نگاهی به کتاب سرگذشت حاجیبابا، نوشته جیمز موریه
غرض اصلی جیمز موریه از نوشتن حاجیبابا که در نادرستی و دروغپردازی همزاد قهرمان خویش حاجیبابا است، نشان دادن و برجسته کردن سستی و ضعف عمومی مردم و دستگاههای حکومتی ایران، لزوم حمایت غرب از ایران، تحمیل سیاست استعماری انگلستان به ایران و توجیه نفوذ سیاسی و نظامی انگلیس در ایران از لابه لای صلحنامهها و عهدنامههایی است که به دستیاری جیمز موریه به امضا رسیده. برخی این کتاب را بهعنوان «کتاب دستور کار جهت استفاده نمایندگان سیاسی و استعمارگران غربی» دانستهاند و برخی دیگر آن را بهعنوان «راهنما» برای شناخت خصوصیات شرقیها توصیه کردهاند. در حالی که در مشرق زمین داستان حاجیبابا شهرتش را فقط مدیون ترجمه شیوا و زیرکانه میرزا حبیب اصفهانی است که توانسته مفاهیم و معانی را تغییر دهد و از این قصه «استعمار» تا آنجا که میسر است قصهای ضداستعماری بیافریند.
بنا به گفته خانم هما ناطق؛ همه سعی و اهتمام نویسنده حاجیبابا در این است که بهعنوان پیچ و مهره دستگاه استعمار، از هر رویدادی استفاده کند، تا حق حاکمیت غرب و محکومیت شرق را به اثبات رساند و در این کوشش پیگیر برای حفظ منافع و موجودیت خویش و پایمال کردن «حق موجودیت دیگران»، آنچنان با جدیت و شتاب پیش میرود که گاهی در رفتار و کردار همزاد قهرمان خویش جلوه میکند. جیمز موریه در قالب حاجیبابا میرود و بار دیگر داستان مسخ ستمپذیر به ستمگر و ستمگر به ستمپذیر تکرار میشود. موریه خواسته است به خیال خود «آداب و اخلاق و طرز زندگی اجتماعی و سیاسی و عقاید قومی و تغییرات زبان و تعارفات معموله مردم ایران» را به خوانندگان انگلیسی زبان بفهماند... ولی مولف کتاب حاجیبابا به همان درجه که مهارت در انشاء تالیف خود به کار برده به همان درجه هم از تقریر معانی که تجسم آنها منظور نظر او بوده بیانصافی و غرضورزی و بدنفسی به خرج داده است. مسلما جوانمردانه نبوده است که خطا یا اشتباهی را که بیشتر به علت سادهلوحی و بیخبری مردم، طرز غلط اداره امور، فقدان وسایل تعلیم و تربیت صحیح و بهطور خلاصه، نتیجه شرایط و عوامل محلی و سیاسی و عموما دامنگیر طبقات ممتاز و معینی بوده است سرکوفت ملتی بکنند و همه مردمان کشور را فاسد و تباهشده بدانند و ریشخند و استهزا کنند.
تنفر موریه از مشرق و شرقیها از دوران زندگی او در ترکیه سرچشمه میگرفت و به قولی یکی از علل خصومت او نسبت به ایرانیان خصومتی بود که نسبت به اسلام داشت. موریه در هر دو سفرنامه و در داستان سرگذشت حاجیبابای اصفهانی بدبختی مسلمانان را از اسلام میداند و هر جا فرصتی مییابد، تورات و انجیل را به رخ مسلمانان میکشد و در سرگذشت حاجیبابا در لندن از زبان معشوقه و دلدار انگلیسی، حاجیبابا را به دین مسیح تبلیغ میکند و او را به کلیسا میکشاند. درست است که تعصب مذهبی یک عده روحانیون دوره قاجار حقیقتا درخور انتقاد موریه است، اما خود موریه هم در تعصبش نسبت به مسیحیت دست کمی از آنها ندارد اغلب نوشتههای او خواه سفرنامه خواه رمان مملو از شرح خستهکننده اختلافات مذهبی است. به هرحال جیمز موریه بسیار فرد متعصبی است و درجای جای کتاب حاجیبابا از هم کیشان مسیحی خود به عناوین مختلف دفاع کرده و طرف مسلمان خود را به بدترین اتهامات محکوم میکند. از سوی دیگر به علت ترقیات و فتوحات انگلیسیها در قرن نوزدهم اکثر هموطنان موریه به دیده حقارت به شرقیان مینگریستند و در نوشتههای ایشان این خودپسندی عمیقا احساس میشود، موریه نیز به پیروی از چنین احساساتی ایرانیان را که در عین حال عاری از عیب و نقص نبودند، بهباد انتقاد بیمهابای خود میگیرد، بهرغم انتقادات موریه چنان که خود معترف است ایرانیها باهوشتر و چیز فهمتر از سایر ملل آسیا هستند و بهزودی روح ابداع و اصلاح را درک خواهند کرد، برای رسیدن به این هدف موریه دو وسیله پیشنهاد میکرد: «یکی اینکه ایرانیان باید تحت الحمایه انگلیسیها قرار گیرند و دیگری اینکه تمام بنای اسلام، یک دفعه و بهطور مداوم باید مورد حمله عمال ضد اسلام در اروپا قرارگیرد» تا به ادعای او ایرانیان از تاریکی درآمده پا در راه تمدن نهند.
نکته دیگر اینکه به روایت نویسندگان و محققان برجسته فرانسوی، جیمز موریه در نوشتن حاجیبابا از کتب دیگر رونویسی کرده و تا اندازهای تحت تاثیر رمان معروف فرانسوی «ژیلبلاس» اثر «آلن رنه لوساژ» فرانسوی بوده است. کتابی که بعدها میرزا حبیب آن را به نثر زیبای فارسی ترجمه کرد. در آغاز هر دو داستان عناوین گفتارها و گاه رفتار هر دو قهرمان در هر دو داستان یکی است. حاجیبابا نیز مانند قهرمان داستان لوساژ از طبقات محروم برخاسته و بیشتر از افراد دیگر صنف خود معلومات به دست آورده، مثل او گرفتار دزدان و راهزنان شده و به حکم اجبار در اعمال آنان شرکت کرده، نزد مرد شیادی طب آموخته و به گستاخی دست به طبابت و معالجه زده، از پی اندوختن مال و ثروت رفته و سرانجام پس از طی فرازونشیب زندگی به مقامی عالی رسیده است. در هر دو داستان صحنهها و پرورش حوادث و طرز بیان تقریبا یکسان است؛ حتی اسامی اشخاص در هر دو اثر، توصیفی و شبیه به هم است. ولی ژیل بلاس را نمیتوان تنها مبدأ و منشأ اصلی الهامات جیمز موریه برشمرد. سرگذشت حاجیبابای اصفهانی بیش از هر متن دیگر از نظر شکل ظاهر و چارچوب داستان، از داستانهای هزار و یک شب الهام گرفته است. موریه در مقدمه همین کتاب و در سفرنامه خود نیز به داستانهای هزار و یک شب اشاراتی دارد.
نکته دیگری که درباره اثر موریه میتوان اشاره کرد این است که موریه با توجه به اقامت نهچندان طولانیاش در ایران، نتوانسته است کاملا از لایههای بیرونی رفتار مردم به ورای این کنشها توجه کرده و به کنه آن پی ببرد. این عامل از یکسو باعث شده است تا موریه با فرض آشنایی کامل از جامعه ایرانی، در توصیفات اشخاص و خلقیات منفی آنان در رمان تخیلی خود، صرفا به همان وصفیات بسنده کرده و کمتر به علل و زمینههای اخلاقیات منفی بپردازد و از سوی دیگر، در پارهای از موارد مسبب و منبع ایرادات را نه در پندارها و برداشتهای سطحی مردم از دین، بلکه در ماهیت و پایبندی مردم به سنن دینی میبیند. همچنین، شخصیت حاجیبابا بهعنوان نمادی از افکار و رفتار ایرانیان، کاملا شخصیتی بیثبات ترسیم شده است؛ به نحوی که این فرد در هیچ شغل و کاری دوام نمیآورد و مدام به تغییر آن بر میآید و از طرفی دائما در حالات و کردار خاصی نمایان میشود. شایان ذکر است که برخی از توصیفات وی درباره خلقیات منفی با اغراق بیان شده است. اگر از موارد فوق بگذریم، شاید پر بیراه بیان نکرده باشیم که بعضی از انتقادات موریه نسبت به جامعه ایران قاجاری، بجا بوده و همانگونه که از داستان بر میآید، این معضلات ریشه در سنن خرافی یا افراطی و نادرست مردم داشته است. به نحوی که هنوز برخی از این عادات و انگارههای غلط از جمله برداشتهای سطحی از باورهای دینی و مال دوستی در برخی از ما ایرانیها دیده میشود. مثلا: ظاهرسازی و تیپسازی در نظام بوروکراتیک ما ازسوی برخی از کارمندان و ارباب رجوع، جهت رتق و فتق امور یا رواج دو خصیصه پلید دروغ و غیبت که خود مولد برخی دیگر از صفات منفی همانند مبالغهگری و نفاق است و در این رابطه موریه چه موشکافانه این صفت را نقد کرده است که: «دروغ ناخوشی ملی و عیب فطری ایشان است و قسمهایی که مدام میخورند شاهد بزرگ بر صدق این معنی، قسمهایشان را ببینید، سخن راست را چه احتیاج به قسم.» بنابراین اگر نخواهیم دچار تفسیر غلط نا هم زمانی(Anachronism) شویم، میتوان این گونه جمعبندی کرد که متاسفانه برخی از «خلقیات منفی تداوم یافته» از عصر قاجار تا زمان حال، آشکارا در رفتار و روحیات پارهای از ایرانیان همچنان وجود دارد و باید اذعان کرد که جزئیات مربوط به طرز پوشیدن، معاملهگری، رفتار ماموران و موضوعات بسیار دیگری که به این اثر رنگ داستان تاریخی میدهند، دور از تفاسیر سنواتی و شخصی، پردهگویایی از احوال ملتی در دورهای از تاریخ است.
برجستهترین نکات بهداشتی، پزشکی و درمانی در حاجیبابای موریه
نکته جالب توجه در کتاب حاجیبابای اصفهانی توجه خاصی است که جیمز موریه در بحث طبابت داشته است. قهرمان داستان او اساسا بخش مهمی از زندگی و توفیقاتی که در این داستان تخیلی بهدست میآورد عملا مدیون این است که مدتی به حرفه طبابت پرداخته و در واقع طبابت را پلی برای پیشرفت و صعود خود قرار داده. قهرمان داستان او ابتدا گرفتار دزدان و راهزنان شده و به حکم اجبار در اعمال آنان شرکت کرده آنگاه نزد مرد شیادی طب آموخته و به گستاخی دست به طبابت و معالجه میزند، در حالی که واقعا چیز زیادی از طب و طبابت نمیداند. داروها و طلسمها و اعتقادات به آنها در ایران، درمان با حقهبازی و دعانویسی، ماجرای مضحک دارو خوردن پادشاه از جمله مواردی است که موریه درخصوص بهداشت و درمان مطرح میکند که در ادامه به این مباحث اشاره میشود.
رواج جادو و طلسمها درایران برای معالجه بیماریها
جیمز موریه در فصل یازدهم کتاب حاجیبابا درباره سرگذشت درویش صفر و دو نفر دیگر از درویشان و برخوردی که وی با ایشان دارد، مطالبی درخصوص درمان بیماری با قطعات بدن برخی حیوانات از درویش نقل میکند که حقیقتا مضحک است و جالب اینکه درویش دغلباز درباره نافع بودن این موارد نویدهای آنچنانی به حاجیبابا داده و با اطمینان به او توصیه میکند که «اینها در تمام عمر تو را کافی خواهد بود و هرگز گرسنه نخواهی ماند و حتی تو را توانگر میکند» داستان سفر او با این درویش، ابلهی مردم درددار و درمان خواستن از درویش، عاقبت کار درویش و ادامه دادن راه و روش سراسر دغلبازی او توسط حاجیبابا حقیقتا خواندنی است، شایان ذکر است که بگوییم برخی از این قبیل خرافات درجهت درمان بیماریها متاسفانه هنوز هم درمیان برخی مردم جاهل وجود دارد. به هرحال موریه دراین باره مینویسد: «بیتکلف تکلیفش را قبول نمودم و بیگفتوگو قلیانی کشیده به راه افتادیم. درویش بیدین ـ اینک نام او ـ در راه با من از در یگانگی و دلسوزی برآمد و چون از کار و بارم اطلاعی کامل به هم رسانید، خرم و خندان شد. پس از ترجیح درویشی به لوطیگری و فضل دریوزه به تقلید، مرا به ترک این طریقه و سلوک بدان سلک تکلیف کرد که: «اگر مرا به مرشدی قبول کنی و کوچک ابدال من شوی، تو را از اوتاد گردانم؛ چه خود از اقطابم.»
بعد از آن از نجوم و سحر و زیجات سخن به میان آورد و نسخهای چند به من داد که: «در تمام عمر اینها تو را کافی است و با اینها از همه چیز توانگر خواهی شد.» میگفت: «اگر دم خرگوش را در زیر بالین کودک نهی خواب آورد؛ اگر خون خرگوش به اسب خورانی، باریک قوایم و لاغر میان و تندرو گردد؛ چشم و استخوان کعب گرگ اگر به بازوی طفلی بندند، جرأت بخشد؛ اگر روغن گرگ به لباس زن مالند، شوهر از او دلسرد شود؛ زهره گرگ دافع نازایی زن است؛ خون خروس مهیج باه؛ ناخن هدهد زبانبندی و چشم خفاش خواببندی را شاید.» از این قبیل سخنان بسیار گفت.» حاجیبابا بعد از انتخاب شغل درویشی و دعانویسی به تهران میآید و از راه دعانویسی به معالجه بیماران میپردازد. با مطالعه حاجیبابای اصفهانی میتوان بسیاری از مشکلات و کاستیهای بهداشتی و درمانی این دوران را که به نوعی متاثر از شرایط و محیط اجتماعی و فرهنگی عهد قاجار است، دریافت. فارغ از نگاه منفی موریه به ویژگیها و خصوصیات اخلاقی ایرانیان در واقع شاید بتوان گفت که وی در کتاب خویش به مهمترین جنبهها و مشکلات طب و طبابت در آن دوران پرداخته، برخی از مسائلی که وی بهعنوان نکات منفی از لحاظ بهداشت و درمان یاد میکند هنوز هم ممکن است در جامعه ما رایج باشد، مانند اظهار نظر افراد غیر متخصص در معالجه بیماران، شیادی وپولپرستی برخی از پزشکان، آلوده شدن روشهای درمانی با سنن خرافی یا افراطی، دروغ گفتن پزشک در معالجه بیماران و خاصیت داروها برخی دیگر از صفات منفی است که موریه به آنها اشاره کرده است.