مذاکره نفسگیر
این قرارداد را چگونه تنظیم کردید؟
اول گفتند از وسط آب یا وسط میاه ترسیم کنیم. این خط مُنَصِّف را نمیشود رسم کرد. چنین چیزی فقط در تصور میگنجد. بعد گفتند بیایید گودترین جا را انتخاب کنیم، بعدها معلوم شد خط القعر میآید از ساحل کشوری رد میشود که آنجا رسوب بیشتر است که دو متر با این کشور فاصله دارد و ۸۰۰ متر با کشور دیگر. باز این مساله را تغییر دادند، آمدند گفتند کانالی که قابل کشتیرانی باشد چه وسط آب باشد چه خط القعر همین را روی آب مبنا قرار دهند. بعد متوجه شدند که ممکن است پنج خط وجود داشته باشد که کشتی بتواند از آنجا عبور کند، در این حالت کدام یک را انتخاب کنند. گفتند مهمترین و اساسیترین کانال کشتیرانی، بعد گفتند ممکن است دو یا سه کانال باشد. حالا ما با عراق رسیده بودیم به این نقطه که باید تعیین خط میکردیم. این نخستینباری بود که معاون رئیسجمهوری عراق اختیار کامل گرفته بود که با شاه ایران مذاکره کند و به تالوگ رضایت داده بودند. هرچند مطمئنم هیچکدام از روسای دو کشور نمیدانستند مفاهیم گسترش یافته حقوقی «تالوگ» چیست؟ به هر حال با عنوان قرارداد حسن همجواری و حسننیت قرار شد دو طرف به راهحلی برسند که مشکلات حل شود. دو طرف توافق کردند دو هیات از دو کشور تعیین شود، یک هیات هم از الجزایر قرار بود بیاید که آمد. نتیجه مذاکرات این سه هیات این شد که یک کمیته مشترک ایران و عراق با حضور نماینده الجزایر تشکیل شود و نمایندگان تامالاختیار دو کشور بتوانند در خوزستان و از بالای اروندرود یعنی جایی که مرز مشترک است بررسی کنند بستر رودخانه از لحاظ پستی و بلندی و امکان کشتیرانی در چه وضعی است. به این کار «آبنگاری» میگویند.
این هیات مشترک تعیین شد؟
بله و من شدم نماینده ایران در این کمیته.
تنها بودید؟
بله، البته از من خواستند که کسانی بیایند همکاری کنند که من ترجیح دادم به تنهایی کار را انجام بدهم.
چرا تنهایی؟
بهخاطر اینکه کسی را پیدا نکردم که بتواند به من در این مساله مهم کمک کند.
هیات عراقی چند نفر بودند؟
۱۶ نفر و من تنها. تنها درخواست من این بود که فقط یک حسابدار باشد که کارهای حسابداری را انجام دهد. وقتی با هیات عراقی وارد مذاکره شدیم پیش از هر عملی من به این موضوع فکر میکردم که حالا دنیا گشته و گشته و تعیین مرز این مملکت به دوش من افتاده است و اینجا من هر چه امضا کنم مهم و ماندگار است چون توافق شده بود و نوشته بودند خطوط مرزی که به این ترتیب توسط این هیات - هیات ایرانی و عراقی - با حضور هیات الجزایری (که آنها هم پنج نفر بودند) مشخص میشود، غیرقابل تغییر و نقض است.
این توافق در کجا ثبت شده است؟
در پیشنویس قرارداد ۱۹۷۵. من مدام به این فکر میکردم شاید «مرد این بار گران نیست دل مسکینم.»
شما چه کردید؟
واقعا در آن مدتی که مشغول این کار بودم از جانم مایه گذاشتم. هیات عراقی به کشورشان میرفتند برمیگشتند اما مسیر من از کشتی به هتل بود و بالعکس. مدام نقشهها را نگاه میکردم با هیدروگرافهای ایرانی که در نیروی دریایی مشغول بودند مشاوره میکردم تا بهترین خط (هیدروگرافی) را که منافع حداکثری ایران را تامین میکند و ضمنا به منافع طرف عراقیها خدشهای وارد نمیکند، تعیین کنم تا آنها تن به مذاکره بدهند. چند روزی که با اینها کار کردم، روابط دوستانهای بین ما بهوجود آمد و عراقیها به من اعتماد کردند. من به آنها گفتم نه شما دنبال صدام هستید و نه من دنبال شاه. ما که هر دو دنبال وطنمان هستیم نباید کاری بکنیم که سر همدیگر کلاه بگذاریم چون بیفایده است و بالاخره افرادی باهوشتر از من و شما پیدا میشوند که «گیر» کار را پیدا کنند، آنها هم به من اعتماد کردند.
با همه مشکلاتی که وجود داشت ما یکی از مهمترین کانالهای کشتیرانی از آن بالا تا دهانه فاو را مشخص و روی نقشههای هیدروگرافی پیاده کردیم. تعیین این کانال نزدیک به دو ماه طول کشید.یادم میآید یک روز به اتفاق هیاتعراقی با چرخبال در آسمان رودخانه به پرواز درآمدیم. از آن نقطه منطقه در آرامش کامل بود. عراقیها و ایرانیها در حال ماهیگیری بودند. چراغهای منازل ملت دوطرف رودخانه روشن بود. من به آن هیات عراقی گفتم بیایید کاری کنیم که در اینجا صلح شود و آنها با آرامش با هم زندگی کنند. آنها گفتند هرطور که تو بگویی ما قبول میکنیم. من گفتم این خط کشتیرانی تقریبا تایید شده، بیایید امضا کنید، آنها هم امضا کردند. من هم امضا کردم. نماینده الجزایر هم که بهعنوان میانجی در مذاکرات بود، امضا کرد و همانجا کار من دیگر تمام شد. با اولین هواپیما پرواز کردم چون به آرزویم رسیده بودم، یک ساعت بعد در تهران کار را تمامشده تحویل مقامات دادم.
منبع: دیپلماسی ایرانی