نظام بینالملل) در ناکامی انقلاب مشروطه ایران میپردازد، دنبال کنیم. انقلاب مشروطه ایران در شرایط رقابت و دشمنی دو قدرت روسیه و انگلیس به پیروزی سریعی دست یافت؛ زیرا انگلیس در رقابت با روسیه، از انقلاب ایران پشتیبانی میکرد. اما رویدادهای اروپا و قدرتیابی آلمان، دشمنی روسیه و انگلیس را تبدیل به اتحاد کرد. از آن پس انگلیس، چشم خود را در برابر کارشکنیهای روسیه علیه انقلاب مشروطه ایران بست.
روسیه و انگلیس؛ از رقابت تا همکاری بر سر ایران
از زمانی که خاندان رومانوف در روسیه به قدرت رسید و تشکیل سلطنت داد، این کشور در فزونخواهی و جاهطلبی شهره شد. روسیه با وجود داشتن وسعت بسیار، محصور در خشکی بود و ناگزیر بود که برای تجارت سودآورتر به اقیانوسها و آبهای آزاد دست یابد. روسیه بیش از هر مکانی متوجه آبهای گرم خلیجفارس شد. از طرفی انگلیس با تصرف هندوستان در آسیایجنوبی و خاورمیانه رخنه کرده بود. تصرف این سرزمین بیش از پیش بر قدرت و ثروت این کشور افزود. بنابراین با تمام توان از مستعمره افسانهای خویش محافظت میکرد. به این ترتیب منافع دو قدرت در تقابل با هم قرار میگرفت. روسیه خواهان تصرف ایران و رسیدن به خلیجفارس و هندوستان بود و انگلیس، خواهان حفظ ایران برای جلوگیری از پیشروی روسیه به سوی آبهای خلیجفارس و پس از آن هندوستان. دو کشور برای افزایش قدرت خود در ایران همواره در تلاش بوده و سعی در پیشی گرفتن از رقیب داشتند.
روسیه طی دو جنگ نابرابر موفق شد ایران را شکست دهد و براساس قراردادهای گلستان و ترکمانچای سرزمینهای وسیعی را از ایران جدا سازد. بعد از اعطای امتیازات گلستان و ترکمانچای از سوی دربار قاجار به روسیه، موقعیت این کشور در ایران به طرز چشمگیری ارتقا یافت و صاحب نفوذترین قدرت اروپایی در دربار ایران شد. قرارداد ترکمانچای ایران را به نوعی تحتالحمایه روسیه قرار میداد. این قرارداد بر سرنوشت سیاسی ایران بسیار تاثیرگذار بود. از زمانی که براساس فصل هفتم قرارداد ترکمانچای، روسیه تضمین سلطنت در خاندان عباس میرزا را عهدهدار شد، میزان نفوذ این کشور در دربار افزایش یافت و به همین بهانه دخالتهای بسیاری در سرنوشت سیاسی ایران کرد. چون دربار قاجار زیر نفوذ روسیه و وابسته به این کشور بود و روسیه طی چند سال توانسته بود به امتیازات ارزشمندی در ایران دست یابد، بنابراین تغییر وضع موجود را به ضرر منافع خود میپنداشت. از این رو تمام تلاش خود را بهکار میبست تا از تغییر وضع ایران جلوگیری بهعمل آورد. افزون بر این، روسیه هیچگاه خواهان پیشرفت ایران نبود. بررسی وقایع تاریخی به خوبی حاکی از تلاشهای دولت این کشور برای عقب نگاه داشتن ایران از کاروان تمدن جهانی است. بشیری میگوید: استدلال گردانندگان روسیه این بود که باید ایرانیان در چشم مردم جهان، مردمی بیفرهنگ و واپسمانده بهشمار آیند تا اگر روسیه، ایران را گرفت، صدای اعتراضی بلند نشود.
با درک این موضوع میتوان به علت مخالفتهای روسیه با انقلاب مشروطه پیبرد. افزون بر این، مساله مهم دیگری که نباید از نظر دور داشت این است که بلند شدن فریاد آزادیخواهی در ایران -کشور هممرز با روسیه- میتوانست پیامدهای ناخوشایندی برای این رژیم استبدادی در پیداشته باشد. زینوویف میگوید: بیش از هر چیز نباید از نظر دور داشت که اگر جنبش انقلابی ایران آزاد گذاشته میشد، بدون تردید دامنه آن بسیار توسعه مییافت که از نقطه نظر منافع ما به هیچوجه مطلوب نبود. همچنین شعلهور شدن کانونهای انقلاب و هرجومرج پشت دیوار قفقاز غیرمعقول بود.» از سوی دیگر انگلیس که موقعیت خود را در ایران از رقیبش فروتر میدید، از تغییر وضع موجود و انقلاب مشروطه استقبال میکرد. انگلیس بیمیل نبود که با چنین انقلابی که هم ضداستبداد و هم ضداستعمار بود، هم از قدرت شاهان قاجار طرفدار روسیه کم شود و هم نفوذ روسیه در دربار کاهش یابد.
دولت انگلستان در درجه نخست، نگران گرایش نزدیک شاه و دربار قاجار به روسیه بود و در درجه بعدی از دخالت نظامی این کشور به حمایت از سلسله قاجار واهمه داشت. افزون بر آن، انگلستان از این نکته آگاه بود که مشروطهخواهان ایران، کشورش را پرچمدار نظام مشروطه در دنیا می دانند و در مقابل نظام استبدادی روسیه، به نظام پارلمانی انگلستان دلبسته هستند. رقابت این دو قدرت در پیروزی زود هنگام مشروطهخواهان موثر افتاد. حمایت انگلیس از مشروطهخواهان، به آنها در برابر دربار و روسیه جسارت میبخشید و سبب دلگرمی آنان میشد اما مشروطهای که در شرایط به نسبت مساعد بینالمللی به پیروزی سریع دستیافته بود، پس از چندی بهدلیل تضادهای داخلی و تغییر شرایط و اوضاع بینالمللی رو به افول گذاشت. مساله تضاد بین مشروطهخواهان که طیف گستردهای از روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی، روحانیان، بازرگانان، اصناف و دیگر اقشار را در بر میگرفت، در جای خود قابل تامل است.
آنچه دست روسیه را برای دخالت در سرنوشت سیاسی ایران بازگذاشت، چرخش سیاست انگلیس در برابر انقلاب مشروطه بود. انگلستان نیز رفته رفته از افزایش دامنه جنبش انقلابی در ایران بیمناک شده و شعلهور شدن آتش انقلاب در ایران و سرایت آن به خاورمیانه و آسیای جنوبی بهویژه هندوستان را به صلاح منافع خود نمیدید. اما مهمترین دلیل چرخش سیاست انگلیس، اتفاقاتی بود که در اروپا درحال رخ دادن بود. آلمان در این سالها با سرعت قابل ملاحظهای درحال پیشرفت و نزدیک شدن به منافع حیاتی قدرتهای بزرگ بود و برای دستیابی به مستعمرات بیشتر تلاش میکرد. پا گذاشتن آلمان به خاورمیانه و نزدیکی به عثمانی، ترس قدرتهای اروپایی مانند فرانسه، روسیه و انگلیس را برانگیخت.سه کشور از بیم دشمن مشترک اختلافات خود را کنار گذاشته و دست اتحاد به سوی یکدیگر دراز کردند. نتیجه این اتحاد، بسته شدن قرارداد ۱۹۰۷ بین روسیه و انگلیس با میانجیگری فرانسه بود که سرنوشت نهضت مشروطه را دستمایه منافع ابرقدرتها کرد.
بخشی از مقاله «کاربست نظریه موازنه قوا در تبیین دلایل ناکامی انقلاب مشروطه با برجستهسازی نقش روسیه» نوشته حمید احمدی و ملیحه خوشبین
منبع: پژوهشنامه ایرانی سیاست بینالملل سال دوم، شماره۲، بهار و تابستان ۱۳۹۳