نگاهی به سفرنامه گونزالس کلاویخو سفیر پادشاه اسپانیا در دربار تیمور گورکانی

راه پر فراز و نشیب سفیر اسپانیا

کدخبر: ۱۸۹۹
بخش بزرگی از تاریخ و حوادث آن در دل سفرنامه‌ها و نوشته‌های جهانگردان جای دارد. از این رو در بسیاری موارد با مطالعه و بررسی آنها می‌توان به زوایای پنهان زندگی مردم در گذر زمان دست یافت. خدمتی که سفرنامه‌ها به روشن شدن تاریخ می‌کنند، موضوعی نیست که نیازمند اثبات و استدلال باشد. از وقتی که پای جهانگردان بیگانه به‌خصوص اروپاییان به ایران باز شد، بسیاری حقایق از خامه آنان به جای مانده که امروزه مورخان و شرق شناسان از آنها استفاده بسیار می‌کنند.
راه پر فراز و نشیب سفیر اسپانیا
نویسنده: فریماه فلاحی

در بیشتر موارد این نوشته‌ها با معیار‌های ذهنی مولف درآمیخته‌اند و مولف به تحلیل مسائل وقت با دیده قیاس پرداخته و این خود باعث شده سخنان و نوشته‌های آنان مبرا از دیدگاه و نظرات شخصی نباشد، با این‌حال گاه همین یادداشت‌های روزانه جهانگردان می‌تواند معیاری مناسب باشد برای مقایسه تمدن‌ها.

در دوران حکومت صفویان جهانگردان و مبلغان مسیحی بسیاری به‌ ایران آمدند و از آنان سفرنامه‌های مختلف نیز به‌جای مانده است، اما پیش‌ از این دوره فقط آثار معدودی از جهانگردانی چون مارکوپولو و گونزالس کلاویخو و چند تن از بازرگانان ونیزی را در دست داریم.روی گونزالس کلاویخو، فرستاده مخصوص‌هانری سوم پادشاه اسپانیا به دربار تیمور گورکانی بود.

این نویسنده و جهانگرد اسپانیایی شرح سفرش (بین سال‌های ۱۴۰۳ تا ۱۴۰۶ میلادی) از مایورکا اسپانیا تا سمرقند را به تحریر درآورد. وی در سفرنامه‌اش شرحی بسیار منسجم و قابل ارجاع از کشورها، شهرها، شاهان و حاکمان و اوضاع و احوال مردم آن عصر، خصوصا ایران عصر تیموری ارائه داده است.مسعود رجب‌نیا، مترجم این سفرنامه در بخشی از مقدمه آن می‌نویسد: «کلاویخو از شمال غربی ایران تا شمال شرقی را پیموده است.

از آنجا که نظری دقیق و تیزبین داشته بسیاری از امور را چه از لحاظ اجتماعی و چه از نظر اداری و سیاسی دریافته و نوشته است.»در آن زمان اروپاییان از سرزمین‌های دور‌دست آسیا بی‌اطلاع بودند و علاقه داشتند که درباره تیمورلنگ (تامر لان)، کشورگشای وحشت انگیز که در صدد تسخیر سراسر آسیا بود، اطلاعاتی کسب کنند و به‌خصوص از مقاصد او نسبت به کشورهای مسیحی آگاه شوند.

در این مورد‌هانری سوم پادشاه اسپانیا پیش‌قدم شد و تصمیم گرفت که یک هیات رسمی سیاسی را به سمرقند اعزام کند. این هیات سه نفره متشکل بود از یک اصیل‌زاده اسپانیولی به نام «روی گونزالس دو کلاویخو» یک کشیش موسوم به «الفونسو پائر» و یک نظامی به نام «گومز دوسالازار». پادشاه اسپانیا نامه‌ای ممهور به مهر سلطنتی و مقداری هدایا به فرستادگان خود سپرد تا تقدیم امیر تیمور کنند.

این سفرنامه شرح ماموریت سیاسی این هیات اسپانیایی شامل دو مقدمه، یک دیپاچه و هفده فصل است که شهرهای ایران را با توجه به تمام زوایا به تصویر می‌کشد. از آنجا که کلاویخو نظری دقیق و تیزبین داشته، بسیاری از امور را چه از لحاظ اجتماعی و چه از نظر اداری و سیاسی دریافته و نوشته است. به‌نظر می‌رسد کلاویخو به زبان ترکی تسلط داشته و در طول مسافرتش به ایران با زبان فارسی نیز آشنا شده است.

محقق کتاب، مطالب مفصل و جالبی را پیرامون محتوای کتاب در دیباچه کتاب ذکر کرده است که برای اطلاع بیشتر می‌توان به آن مراجعه کرد. فهرست کسان، کتاب‌ها و جا‌ها در انتهای کتاب آورده شده است. کلاویخو اصطلاحات گوناگون را نقل کرده و با نکته‌بینی حتی تغییر لهجه‌های مناطق مختلف را دریافته و در نوشته‌اش به آن اشاره کرده است. مثلا: «به شهری که «اندخود» نام دارد، رسیدیم... شهر اندخود در آن سوی مرز ایران قرار دارد، زیرا که به کشور تاجیک رسیده بودیم. زبان مردم اینجا اندکی با زبان فارسی تفاوت دارد، گو اینکه بسیاری از لغاتی که بر سر زبان‌ها است، عین زبان فارسی است.»وی با نکته‌سنجی نکات بسیار جالب و قابل‌توجهی در سفرنامه اش آورده است، به‌گونه‌ای که امروزه مورخان و مستشرقین زیادی از سفرنامه او به‌عنوان مرجعی قابل‌اعتماد بهره می‌برند.

سفر کلاویخو طولانی و تا حدود زیادی مشقت‌بار توصیف شده است، به‌گونه‌ای که چند تن از همراهان وی بیمار شده و فوت کرده‌اند. کلاویخو حدودا یک قرن پس از آنکه مارکوپولو نحوه راه یافتن به آسیای مرکزی را در کتاب معروف خویش شرح داد، به سوی سمرقند به راه افتاد. از اسپانیا تا سمرقند راه از هفتاد درجه طول غربی هم تجاوز می‌کند و هرگز از عرض چهل درجه نمی‌گذرد. هیات سفارت مزبور که با کمال اهتمام و ضمنا تفرج‌کنان راهپیمایی می‌کردند، اندکی پیش از به پایان رسیدن ۱۵ ماه و پس از درنگ‌ها و معطلی‌های بسیار و پس از آنکه پنج ماه در قسطنطنیه توقف کردند، از قادس به سمرقند رسیدند.

در بازگشت نیز راه آنان همین مدت طول کشید. علت آن هم درنگ بسیار و یک توقف ۶‌ماهه در تبریز بود. از قادس به طرابوزان و بالعکس را با کشتی پیمودند. این فاصله بالغ بر دو هزار و پانصد مایل می‌شود. کشتی حامل آنان از نوعی بود که در آن زمان در دریای روم بسیار مورد استفاده بود.

کلاویخو ضمنا نحوه جهانداری و فرمانروایی تیمور را در دوران جنگ و صلح با زیرکی و مهارت و با نظر انتقادی بیان می‌کند. شرحی که کلاویخو از تیمور و خاندان او و وضع دربار سمرقند می‌دهد، جالب است. هرگز نظیر این‌گونه شرح و تفصیل ازدیگران دیده نشده است. در این زمان تیمور هفتاد ساله و علیل و از اثر جنگ‌های مداوم خویش فرسوده شده بود. تیمور افتخار می‌کرد که مسلمانی با عقیده و ایمان درست است.مترجم می‌نویسد که انجمن «هکلویت» در سال ۱۸۵۹ سفرنامه «کلاویخو» را که مترجم آن آقای «کلمنتس مارکهام» (عضو انجمن جغرافیایی پادشاهی) بود، منتشر کرد.

این چاپ برای آن زمان خوب بود، زیرا شهر سمرقند و بخارا هنوز جزو قلمرو خانات آسیای مرکزی بود و از ایران و آسیای صغیر نقشه‌های خوبی در دسترس نبود و نقشه‌های قسطنطنیه همچنانکه «دوکانژ» در قرن هفدهم به جای گذاشته بود، مورد اعتبار و استناد بود. از ۱۸۵۹ تاکنون آن نقشه‌ها توسط «فان میلینگن» تصحیح شده است و راه بین قسطنطنیه و سمرقند را جهانگردان زیر پا گذاشته و از آن توصیف بسیار کرده‌اند. تاریخ دوران تیمور به خوبی روشن و معلوم شده و سرکلمنتس مارکهام که یک سال پیش از فوتش او را دیدم خود با این نکته موافق بود که باید در ترجمه او تجدید‌نظری به عمل آید.

فقط متاسف بود از اینکه خودش به دلیل کهولت سن قادر به این کار نبود. متن اسپانیایی اصل این ترجمه همان نسخه‌ای است که در ۱۸۸۱ چاپ شده و ترجمه روسی «‌ای. سرزنوسکی» که در سن پترزبورگ توسط آکادمی سلطنتی علوم منتشر شده، ضمیمه آن است. می‌توان گفت نخستین سفرنامه‌ای که اطلاعات دقیق و علمی از سرزمین‌های شرقی(ایران) در اختیار اروپاییان قرار داد سفرنامه کلاویخو اسپانیایی است. سفرنامه کلاویخو را می‌توان جزو نخستین گزارش‌های سیاسی دانست که از سوی اروپاییان نگاشته شد.

کلاویخو در مسیر مسافرت خود از آناتولی به ایران تا سمرقند و بازگشت خود از ایران به اسپانیا، شرح‌های ارزنده‌ای درباره شهرها، اوضاع جغرافیایی و اقتصادی ارائه می‌دهد، به‌طوری که سفرنامه وی مبنای سفرنامه‌نویسی اروپاییان به ایران شد. اهمیت سفرنامه وی زمانی آشکار می‌شود که این سفرنامه پس از اختراع صنعت چاپ، بارها در اروپا به چاپ رسید و ماجراجویان اروپایی در عصر صفویه بر اساس گزارش‌های اقتصادی و جغرافیایی وی توانستند به ایران راه یابند و به تجارت بپردازند.

کلاویخو یک سال پس از نبرد آنقره (بین تیمور و بایزید اول) از سوی پادشاه اسپانیا ماموریت یافت تا به ایران سفر کند و با مشاهده عینی مسائل به این نتیجه برسد که بین تیمور و بایزید کدام یک نیرومندتر است تا اسپانیا با او علیه رقیب وی متحد شود و روابط سیاسی برقرار کند. این در حالی بود که پس از رسیدن کلاویخو به آناتولی، بایزید به اسارت درآمده و تیمور فاتح آسیا شده بود.

کلاویخو در بخشی از سفرنامه‌اش ورود هیات اسپانیایی به سمرقند و حضور در کاخ تیمور را چنین توصیف می‌کند:

دوشنبه هشتم سپتامبر ما سفیران از باغی که در آن منزل کرده بودیم به راه افتادیم و پس از گذشتن از دشت به شهر سمرقند رسیدیم. از همه سوی این شهر باغ‌ها و خانه‌های خصوصی و خیابان‌ها و میدان‌هایی که در آنها همه گونه کالا برای فروش عرضه کرده‌اند، وجود دارد. تا چهار ساعت از روز بالا آمده (یعنی ساعت نه صبح) به بیشه پهناوری رسیدیم که در آن کاخی بود که جایگاه تیمور بود.

به مجرد آنکه به آنجا رسیدیم ما را فرود آوردند و خانه‌ای به ما دادند که در بیرون کاخ بود. در اینجا ۲ تن از بزرگان دربار پیش آمدند و به ما گفتند که آنچه از پیشکش یا هدیه برای تقدیم به اعلی‌حضرت داریم به‌دست آنان بسپریم که نگهداری کنند و ملازمانی آن را ببرند تا بعدها آنها را در پیش تیمور بگذارند. به‌مجرد آنکه پیشکش‌ها را به‌دست آنان سپردیم رفتند، اما قبلا همین را به سفیران سلطان مصر هم که با ما بودند گفتند. آنان نیز همین کار را کردند و پیشکش‌ها را به ایشان سپردند.

به‌مجرد آنکه پیشکش‌های ما به این شیوه برده شد، ملازمان دیگری برای یاری ما آمدند و زیر بغل هر یک از ما سفیران را گرفتند و ما را از دروازه‌ای بلند و پهن وارد آن بیشه کردند. این دروازه به‌شیوه‌ای بسیار زیبا با کاشی‌های زرین و آبی آرایش شده بود. در برابر این دروازه دربانان سلطنتی مسلح به چماق گمارده شده بودند تا هیچ‌کس جرأت نزدیک شدن به آن دروازه را نداشته باشد. با وجود این در بیرون دروازه گروه بسیاری از مردم گرد آمده بودند.

چون به بیشه درآمدیم نخستین چیزی که دیدیم ۶ فیل بزرگ بود که هر یک برجی چوبین با دو درفش بر پشت داشتند. در این برج‌ها ملازمانی بودند که فیل‌ها را در برابر ما که می‌گذشتیم به بازی وامی داشتند.به‌این ترتیب پیش رفتیم و به‌زودی به گروهی از مردان رسیدیم که پیشکش‌های ما به آنان سپرده شده بود و آنها را با نهایت خوبی و تناسب عرضه می‌کردند و بر سر دست و در بالا نگاه داشته بودند. ما سفیران همچنان پیش راندیم تا در برابر متصدیان پیشکش‌های خویش رسیدیم و اندکی ماندیم تا فرستاده‌ای گسیل کردند که آگاهی دهد که ما آمده‌ایم. آنگاه به نزدیک هر یک از سفیران دو تن از بزرگان آمدند و زیر بازوی ما را مانند پیش گرفتند و ما را راهنمایی کردند...

سپس چون به‌حضور تیمور رسیدیم او را دیدیم که در برابر دروازه‌ای نشسته است که به کاخی باشکوه و بسیار مجلل که در پشت وی واقع بود باز می‌شد. وی بر زمین یعنی بر سکویی نشسته بود که در برابر آن فواره‌ای بود و آب را به هوا می‌پراکند و در روی سر فواره سیب‌های سرخی همچنان بالا و پایین می‌رفتند. اعلی‌حضرت بر تشک‌های کوچکی از پارچه کلفت گلدوزی شده، نشسته بود و آرنج خویش را بر بالش‌های گردی که در پشت او انباشته بودند تکیه داده بود.

وی قبایی از پرند ساده و بی‌پیرایه و بدون گلدوزی بر تن و کلاه سفید بلندی بر سر داشت که بر فرق آن یک لعل بدخشان قرار داشت و بر گرد آن مرواریدها و گوهرهای گرانبها دیده می‌شد.به‌مجرد آنکه چشم ما به اعلی‌حضرت افتاد تعظیم کردیم و زانوی راست را بر زمین نهادیم و دست‌ها را بر سینه گذاشتیم. آنگاه گام به‌گام پیش رفتیم و باز دو تا شدیم و بار سوم نیز سر فرود آوردیم، اما این بار بر زمین زانو زدیم و همچنان ماندیم.

آنگاه تیمورفرمان داد برخیزیم و باو نزدیک‌تر شویم و بزرگانی که تا این مکان زیر بازوی ما را داشتند ما را فرو گذاشتند و جرأت پیشروی بیشتر و نزدیک شدن به اعلی‌حضرت را نکردند. اعلی‌حضرت فرمان داد تا برخیزیم و در کنار او بایستیم تا ما را بهتر ببیند، زیرا که دیدگان وی دیگر ناتوان شده و چنان از پیری بی‌نیرو و فرسوده شده بود که پلکانش بر دیدگان وی می‌افتاد و به دشواری آنها را می‌توانست بلند کند. ما متوجه شدیم که اعلیحضرت هرگز دست‌های خود را برای دستبوسی به ما نداد، چون این رسم آنان نیست هیچ‌یک از آنان نباید دست بزرگی را ببوسد و اگر چنین کند زشت است.