تکنیسین لکوموتیو!
خاطرات جعفر شریفامامی بهعنوان یک عنصر کلیدی در عصر پهلوی، میتواند روشنگر برخی زوایای تاریخ کشور باشد و از این لحاظ بسیار ارزشمند است. البته همه تاریخپژوهان بیان اطلاعاتی را به مراتب فراتر از آنچه در قالب این کتاب عرضه شده است انتظار داشتند؛ چراکه گوینده خاطرات در مسائل بسیاری حضور مستقیم داشته است، اما این کتاب بهرغم مفید بودنش، به اینگونه انتظارات به حق پاسخ لازم را نمیدهد. برای نمونه از شریفامامی بهعنوان یکی از چهرههای برجسته و بارز فراماسونری در ایران، خاطراتی عرضه شده که فاقد کمترین اطلاعاتی در مورد چگونگی پیوستن وی به این تشکیلات مخفی و بهطور کلی فعالیتهای این سازمان موثر در جهتگیریهای حکومت پهلوی است. البته این احتمال نیز منتفی نیست که مرکز تاریخ شفاهی ایران در هاروارد صرفا بخشی از خاطرات ضبط شده را در این کتاب عرضه کرده باشد که وجود دو قرینه این احتمال را قوت میبخشد.
۱- در کتاب، «متن کامل خاطرات» قید نشده، درحالیکه در برخی کتب منتشره همچون خاطرات آقای مجتهدی این موضوع قید شده است.
۲- برخی مطالب طرح شده از سوی شریفامامی بهصورت غیررسمی و اشارهوار در ضمیمه کتاب آمده است.
برای همه کسانی که از موقعیت و جایگاه آخرین رئیس مجلس سنا در این سازمان مخفی مطلعند این سوال جدی مطرح میشود که چرا مسوولان تاریخ شفاهی ایران در هاروارد نخواستهاند به این مبحث مهم و اساسی در زندگی شریفامامی بپردازند؟ آیا چنین موضوع مهمی ارزش طرح شدن حتی در حد یک سوال را نداشت؟ البته از آنجا که مرکز تاریخ شفاهی هاروارد بهطور کلی در گفتوگو با هیچیک از فراماسونهای ایران متعرض مسائل این سازمان مخفی در کشورمان نشده است میتوان به این جمعبندی و ارزیابی رسید که یکی از خطقرمزهای تاریخسازان هارواردی، پرداختن به مسائل و زوایای حضور پررنگ فراماسونری در روند تصمیمسازیها در دوران حاکمیت پهلویها بر ایران است.
از جمله دیگر خطوط قرمز مسوولان تاریخ شفاهی، مساله کودتای آمریکاییها در ایران در ۲۸ مرداد ۳۲ است که عوامل بومی دخیل در این کودتا پیرامون چگونگی دخالت آمریکا در براندازی دولت مصدق مورد پرسش قرار نمیگیرند، در حالیکه آمریکاییها رسما مسوولیت این کودتا را پذیرفتهاند. بیتردید اینکه چرا طرح تاریخ شفاهی هاروارد مایل نیست زوایای این کودتا از زبان مسوولان آن دوران بیان شود و در تاریخ به ثبت رسد، موضوعی قابل تامل برای محققان خواهد بود.
البته همه آنچه را در این خاطرات از قلم افتاده است نمیتوان در محدوده خطوط قرمز پیش روی طرح تاریخ شفاهی هاروارد تلقی کرد. برای نمونه شریفامامی در مورد نقش شوهر خواهر خود یعنی آقای احمد آرامش که در مسائل سیاسی دهه ۳۰ بسیار فعال بوده است کاملا سکوت میکند و حتی کمترین اشارهای به ارتباط سببی وی با خود ندارد.
در واقع آقای شریف امامی با نپرداختن به مسائلی که با محوریت احمد آرامش صورت میگرفت خواسته است اطلاعات خود را از تعارضها و چالشهای سیاسی بین آمریکا و انگلیس در ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد مکتوم دارد.
بهطور کلی رقابت شدیدی که بین واشنگتن و لندن بعد از سرنگون ساختن دولت قانونی دکتر مصدق و بازگرداندن محمدرضا پهلوی به کشور آغاز شد مسائل مختلفی را در بر میگیرد که از آنجمله در تلاش برای به روی کار آوردن عناصر وابسته به هر یک از این دو کشور تجلی مییافت.
کوتاهی عمر دولتهای بعد از کودتا تا استقرار کامل نیروهای «کانون مترقی» بر نهادهای اجرایی کشور، نمادی از اینگونه درگیریهای شدید پشت صحنه به حساب میآید. آقای شریفامامی در لابهلای خاطرات خود بهصورتی غیرآشکار شمهای از این رقابتها را بیان میکند.
وی که سلطه انگلیس را در کابینهاش نمایندگی میکند دشمنیها را برای سقوط دولتش در جریان تظاهرات معلمان اینگونه ترسیم میکند:
صبح که ساعت هفت پشت میز کارم بودم، تلفن کردم به نصیری صبح زود آنجا نبود. بعد هفت و ربع و هفت و نیم شد و با او تماس گرفتم گفتم: «آمبولانس فرستادید که جنازه را ببرند؟» «گفت فرستادیم آمبولانس پیدا کنند و آمبولانس هنوز گیر نیامده است.» از این حرفها من تعجب کردم از آنجا اطمینان پیدا کردم به اینکه یک دسیسهای در کار است و من بیخود تقلا میکنم. باری، جمعیت از خیابان پهلوی راه افتاد به سمت شمال و در سه راهشاه میرفت سمت مجلس. موقعی که میرفتند، علویکیا به من تلفن کرد که یک افسر خارجی سوار جیپ است و میآید با افرادی در جمعیت تماس میگیرد. گفتم، «آن افسر را توقیف بکنید.» ح ل: یک افسر خارجی با لباس نظامی؟ ج ش: این طور گفت. نمیدانم، بعد پرسیدم که توقیف کردید آن شخص را؟ گفت، «نه او رفت و نشد.»
صرفنظر از صحت و سقم ادعای شریفامامی در مورد نقش یک افسر خارجی در تظاهرات معلمان، این فراز از خاطرات وی بهخوبی بخشی از رقابتهای پشت صحنه انگلیس و آمریکا را روشن میسازد تا حدی که او دلیل اصلی سقوط کابینهاش را فعالیتهای مستقیم آمریکاییها میداند.
هرچند وی تابعیت این افسر خارجی را به صراحت بیان نمیدارد، اما برای کسانی که از رقابت استعمارگر قدیم و استعمارگر نورسیده در دهه سی مطلعند همین اشاره شریفامامی کفایت میکند. در این ایام انگلیس برای حفظ موقعیتش در ایران «گروه ترقیخواه» را در سال ۳۶ شکل میدهد تا نیروهای وابسته به خود را سامان بخشد و سهم بیشتری را در کابینهها و نهادهای اجرایی به دست آورد.
مسوولیت این کار را احمد آرامش برعهده داشت. متقابلا نیز آمریکاییها «کانون مترقی» را در سال ۳۹ شکل میدهند و مسوولیت آن را به حسنعلی منصور واگذار میکنند. درگیری بین کانون مترقی و گروه ترقیخواه نهایتا در سالهای اولیه دهه چهل به نفع گروه منصور پایان مییابد. منصور که مدارج ترقی را از منشیگری وزیر خارجه تا نخستوزیری طی مدت کوتاهی سپری میسازد برای اولین بار بعد از کودتا، کابینه مورد نظر آمریکا را با سیاستمدارانی بسیار متفاوت از قبل تشکیل میدهد.
طبعا تلاشهای منصور و همراهی شاه با وی در فراهم آوردن مقدمات روی کار آمدن کابینهای متشکل از نسل جدید مدیران، با مقاومت جدی انگلیس مواجه میشود. در این ایام احمد آرامش شاه را برای انتخاب وی بهعنوان نخستوزیر به شدت تحت فشار قرار میدهد و اجابت نشدن این خواسته، انتقادات علنی را از شاه موجب میشود.
از آنجاکه حملات آرامش به شاه در محافل عمومی چندان قابل تحمل نبود بنابراین محمدرضا پهلوی با دادن امتیازاتی به لندن، «آرامش» را بدون پشتوانه میسازد و عنصر منعکسکننده عدم رضایت انگلیس را راهی زندان میکند. هرچند آرامش بعد از هفت سال از زندان آزاد میشود، اما مدتی بعد در پارک فرح (لاله) هدف تکتیراندازان ساواک قرار میگیرد و مغزش متلاشی میشود.
در حقیقت، آقای شریفامامی اصولا نخواسته وارد این مبحث شود، بنابراین به هیچ وجه ذکری از سرنوشت تلخ شوهر خواهر خود به میان نمیآورد. خویشاوندی نزدیک با آرامش و ارتباط با شبکه فراماسونری، دو عامل موثر در ارتقای آقای شریفامامی بودند وگرنه به قول دکتر مجتهدی وی فاقد کمترین ویژگیها برای تصدی نخستوزیری بود: «شریفامامی، تکنیسین لکوموتیو است. ارزش تحصیلیاش را من در شورایعالی فرهنگ در کمیسیون تصویب کردم، تکنیسین، تکنیسین.» (خاطرات دکتر محمدعلی مجتهدی، تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، ص۱۰۷)
به نظر میرسد یکی از عواملی که موجب شد شریفامامی از کسی که در رشد غیرعادی وی نقش کلیدی داشت یادی نکند ارتباط این مساله با سیاستهای دولت فخیمه انگلیس است. احمد آرامش در دهه ۳۰ با تاسیس گروه ترقیخواه عملا محوریت مدیران و سیاستمداران وابسته به انگلیس را برعهده گرفت، اما آنچه لندن بعد از معامله با شاه، بر آرامش روا داشت درسی است تاریخی که ضمن روشن ساختن ماهیت دول سلطهجو، جریانات سیاسی را از بریدن از مردم و اتکا به بیگانگان پرهیز میدهد.
البته شریفامامی مایل نیست چنین تصویری از انگلیس انعکاس یابد. نکتهای که در این زمینه بیمناسبت نیست به آن پرداخته شود ادعایی است که به نقل از شریفامامی طرح میشود: «آقای شریفامامی خود را از فراماسونری بینیاز میدانست و میگفت از آنجا که به بالاترین مقام دولتی، یعنی نخستوزیری رسیده بود، نیازی به عضویت در فراماسونری نداشت. به عقیده او فراماسونها بیشتر از او استفاده کردند تا او از فراماسونها.» (پیوست شماره ۴ خاطرات شریفامامی، ص۲۸۴)
در ماهیت چنین سخنی دستکم با توجه به ارزیابی مجتهدی از شخصیت شریفامامی، بحث بیشتر را جایز نمیدانیم، اما بر محققان و تاریخپژوهان پوشیده نیست که فراماسونری در ایران چگونه در شکل دادن به طبقه حاکمه و هدایت پنهان آن ایفای نقش میکرد.
این تشکیلات مخفی افراد مستعد را شناسایی میکرد و بعد از کسب اطمینان از وابستگی فکری و سیاسی آنها به غرب و بهویژه به صهیونیسم بینالملل، زمینه رشد سریع آنان را در سلسله مراتب اداری کشور فراهم میساخت.
فراماسونها نیز که جایگاه خود را مدیون این وابستگی تشکیلاتی بودند، منویات کشورهای غربی را که این سازمان به آنان منتقل میساخت از طریق مجاری رسمی دنبال میکردند و به مثابه باورهای خودشان در تحقق این منویات تلاش لازم را مبذول میداشتند. به این ترتیب عوامل بومی وابسته به این تشکلهای مخفی بدون مشخص شدن نقش مستقیم دول غربی، منافع بیگانگان را در تصمیمسازیها ملحوظ میداشتند.
بهعنوان نمونه زمانی که امپراتوری انگلیس درحال انقراض و فروپاشی بود و این کشور به اجبار جایگاه خود را به آمریکاییها واگذار میکرد، لندن تمایل داشت پایگاههای کوچک، اما کممعونهای را برای خود در خلیجفارس حفظ کند؛ بر این اساس تصمیم گرفت بحرین را از ایران جدا سازد و بهعنوان پایگاهی موثر در اختیار داشته باشد.
مراحل قانونی تحقق این اراده دولت انگلیس به دست دولتمردان فراماسونر ایران در مدت کوتاهی طی شد و چنین خیانت بارزی به تمامیت ارضی کشور و مصالح ملی، بدون کمترین تنشی صورت گرفت، درحالیکه اگر قرار بود انگلیسیها خود مستقیما برای جداسازی بحرین از ایران وارد عمل شوند با مقاومت جدی اقشار مختلف در ایران مواجه میشدند.
در این رابطه اظهارات افرادی چون علینقی عالیخانی- وزیر اقتصاد دهه ۴۰- میتواند شاهد مثال خوبی باشد که چگونه مواضع انگلیس از زبان مسوولان وقت بهعنوان نظر کارشناسی مطرح میشد: «من خوب بهخاطر دارم که عباس آرام وزیر خارجه وقت که بسیار مرد خوبی بود از من دعوت کرد که بروم به وزارت خارجه، چون میخواستند با انگلیسها مذاکراتی درباره بحرین بکنند.
من البته با آرام در مورد بحرین بارها صحبت کرده بودم و شدیدا معتقد بودم باید از ادعای خودمان صرفنظر بکنیم برای اینکه خیلی مهمتر است که بتوانیم به همه خلیجفارس از جمله خود بحرین چیرگی داشته باشیم.» (کتاب خاطرات علینقی عالیخانی از انتشارات طرح تاریخ شفاهی ایران در هاروارد، ص۲۲)