روایت روزگار سپری شده
انگلبرت کمپفر (۱۶۵۱-۱۷۱۶ م) در شهر «لمگو» در آلمان زاده شد. او پسر دوم کشیشی پروتستان بود. کمپفر پس از اینکه درسهای مدرسه را گذراند، در اروپای مرکزی و شرقی به مسافرت پرداخت. او طی این مسافرتها، در شهر «ورشو» فرصت آشنایی با یک هیات ایرانی را به دست آورد. کمپفر در سال ۱۶۷۷ م در شهر «کونیگزبرگ» وارد دانشگاه شد و از ۱۶۸۱ م به بعد درسهایش را در شهر «اوپسالا» سوئد، ادامه داد. درسهای کمپفر، شامل زبانهای باستانی و جدید، علوم طبیعی، پزشکی، تاریخ، گیاه شناسی و موسیقی میشد. به نظر میرسد که کمپفر در اوپسالا به سرعت مورد توجه بزرگان علمی و سیاسی آن شهر قرار گرفت و از این طریق به مقام منشی هیات سوئدی شاه کارل یازدهم، در سفر به روسیه و ایران منصوب شد. به این ترتیب، انگلبرت کمپفر در سال ۱۶۸۴م، یعنی در دوره حکومت شاه سلیمان (صفی دوم) صفوی وارد ایران شد. وی حدود هجده ماه در اصفهان اقامت کرد و حتی وقتی که هیات سوئدی (بدون رسیدن به نتیجهای) بازگشت، کمپفر در ایران ماند.
سفرنامه کمپفر که بخشی از آن به فارسی ترجمه شده و بهویژه توصیف وی از نظام سیاسی حکومت صفوی و شرح حال اصفهان، در ایران و میان پژوهشگران و علاقهمندان تاریخ ایران صفوی به خوبی شناخته شده است و «یکی از جامع ترین سفرنامههای این دوره» به شمار میرود. سفر کمپفر، در اصفهان تمام نشد، بلکه وی مسیر خود را به جنوب، یعنی بندرعباس و از آنجا به سرزمینهای شرقیتر، ادامه داد. کمپفر در ۱۵ دسامبر ۱۶۸۴ م در اصفهان، در کمپانی هند شرقی هلند، برای خدمات پزشکی استخدام شد و با همین عنوان در تاریخ ۲۹ دسامبر ۱۶۸۵م به بندرعباس رسید و آن شهر را در ۳۰ ژوئن ۱۶۸۸م ترک کرد. وی (البته با وقفههایی که به آنها اشاره خواهد شد) بیش از دو سال مقیم بندرعباس بود. هر چند دلایل کمپفر برای مشغول شدن بهعنوان پزشک تا حدودی مبهم است؛ اما به نظر میرسد وی میخواست در واقع از این طریق به مقصود خود، یعنی رفتن به هند برسد و امکانی دیگر برای انجام این کار نداشت. افزون بر سفرنامه کمپفر، مجموعهای از نامههای وی بر جای مانده که در مورد حضور کمپفر در بندرعباس آگاهی میدهند.
در واقع، تاریخ اجتماعی بندرعباس در روزگار صفوی تا حدودی مغفول مانده است. تاسیس این بندر در سال ۱۰۳۱ هـ ق/۱۶۲۲ م، با تغییرات عمدهای در حوزههای تجارت و جمعیت همراه بود و شاید همین اهمیت تجاری بندرعباس باعث شده که پدیدههای دیگر نادیده گرفته شوند. با این وجود، سفرنامههای مسافران خارجی گه گاه به وجوه اجتماعی بندرعباس میپردازند. از جمله این مسافران اروپایی میتوان به پیترو دلاواله، توماس هربرت، جان فرایر، یوهان آلرشت فن ماندلسلو، کورنیلیوس له برون، ژان باتیست تاورنیه، و ژان دتونو اشاره کرد.
شمار پژوهشهای مستقل در مورد بندرعباس صفویاندک است. به نظر میرسد نخستین بررسی مستقل به نام بندرعباس و خلیج فارس، در مورد این شهر در دوره قاجار صورت گرفته است.
هر چند این گزارش از لحاظ جغرافیا، مردمشناسی، منابع طبیعی و امور تجاری ارزشمند است، اما از لحاظ تاریخی بیشتر به همین دوره قاجار میپردازد. از دیگر پژوهشهای جدید، میتوان به اثر احمد سایبانی، یعنی از بندر جرون تا بندرعباس؛ بندرعباس در گستره تاریخ و زبان از منصور جلالی؛ بررسی تاریخی، سیاسی و اجتماعی اسناد بندرعباس از حسن حبیبی و محمدباقر وثوقی اشاره کرد. در کتاب اخیر، تاریخ بندرعباس در دوره صفوی به صورت مختصر توصیف شده است. در سال ۲۰۱۱ میلادی، ویلم فلور کتابی با عنوان خلیجفارس، بندرعباس، ورودی طبیعی تجارت در جنوب شرقی ایران در مورد تاریخ اجتماعی، اقتصادی، طبیعی و... بندرعباس منتشر کرده است که البته بیشتر به زمان قاجار اختصاص دارد. فلور، در همان سال نیز اثر دیگری به نام خلیجفارس، ارتباطات با پس کرانه، بوشهر، برازجان، کازرون، بنی کعب و بندرعباس منتشر کرده که در آن از منظر ارتباطی و اقتصادی به تاریخ بندرعباس در دوره صفوی نگریسته است.
رودیگر کلاین، مولف کتابی به نام تجارت در شهربندری صفوی بندرعباس و ناحیه خلیج فارس است. متاسفانه به این کتاب دسترسی نداشتم. با این حال، عنوان کتاب، حاکی از توجه به مسایل تجاری است و از این رو میتوان نتیجه گرفت که کتابی مستقل، در مورد تاریخ بندرعباس در دوره صفوی و بهویژه، بعد اجتماعی آن هنوز نگارش نیافته است.
مقاله حاضر، بر مبنای مکتوبات کمپفر، که تاکنون به فارسی برگردانده نشدهاند، میکوشد قسمتی از تاریخ محلی ایران دوره صفوی و البته بخشی از زندگی کمپفر که تا کنون کمتر مورد توجه قرار گرفته را تا حدودی روشنتر سازد.
مکتوبات کمپفر مربوط به بندرعباس
از کمپفر ۱۸ نامه در دست است که میان ژانویه ۱۶۶۸ میلادی تا ژوئن ۱۶۸۶ میلادی نوشته شدهاند.
تمامی این نامهها، به جز یک نامه که کمپفر به آلمانی به برادر خود فرستاده و یک نامه فارسی که کمپفر از داوودخان دریافت کرده، به لاتینی، زبان علمی اروپا در آن روزگار، نوشته شدهاند. مقدار نوشتههای نامهها در حدود نیم صفحه A۴ تا سه صفحه است. ساختار نامهها اغلب شبیه به هم هستند، یعنی پس از ذکر تاریخ و مکان، خطاب میآید، سپس متن نامه و سرانجام، خط آخر شامل تعارفات و خداحافظی، گه گاه پس از آن، بهویژه در نامههایی که رافائل دومان، کشیش معروف فرانسوی ساکن اصفهان، نوشته، عناوین دیگر و مکان دریافتکننده، یعنی به نوعی آدرس گیرنده میآید.
گیرندگان یا فرستندگان نامهها، اشخاص زیرند: رافائل دومان (شش نامه)؛ یوستوس فن دن هیول (سه نامه)؛ ویبرانت لیکوختون، یکی از ماموران کمپانی هند شرقی هلند (یک نامه)؛ هربرت دیاگر، دانشمندی که میان سالهای ۱۶۶۶ و ۱۶۷۰ میلادی در سواحل خلیج فارس برای شرکت هند شرقی هلند مشغول بود و در سال ۱۹۸۳ میلادی هنگام حضور کوتاهی در ایران با کمپفر آشنا شد (یک نامه)؛ یوآخیم کمپفر، برادر انگلبرت (یک نامه)؛ اندرئاس کلایر، یکی از ماموران کمپانی هند شرقی هلند (یک نامه)؛ نیکولاس ویتسن (۳۵)، شهردار شهر آمستردام (یک نامه)؛ کریستف پریستف، حقوقدان هیات سوئدی (یک نامه)، و داوودخان، پسر اللهوردی خان (یک نامه). افزون بر آن، گیرنده یکی از نامهها معلوم نیست. در نتیجه، به جز یک نامه، تمامی نوشتارها میان خارجیان رد و بدل شدهاند.در مورد مضمون نامهها میتوان گفت که اغلب نامههای نوشته شده توسط کمپفر به یک موضوع اصلی میپردازند: تقاضای کمپفر برای ترک بندرعباس؛ با عباراتی چون: «من در سیرک بزرگ جراحان گیر کردهام». کمپفر، چنان که خواهیم دید، نتوانست آب و هوای بندرعباس را تحمل کند و به این دلیل نامههای متعددی را به بالادستان شرکت هند شرقی هلند فرستاد تا از این راه بتواند کار خود را در هند ادامه دهد. نامههایی که کمپفر با رافائل دومان رد و بدل کرده است بیشتر مضمون علمی و سیاسی دارند. آنها در واقع مهمترین اخبار مربوط به جنگ در سرزمینهای اروپایی با عثمانی و تحولات ایران، بهویژه از لحاظ هیاتهایی که به ایران میآمدند را به صورت بسیار مختصر به همدیگر میرساندند.
یکی از نامهها که از سوی هربرت دیاگر به کمپفر فرستاده شده، سرشار از اطلاعاتی در مورد گیاهان جنوب ایران است و میتوان آن را نامهای علمی به شمار آورد. نامه کمپفر به نیکولاس ویتسن و نوشتاری از داوودخان که همراه نامه، کتاب شیرازنامه را نیز برای کمپفر میفرستد و در مقابل آن، یک دارو، یعنی روغن میخک از کمپفر میخواهد، نیز حاوی اطلاعاتی در مورد گیاهان است. هر چند نامههایی که کمپفر و دومان برای یکدیگر فرستادهاند، جنبه شخصی هم دارند، اما تنها دو نامه از این مجموعه هست که بیشتر جنبه شخصی دارند، یکی نامهای است که کمپفر به کریستف پریستف فرستاده و دیگری نوشتهای که کمپفر برای برادر خود فرستاده است. از این نامه آخر چنین برمی آید که این نخستین نامهای است که کمپفر از ابتدای سفر خود، یعنی بیشتر از چهار سال پیش از آن، به خانواده اش نوشته است.
بنابراین میتوان گفت مجموعه نامههای بندرعباس بیشتر اطلاعات سیاسی و علمی دارند، در حالی که اطلاعات علمی بیشتر به سطح محلی و اطلاعات سیاسی بیشتر به سطح «ملی» و «بینالمللی» تعلق دارند. البته افزون بر آن، اطلاعات حوزههای مختلف به صورت پراکنده نیز موجود است.اینک به برخی از مطالب نامهها که به تاریخ محلی مربوطند، اشاره خواهد شد. به دلیل اینکه بیشتر اطلاعات سیاسی به بررسی مفصلتری احتیاج دارند، در اینجا تنها به اشاراتی که مستقیما به زندگی روزمره و بررسیهای یک دانشمند خارجی و اطرافیان وی در بندرعباس تعلق دارند، توجه شده است. شاید نگاه شخصی به دو حوزه انتخاب شده، یعنی طبیعت و امور پزشکی و زندگی روزمره در کمپانی هند در بندرعباس، که به این صورت تنها در نامهها بیان شده است، در خصوص بخش کوچکی از تاریخ محلی صفوی به دانش ما در مورد دوره صفوی بیفزایند.
طبیعت و امور پزشکی
آب و هوای بندرعباس برای کمپفر غیرقابل تحمل بود. زیرا او را دچار مجموعهای از بیماریها نموده بود. وی از «داغترین و مضرترین آب و هوای آسیا» و آب و هوای «مسموم» سخن میگوید. دلیل آن به قول کمپفر زمین خشک، نمکی، سولفوری، پر از چشمههای گرم و آرسندار است: «هیچ کسی نمیتواند در چنین آب و هوایی بیشتر از شش ماه زندگی کند، سگ و آدم پس از آن در آفتاب گیج شده و یک دفعه مرده به زمین میافتد.» به نوشته او آب و هوا، بهویژه در زمستان، بسیار متغیر است. بهطوری که در یک لحظه، آب و هوا آن قدر مرطوب میشود که هر کسی و هر چیزی انگار خیس میشود، اما در لحظه دیگر، آب و هوا تا حدی خشک میشود بهاندازهای که تمام پوست بدن انگار چروکیده میشود. افزون بر آن، کمپفر در زمان حضور خود در بندرعباس، شاهد هجوم ملخها بوده است (احتمالا بهار ۱۶۸۸ م) که طی یک ماه تمامی گیاهان را از بین بردند و پیامدی از افزایش قیمت و بدبختی به دنبال داشتند.
از بیماریهای مربوط به شرایط محلی، یعنی در اثر آب و هوای نامناسب بندرعباس و احتمالا امکانات بهداشتیاندک، به انواع سینه پهلو، استسقا، سل و تب اشاره کرده است. کمپفر به شدت مبتلا به مجموعهای از این بیماریها شد، بهطوری که دمل چرکین در ریه او به وجود آمد و وی را تا مرز نگاشتن وصیت نامه پیش برد. خوشبختانه، این دمل سرانجام با تغییر مکان ترکید: «من حجم وحشتناکی از کثافت بالا میآورم و هر چه اطرافم بود را با چرک خون آلود کثیف میکردم، در حالی که من با بالاآوردن همچون یک حیوان قربانی، لبریز از خون بودم.» کمپفر پس از این اتفاق مطمئن شد که در آب و هوای بندرعباس نمیتواند زنده بماند به همین دلیل از رئیسش درخواست میکند تا اگر میشود به هند منتقل شود. به نظر میرسد افراد زیادی، حتی «انسانهای برجسته» به دلیل بیماریهای مذکور در بندرعباس درگذشتهاند.
این اشارههای کمپفر را نمیتوان امری استثنایی محسوب کرد. مسافران دیگر نیز به طبیعت ناسازگار و سختیهای مربوطه اشاره کردهاند. شاردن، همچون کمپفر، هوای بندرعباس را بدترین و ناسالم ترین هوای دنیا توصیف میکند. «تونو» که در سال ۱۶۶۷ م در بندرعباس بوده، مینویسد که آب خوردنی، از آب انبار در بیرون شهر گرفته میشد و افزون بر قیمت نسبتا بالا (به خاطر مسیر)، زیاد خوب هم به نظر نمیرسید. در گزارشهای دیگر نیز چنان که کمپفر ذکر کرده، دلیل فقدان آب و کشاورزی، نمکی بودن زمین ثبت شده است. تاورنیه که میان سالهای ۱۶۴۵ تا ۱۶۵۵ م چندین بار در بندرعباس بوده است نیز گرمای شدید هوای بندرعباس را بهطور ملموس توصیف کرده است: «برای حفظ سلامتی خود، خارجیان تنها در ماههای دسامبر، ژانویه، فوریه و مارس میتوانند بمانند.» او میافزاید آنان که با این وجود میمانند، به دلیل باد «سمول » (یا:السمیل) مبتلا به تب میشوند یا میمیرند، یا تنها به سختی درمان میشوند و برای باقی عمر خود، رنگ زردگونه دارند. شاردن نیز به فزونی شمار مرگ و میرخارجیان اشاره کرده است و دلایل آن را یا کوهستان پیرامون این بندر که جلوی تجدید هوا را میگیرد، یا نمک موجود در هوا، که از جزایر همسایه یا از دریا میآید، یا داغی و رطوبت اقلیم دانسته است؛ در جای دیگر هم تغییر میان انواع باد را بهعنوان دلیل برمی شمارد. وی از رایجترین بیماریها، «دیسانتاری»، «خونریزی» و «تب» را ذکر میکند. به نظر میرسد که سالانه گاهی از پنج خارجی، چهار تا میمردهاند. فرایر نیز همچون کمپفر به هجوم ملخ و آثار ویرانگر آن اشاره کرده است. به نظر میرسد این پدیده بدفرجام در بندرعباس غیرعادی نبوده است. افزون بر آن، در تابستان، پشههای بزرگ فراوانی در هوا بودند، چنان که آسمان انگار تاریک میشد و به فاصله سه تا چهار سال، زلزله اتفاق میافتاد.
در نامهنگاریهای کمپفر از برخی گیاهان دارویی محلی نیز نام برده شده است. البته همیشه روشن نبود که کاربرد این گیاهان چیست اما به هر حال آنها در آن زمان به کار گرفته میشدند. برای نمونه، کمپفر از ریشه «بابونه» که برای بیماریهای مربوط به دندان استفاده میشد نام میبرد. به نظر میرسد کمپفر سنگ پادزهر (بزوار) را که میان دانشمندان ایرانی، اروپایی و چینی آن روزگار بسیار مورد علاقه بوده، گردآوری و بررسی کرده است. وی این سنگ را که از معده برخی پستانداران همچون انواع بز در میآمد و به نام «میمیناهی» (مومیا ناتیوا) نیز شناخته میشد، در یکی از روستاهای جنوب ایران به نام «دره» پیدا کرده است. از نامه داوودخان به کمپفر چنین برمیآید که یا کمپفر پیش از این روغن میخک را بهوی معرفی کرده بود یا اینکه کمپفر با این ماده، که به درد بیماریهای معده میخورد، کار میکرده و آن را به هر حال در اختیار داشته است.
به نظر میرسد دانشمندانی که با کمپانی هلند در ارتباط بودند، به گیاهان جنوب ایران، علاقه خاصی داشتند. آنها تخمهای گیاهان را گرد آورده و فهرست میکردند. در نامهای از هربرت دیاگر، دانشمندی که در این زمان در «باتاویا» بوده اما پیش از این در بندرعباس حضور داشته، اسامی گیاهان به خط فارسی اضافه شدهاند که به این دلیل میتواند اطلاعات بسیار ارزشمندی باشد. در سفرنامههای دوره صفوی، چنین اطلاعاتی به ندرت به دست میآیند. با اینکه برخی از سفرنامهنویسان به پزشکی در ایران توجه کردهاند، اما مطالب آنها کلی است و بهطور خاص درمورد بندرعباس و جنوب ایران نیست. البته شاردن از چنار، انواع لیمو، یاسمن و نرگس نام میبرد و مینویسد که اینها در نزدیکی بندرعباس رشد میکنند. له برون از درخت «قطن» و «گل کیلی » (که به قول او از سورات وارد شده) خبر میدهد. از گزارشهای پسین اطلاع داریم که بادام کوهی روی کوه گنو فراوان بوده است. انگور، سیب، انار، نارنگی، لیمو، آلو و بادام نیز ذکر شدهاند.
• منابع در دفتر روزنامه موجود است.