نشانههای زوال
در اینجا بخشهایی از خاطرات او که مرتبط با قحطی و مرگ و میر است را میخوانید:
در حقیقت مملکت ایران ویران و خراب نداشتن راه است و بس!
مملکت ما نه از حیث طبیعت راه دارد نه حیث صنعت. یک رودخانه که قابل راندن کرجی هم باشد ندارد. یک کانال با یک وجب خط آهن هم نیست. این برنج در ماورای بحر خزر فاسد بشود، پوسیده شود به ده فرسنگ با پنجاه فرسنگ آن سمتتر نمیشود حمل نمود. یا اگر حمل شود چندین مقابل قیمت کرایه برمیدارند، همینطور در جای دیگر غلات. یا باید در تمام مملکت وسیع ما همهچیز به حد اعلی خوب باشد تا در رفاه باشند یا اگر نباشد همیشه یک نصف گرسنه بمانند. در حقیقت مملکت ایران ویران و خراب نداشتن راه است و بس. تا آن ساخته نشود همیشه یک سمت گرفتار تنگی و عسرت و گرسنگی هستند، سمت دیگر از شدت فراوانی غلهشان فاسد و خراب، گرفتار شپشه، به واسطه عدم فروش آن برای سایر امتعه و چیزها در عسرت و تنگی. شاید در سیستان غله الان خرواری دو تومان باشد اما در فارس به یکصد تومان. سیستانی از عدم فروش باید لخت و برهنه باشد فارسی برای یک تکه نان آه بکشد و جان بدهد.
بیماری - نبودن طبیب
عصر جمعه ۱۶ محرم، ۱۰ عقرب - دو روز است باران میآید. فیالجمله تسلی قلوب شد. من هیچ حال ندارم. گاهی تب دارم گاهی سرم به شدت درد میکند. تا حرکت میکنم چنان خسته میشوم که فورا باید بنشینم. از اندرون بلکه از اطاق بیرون نرفتهام. دوا هم آنچه برای ما میآورند، چه از طهران، چه از قزوین لدی الورود تمام است. من نمیدانم از آب و هوای اینجا است یا از بدخوراکی ما، یا از عدم معالجه قلع ماده مرض که روزی نیست در سال یا در بیرون یا در اندرون یا در هر دو مریض و مریضه یا هر دو نباشد. از ماه شوال که وارد شدیم چهار مرتبه ملکه ناخوش شده سه دفعه روشن، دو دفعه نزهت، یک دفعه زیورخانم، شش هفت مرتبه زبیده خاتون. حاجی بیبی هر پنج روز یک مرتبه پنج روز ناخوش است. فرهاد ندیدم چهار روز سالم باشد. محمد علیخان دایم نوبه کرده، سایر نوکرها هریک به نوبه خود یک دفعه دو دفعه. حالیه هم من و ملکه و روشنک و عباس و بهمن هر پنج نفر ناخوش هستیم. اقلا سالی یکصد تومان من قیمت دوا میدهم که نصف آن را رعایا میبرند. مخفی نماناد که ادویه از دواجات ایرانی است. دواجات فرنگی آن از قبیل گنهگنه و نمک و آسپرین و فناستین که مورد استعمال آن را میدانم و اگر بنا باشد به تجویز طبیب دواهای جدید استعمال شود پانصد هم کافی نیست. فلوس یک من یک من وارد قلعه میشود و به فاصله قلیل تمام است. این ایام در تمام دهات ناخوش هست و گویا علت عمده خستگی و بدی هوا باشد. طبیب هم که وجود ندارد. اما در طهران در هر کوچه ده مطب دایر است.
آبله در ایران
۶ پسر بچه در این چند روزه در زوارک فوت کرده است. مرض آبله از سال قبل تا کنون الموت را ترک نکرده اینک در آتان طلوع کرده و چون جمعیت آنجا زیاد است خیلی بچه تلف میکند. اما بحمدلله به زوارک و این دهات مجاور من نیامد. آن هم به واسطه تلقیح بود که من چندین شیشه ماده آبله از طهران و «مجلس حفظ الصحه» خواسته همه را تلقیح نمودهاند. اخیرا در مقاله دکتر امیر اعلم در روزنامه خواندم که در سال در ایران متجاوز از دویست هزار طفل به مرض آبله بدرود زندگانی میکند. به این ترتیب که صد هزار فورا تلف میشود، پنجاه هزار نفر کور و کر میشود، پنجاه هزار نفر مستعد امراض دیگر و بهمحض گرفتاری تلف میشوند. آمریکا پانزده هزار طبیب به فرونت اروپا میفرستد و ما در اغلب نقاط مملکتمان آبلهکوب نداریم.
فوت سردار اسعد - قیمت اجناس
اما اخبارات که شنیدم. کابینه متزلزل است یا منفصل، یا حک و اصلاح میشود. سردار اسعد بختیاری مرحوم شده است. اوضاع نان و سایر ارزاق و امتعه در تمام ممالک ایران ناگوار [است] و دور نیست اسباب مشکلات و زحمات زیاد، بالاخره منجر به بلوا و شورش گردد. در رودبار میرهادی خرواری پنجاه و دو تومان نقدی گندم میفروشد. شهر قزوین گندم چهل تا چهل و پنج تومان است، جو سی تا سی و پنج تومان، برنج رسمی الموت و رودبار شصت تومان، مولایی هفتاد تومان، منات هفت شاهی الی دو عباسی. امتعه خارجه در نهایت گرانی، روزبهروز هم بالاتر میرود.
خشکی
هوا هیچ بارندگی نمیکند، زمین خشک مثل کبریت [است]. آنچه کاشته شده تشنه آنچه دیمزار است بلاذرع مانده و قصد مردم این است اگر بارندگی نکند تخم را حرام نکرده ابدا دیمزار کشت نکنند. از قزوین و آن صفحات هم خبر دارم. ابدا قطرهای باران نیامده. خداوند خودش ترحم کند. خیلی بد روزگاری شده است.
قصد آسمان
آسمان چه قصد و نیتی برای ایران دارد نمیدانم. اما رموزه (نشانه) خوشی نیست.
وفات بهمن
پنجشنبه ۲۰ شهر صفر ۱۳۳۶، چهاردهم قوس، ششم دسامبر ۱۹۱۷- کاش دست من میشکست و این شرح را با آن نمینوشتم. در صفحه مقابل نوشتم بهمن عزیز نوبه کرد. این نوبه به یک نوبه غش در یک ساعت به ظهر روز دوشنبه ۲۶ محرم منجر شد. عصر حال آمد، سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه گاهی اغما داشت، گاهی هوش بود. خدمهای را با مال شهر فرستادیم طبیب بیاورد. روز جمعه باز غش کرد. شب شنبه دو ساعت از شب گذشته، خاک عالم را بر سر من کرد و از دنیا رفت. شبی گذشت که خداوند نصیب هیچ بنده خودش نکند.
حکایت نان
حکایت نان در طهران و سایر ولایات درد بیدرمانی شده است. همهچیز بالا رفته و روزبهروز میرود در شهر خروار رسمی شصت تومان شده. من مقداری حمل کردم قاطرهای خودم هم برد اما خرج قاطر بیش از قیمت کرایه معمولی شد. سیبزمینی از شهر آورده بود یک من هفت قران، سابق خرواری پنج تومان تا هفت و ده تومان بود. همهچیز بالا رفته و روزبهروز میرود. گندم پنجاه و پنجاه و پنج تومان است، جو چهل تومان.
ذکاءالملک وروسیه
ذکاءالملک و کمیسیونی که به روسیه عازم بود چون امورات آنجا را مغشوشتر از ایران دیدند، عجالتا موقوف شد. اما اوضاع ناگوار ایران با این پیشآمد خدایی از طرف روسیه هیچ پیشرفتی حاصل نشده است. انگلیس به کارهای راجع به روس هم دخالت میکند و امورات آن دولت را هم در اینجا اداره میکند، بهتر از خودشان. پلیس جنوب تا اصفهان رسیده است. قشون روس همهجا هست. متصل صاحبمنصبان انگلیسی برای پلیس جنوب میآیند. از همه گرفتاریها بالاتر امر نان و قلت آذوقه و ارزاق است که در تمام ایران روزبهروز بر شدت و وسعت خود میافزاید. رحمت الهی هم قطع شد. در تمام شهرهای ایران از گرسنگی آدم تلف میشود و از هیچ ممری نمیتوانند آذوقه برسانند. در خود طهران متصل آدم تلف میشود.
اوضاع ایران
حالا برویم سراغ روزنامهجات «رعد». گذشته از آنکه قسمت عمده مندرجات روزنامه حکایت نان و ارزاق مردم است که حقیقتا رقتانگیز است و انسان خیلیخیلی متألم میشود قطاع الطریقی هم بسیار میشود. همهجا در جادهها سارقین مشغول چپاول و سرقت هستند. روس و انگلیس هم ما را به حال خود نمیگذارند. متصل انتریک (دسیسه) میکنند و با همه انقلاب و جنگ و دعوای روسیه باز هفتاد هزار قشون جدید او وارد ارومیه شده، دوازده هزار هم جدیدا وارد رشت. آنجا آنقدر شلوغ است که در جراید میخوانیم اینها از کجا آمدند، به فرمان که، به خرج که، به اطاعت که. پس همه زور آنها، همه قشونکشی آنها برای ما یک مشت عاجز مسکین است که از خود زوری نداریم. اهل ایران از گرسنگی متصل تلف میشوند باز آن وقت از آذوقه ما باید به مصرف آن پدرسوختهها برسد.
انقلاب نان
شیخ پس از غم و غصهها برای فوت بهمن نوشته بود به تحریک انگلیسها انقلابی جهت نان در طهران روی داده مثل روسیه. انقلاب نان منجر به تغییر کابینه شد.
دردهای بیدرمان ایران
دردهای بیدرمان ایران زیاد است. این حکایت قحطی هم مزید علت شده، از هیچ نقطه هم نمیتوانند تهیه روزی کنند. در تمام شهرهای ایران آدم از گرسنگی تلف میشود.
گفتوگو با میرزا علیاکبرخان قزوینی
گفتم قزوین را چطور گذاشتید و آمدید. گفت بسیار بد. اولا از دست روسها که متصل دزدی، دغلی، هرزگی میکنند. ثانی قحطی، ثالثا نیامدن باران و برف. گندم شصت و پنج تومان، جو پنجاه الی پنجاه و پنج تومان، برنج هفتاد الی هشتاد تومان. گفتم از طهران چه تازهای دارید. گفت کابینه هنوز معین نیست. گفتم مگر عینالدوله استعفا داد. گفت کهنه شده است، مدتی است. از آنجا هم مکتوب صحیح داشتم، فقط در شهر به آن عظمت سی باب دکان نانوایی باز است. ده دولتی، بیست دیگر به اختیار خود. قحط نان است و روزی اقلا یکصد نفر آدم از گرسنگی تلف میشود در معابر و روزبهروز هم در تزاید است (تحریر که اینجا رسید قاصدی از سالار با دو جعبه امانت و پاکت بزرگی که هشت گوشه آن لاک پهن دارد رسید و من رفتم سر آنها.) سایر ولایات هم قحط و غلا، اغتشاش، دزدی، سرقت حکمفرماست. روسها میگویند صلح میکنند، قشون آنها از اطراف میآیند و از قزوین به رشت میروند. در این بین ملا یوسف هم آمد. قهوه و سیگاری صرف شد. من به اتاق خواستم بروم او اجازه رفتن خواست. لکن من دعوت به ناهار کردم. او هم پشتسر من به اتاق آمد و دو به دو شدیم.
اولین مصیبت ایران
اولین مصیبت ایران حکایت گرسنگی امسال (۱۲۹۶ ه.ش) و بیم قحطی سال دیگرست که ترمیمپذیر نیست و به ید قدرت دیگری است که ده دوازده سال است عطفنظر از ما کرده. در همدان گندم خرواری به یکصد تومان رسیده است، جو نود تومان، برنج هیچ نیست و از قرار تلگرافات نصف اهالی تلف میشوند. در اصفهان هیچ نیست و بلوایی شده. در کرمان، یزد، خراسان، ولایات آذربایجان، خود طهران و توابع آن کار به غایت دشوار شده و روزبهروز بر قلت آذوقه افزوده میشود و از هیچ رهگذری امید فراوانی نیست.
تنزل نرخها
یک نمره از روزنامه «ستاره ایران» شخصی برای تقی فرستاده بود، قرائت کردم، ۱۵ ربیع الاول [۱۳۳۶ ه.ق] تاریخ آن بود. اولا تا آن تاریخ به اغلب بلکه تمام بلاد ایران باران و برف رحمت باریده اسباب امیدواری شده است و نرخها هم بهواسطه این باران و برف تنزل کرده است. با وصف آن خودش نوشته که در غالب شهرها از گرسنگی آدم تلف میشود. از بیشتر جاها سختتر و بدتر همدان است.
تخلیه بدون غارت
از طرف دولت ایران به سفارت برلن تلگرافا تاکید شده است که جزو شرایط متارکه جنگ در قسمت راجع به تخلیه ایران عبارت «بدون غارت» را نیز اضافه کنند.
غارت یهود متمول همدان
در همدان یک دسته از سالداتها محله یهود را اول آتش زده و بعد غارت میکنند و یهود همدان خیلی متمول هستند. گویا خیلی مال برده باشند. جنرال باراتف میخواهد جلوگیری کند، ممکن نمیشود. بعد به آن دسته مطیع خود امر میکند ممانعت نمایند. کار به جنگ میکشد. بالاخره دسته غارتگر مخالف غلبه کرده تمام اموال را در اتومبیلها و بارکشها ریخته بهسمت قزوین حرکت میکنند.
شلوغی و غارت در قزوین
در قزوین متصل به خانهها رفته پول و اشیا مطالبه میکنند. به خانه محمد ارباب رفته بودند، چند نفر زن را مجروح میکنند. قرب شش هفت هزار تومان پول و جواهر برداشته، میروند. بیرون دروازه پست دولتی را سرقت کردهاند، خیلی کارها. مردم بهطور اجماع به کمیته روس میروند. کمیته تمام سالدات را میخواهد. آخر الامر رای میدهند اسلحه از سالدات گرفته شود. اما سالدات اعتنا نکرده و نمیدهد. حالیه به درخواست خود سفارت دویست نفر قزاق ایرانی و دو عرابه توپ به قزوین میآید و شهر را کلیتا به آنها میسپارند و حکم میشود هرکس مرتکب خلاف شود خواه روس، خواه ایرانی گرفته مجازات دهند. حالا از عهده سالدات برآیند یا برنیایند در آتیه معلوم میشود.
مردگان ماه
در زوارک دو ماه است خیلی بچه و بزرگ مرده، بیشتر هم به همان مرض بهمن که غش باشد که همشیره شاهزاده نصیرالدوله هم نوشته بود در طهران این مرض طلوعی دارد. در زوارک دیگر بچه نمانده بیشتر هم پسر بودند. اردبیل را به کلی روسها غارت کردند. قصبه بیجار و گروس را به کلی چاپیدند و بعد آتش زدند.
اوضاع ایران
در ایران، اوضاع جز گرسنگی، سرقت و غارت، آتشزدن شهر و قصبات و دهات توسط قشون افسار گسیخته روس نیست. دولت ایران هنوز کابینه آن درست معلوم نیست. چنانچه پس از استعفای قطعی عینالدوله اعلیحضرت به مشیرالدوله حکم انعقاد کابینه را دادند به شدت استنکاف نمود. بنابر خواهش مردم به مستوفیالممالک مرجوع شد. پس از یکی، دو روز استعفا دادند تا تاریخ ۲۹ فقط مستوفیالممالک، مشیرالدوله، حاجی مخبرالسلطنه به دربار آمده موقتا رسیدگی به بعضی امورات میکردند. در وزارتخانهها همان معاونها مشغول بودند. این دولت به تمام سفارتخانهها ابلاغیه میدهد، شرحی از مظالم وارده قشون روس و سپس مینویسد. اهالی مسلح شدهاند دولت ایران خود را مسوول واقعات جدید نمیداند. (آری اگر ایرانی حالا غیرت کند خوب میتواند تلافی کند اما خیر غیرت در ما نیست، و الا شهر تبریز چهارصد هزار جمعیت دارد که همه رشید و سپاهی [اند]، یک شب میتوانند همه روسها را قتلعام کنند.)
سارقین اصفهان
سارقین اصفهان که عده آنها هشتصد نفر و با اسلحه ممتاز است از دروازه شهر تا چهارده فرسنگی را سرقت میکنند. اخیرا سی و یک هزار تومان طلای خالص که از فارس حمل طهران میشد بهسرقت بردهاند.
منبع: روزنامه خاطرات عینالسلطنه، جلد 7 به کوشش: مسعود سالور، ایرج افشار.