شاعر حماسه‌های شکست

کدخبر: ۳۷
مهدی اخوان ثالث، شاعر قطعه مشهور «زمستان» از مهم‌ترین شاعرانِ مدرن ایران است که او را شاعر حماسه‌های شکست هم خوانده‌اند. اخوان دهم اسفند 1307 در توسِ خراسان به دنیا آمد و در همان‌جا هم برای همیشه آرام گرفت. به‌رغم اینکه شعرهایش رنگ‌وبوی سیاسی داشت و مهم‌ترین شعرهایش پیرامون وقایع سیاسی بود، خودش را سیاسی یا دقیق‌تر «سیاسی‌نویس» نمی‌دانست اما او شاعرِ «زمستان» و «آخر شاهنامه» و «قصه شهر سنگستان» است که مایه سیاسی دارد و البته اخوان ثالث تعریف دیگری از سیاست دارد.
شاعر حماسه‌های شکست

به گزارش روایت‌نامه به نقل از انجمن مرغ مقلد، اخوان ثالث چند بار به زندان می‌افتد، یک بار به خاطر پناه دادن به رفیقی و بار دیگر به خاطر شعری که دست بر قضا سروده او نبود. «چند بار به زندان افتادم، بار اول به‌خاطر پناهنده‌ای بود که به خانه ما روی‌آورده بود؛ یعنی من و دوستم رضا مرزبان با یکدیگر در یک خانه می‌نشستیم و پناهنده‌ای را به ما سپردند تا او را مخفی کنیم. این شخص آمد، حالا دوران بعد از کودتای ۲۸ مرداد است. اواخر زمستان بود. مدتی او را نگه داشتیم و این مرد بی‌آرام شد و یکی‌ دوبار به کوچه رفت و گیر افتاد. دنبال او آمدند و ریختند به خانه و ما را هم بردند و پس از چند روز آزاد کردند. یک‌بار هم زمانی بود که ارغنون را منتشر کرده بودم و این‌بار خودم طرف اتهام بودم. اتفاقاً آن زمان‌ها شعری هم در یکی از روزنامه‌های مخفی منتشر شده بود، خطاب به شاه با دشنام و حمله شدید... این شعر را به من نسبت می‌دادند که تو گفتی... حال‌ آنکه من نگفته بودم؛ ولی می‌دانستم چه‌کسی گفته... مرا چندبار به محاکمه کشیدند و این دفعه زندانم طول کشید... یک‌سالی زندانی بودم.»

اخوان معتقد بود شعرش سیاسی نیست و البته برداشت خاص خود را از سیاست داشت. او در مقدمه‌ای که بر «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» نوشت، اشاره می‌کند که هیچ‌کدام از شعرهایش «سیاسی به معنیِ منطبق و حالش (حلول‌کننده‌اش) نبوده و نیست». «خوشبختانه چنین است. اگرچه منبعث از واقعات و امورات و اتفاقات سیاست هم بوده است... با همه بی‌حوصلگی می‌خواهم اینجا، بله اعترافی کنم، اعتقاد من این است که براستی سیاست در جهان امروز فنی و علمی پوشیده و خطرناک و بسیار دقیق شده است، یعنی بوده و هست و هر روز ابعاد و جهات بیشتر و دقایق و فوت و فن‌های جزئی‌تر و دقیق‌تر و استوارتری پیدا می‌کند، کار هر یقنعلی بقالی نیست... می‌خواهم بگویم من درین سی چهل سال اخیر از عمرم، برای خودم هیچ داوریِ سیاسی نکرد‌ه‌ام که چند سال بعدش متوجه نشده باشم، که ای بابا، ما چه‌قدر از مرحله پرت بوده‌ایم، چه عوضی فکر و داوری می‌کرده‌ایم، چه‌قدر تحت تأثیر جوسازی و ترفند سیاستمداران جهان و برنامه‌ریزان چنین و چنان بوده‌ایم، درباره فلان مسئله سیاسیِ روز، فلان مرد سیاسی و تاریخی، فلان جریان جاری زمانه چه‌قدر غلط و عوضی فکر و داوری می‌کرده‌ایم! ای‌وای، ای‌وای، براستی که بسیار تأسف‌انگیز است، قضایا به‌طور کلی اصلا و اساسا چیز دیگری بوده است و داوریِ ما بکلی پرت...».

با این حال، برخی از معاصرانش، نه‌تنها اخوان ثالث را سیاسی، بلکه روشنفکری چپ‌گرا می‌دانستند که با اعضای حزب توده رفت‌وآمدی داشته است. مرتضی خاکی روایت می‌کند که: «اخوان ثالث ارتباط خاصی با نیما دارد که با دیگران بسیار متفاوت است. اولا نیما از لحاظ شخصی رفتار غیرقابل توجیه و بدی با اخوان داشته، بعد از کودتای ۲۸ مرداد نیما جملات بدی را به‌ زبان آورد، آن‌هم درست زمانی که دستگاه وقت به نیما اتهام توده‌ای ‌بودن و چپ‌گرایی زده بود. او گفته بود: من اصلا چپ نیستم و این آدم‌های وقت‌گیر مثل اخوان و شاملو که دور من جمع می‌شوند عضو حزب توده ایران هستند. خب این حرف نیما بیشتر از همه به اخوان‌ ثالث لطمه زد.» لطمه‌ای که اخوان را بسیار زیر ضرب برد، تا حدی که شاملو که زمانی هم‌بندی اخوان شد به این شکنجه شهادت می‌دهد: «وقتی در زندان لشگر 2 زرهی با اخوان بودیم اصلا مرا شکنجه نکردند؛ اما اخوان را بسیار کتک زدند و او شکنجه‌های سختی را تحمل کرد.» کاخی معتقد است اینکه این حرف‌ و حدیث‌ها برای اخوان بیشتر گران تمام شد، یکی از دلایلش این بود که پدر شاملو به ‌هر حال سرهنگ بود و کمی مراعاتش را می‌کردند.

اخوان ثالث تا سال۱۳۲۶ در زادگاهش مشهد ماند و در این مدت به‌ عضویت سازمان جوانان حزب توده درآمد. پس از آن به تهران رفت و به آموزگاری در روستاهای اطراف مشغول شد. چندی نگذشت که با شاعران و اهل ادبیات تهران آشنا شد و دوستی برقرار کرد که تا آخر عمر ادامه یافت. ایرج افشار می‌گوید: «از همان روز اولی که اخوان تهران‌نشین شد، با او آشنا شدم و از شعر خواندن او به لهجه‌ با ملاحت خراسانی‌وارش لذت بردم و در خیالم می‌گذشت که عطار و سنایی و سیف باخزری هم به ‌همین لحن و شیوه شعر می‌خوانده‌اند. دیدارمان بیشتر در  کتاب‌فروشی نیل و ابن‌سینا و مخصوصاً چای‌خانه‌ها و خانه دوستان ادبی و فرهنگی و دو‌سه‌باری در دفتر مجله یغما بود. حرمان اغلب به مطالبی می‌کشید که به‌قول خودش قدمایی بود. اگرچه شاعر استخوان‌دار نوپردازان و از فحول این طبقه بنام بود، همیشه در جست‌وجو و کنجکاوی آن بود که از «مفید‌های کهنه» بر افق وسیع نگرش خود در زمینه شعر و ادب کهن پرتوی تازه ببخشد. این بود که برخلاف بسیاری از نوپردازان گریزان از متون کهن، با رغبت و میل و حوصله و تساهل از شنیدن آگاهی‌هایی از نسخه‌های خطی و نوشته‌های رنگ‌و‌رورفته پیشینیان که خواستار کمی داشت، لذت می‌برد. تن نمی‌زد و خسته نمی‌شد.»          

با تبعید رضاشاه به خارج از کشور و به ‌سلطنت ‌رسیدن محمدرضا پهلوی، استبداد رضاخانی از فضای سیاسی کشور برچیده ‌شد و در این دوران فترت تا وقتی محمدرضا بساط استبداد خود را پهن کند، و روشنفکران و آزادی‌خواهان فرصتی برای ابراز عقیده پیدا کردند. اخوان در این فاصله تا کودتای 28 مرداد 1332 به نقل از نزدیکانش «یک‌پارچه شور و احساسات و آتش بود»، و ماجراهای سیاسی‌ مملکت  او را بسیار امیدوار کرده بود. اما چندی بعد برخلاف انتظار، کودتا شد و پس از آن ورق به‌کلی برگشت. روز وقوع کودتا، اخوان در مشهد بود. چند روز بعد به تهران آمد و مدتی بعد هم به دلیل مخفی‌ کردن یکی از اعضای حزب توده زندانی شد. اخوان پس از آزادی از زندان دوباره به شغل معلمی روی آورد؛ اما به‌ علت سوابق سیاسی‌اش به حومه کاشان تبعید و ناگزیر به ترک خدمت شد. از آن پس با روزنامه‌ها و مجلات همکاری می‌کرد و برای آنان با اسم مستعار مطلب و مقاله می‌نوشت و مدتی هم با رادیو و تلویزیون همکاری کرد. تجارت این سال‌های اخوان که به شکست و یأس و نومیدی گذشت و او را در خود فرو برد، چند سال بعد در شعرهای او نمود پیدا کرد.