کارخانههای بدون آمار!
معمولا در معرفی کارخانه به تعداد کارگران به شکل کلی اکتفا میکردند و به تفکیک جنسیت تعداد کارگران نمیپرداختند. شاید برای نخستین بار که وجود کارگران زن در کارخانه وطن ذکر شد مربوط به سال ۱۳۰۹ باشد که در گزارشی آمد «در این کارخانه «یک هزار نفر زن و مرد» مشغول به کار میباشند» (روزنامه اخگر، ش ۳۱۴، ۱ فروردین ۱۳۰۹) چهارسال بعد کارخانه وطن بر ماشینآلات خود افزود و کارخانه را وسعت داد. سپس طی یک آگهی اعلام کرد که قصد دارد یک هزار نفر زن را برای کارگری استخدام کند(اخگر، ش ۹۵۲، ۴ تیر ۱۳۱۳) در همان سال معلوم شد سید محمد بنکدار یک کارخانه پنبه پاک کنی در اطراف اصفهان باز کرده که در مواقعی تعداد کارگران زن آن به ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر میرسد(اخگر، ش ۱۰۰۵، ۳ بهمن ۱۳۱۳)
براساس یک تحقیق در سال ۱۳۴۹ میان۱۸۶۷۶ نفر کارگر مشغولبهکار در کارخانههای نساجی اصفهان، تعداد سه هزار نفر کارگر زن در کارخانههای اصفهان مشغول کار بودند. این تعداد تقریبا یک ششم آمار کل کارگران است. یعنی به ازای هر ۶ کارگر، یک نفر آنان زن بودند؛ نکته مهم آن که درآمد ثابت کارخانهها، دختران زیادی را به کارکردن در آن موسسات وا میداشت و از سوی دیگر سطح پرداخت پایینتر زنان نسبت به مردان، موجب میشد کارفرماها تمایل زیادی به استخدام زنان کارگر از خود نشان دهند. حضور این همه زن در محیط کار و کارخانه، مسلما به تغییراتی در فضای شهر و حیات اجتماعی آن منتهی شده است. اما از میان هزاران زنی که از سال ۱۳۰۴ شمسی در کارخانه وطن مشغول به کار شدند تا زمانی که بوق کارخانهها در فضای شهر اصفهان میپیچید، تا کنون هیچ کدام به ثبت و ضبط خاطرات خود نپرداختهاند. انگیزه و میزان دستمزدها، محیط مردانه و خشن کارخانه، روابط کارگران زن با یکدیگر و نیز نگاه جامعه پیرامون و خانواده به زنان کارگر چه بود؟ عزتالله باقری کارگر کارخانه وطن که دو تا از خواهران وی کارگران کارخانههای نساجی بودند راجع به شرایط این زنان کارگر در خاطراتش مینویسد: «اصولا فرهنگ و تفکر حاکم به نحوی بود که کارگران فقط با کارگران در میآمیختند. اغلب کارگران مرد با زنان کارگر ازدواج میکردند. دهها پسر و دختر خانوادههای کارگر را سراغ دارم که با هم ازدواج کرده اند مثل دو تا از خواهرهای من. اگر کارگری وضع نسبتا خوبی داشت ممکن بود یک پیشه ور دخترش را به زنی قبول میکرد ولی معمولا اعضای سایر اقشار و طبقات مثل بازاری و کاسب و ... سراغ دخترهای کارگران نمیرفتند... دختر کارخانهای در میان سایر طبقات مردم مقداری نداشت.» اما تحولات جنبش کارگری بعد از شهریور ۲۰ جایگاه زنان کارگر را نیز متحول کرد. «اما بعدها که جنبش کارگری پا گرفت، برای کارگران هویت و حیثیت بالایی ایجاد کرد و ازدواج با یک کارگر، چه دختر و چه پسر، افتخار هم داشت و روشنفکران و بازاریان زیادی با کارگران ازدواج کردند. اصلا بعضی از کادرهای حزب توده سعی میکردند خودشان را به صورت و هیات کارگران در بیاورند»
به هر حال در میان این تاریکی، یک مصاحبه شاید بتواند پرتوی بیفکند و ما را به دنیای بسته و مبهم زنان کارگر بکشاند. اقدس سلطانی از سن ۱۰ سالگی و چنان که دفترچه کارگری او نشان میدهد، از سال ۱۳۳۱ وارد کارخانه وطن شده است. شاید برای نسل حاضر شگفتآور باشد که دختران از ۱۰ سالگی بر سر کار میرفتهاند. اما اقدس سلطانی و بسیاری از مادربزرگان ما در این سن پا به محیط کارخانه گذاشته اند. شرایط کار آن قدر فراهم بود که کارفرما به کارگرانی که یک کارگر همراه خود بر سر کار بیاورند، پاداش میدادهاند! اقدس سلطانی این روزها در خانهای کوچک روزگار تنهایی و پیری را میگذراند. به سراغ او که رفتیم آن قدر خوشحال شد که گویا دوباره به سر کار برگشته است!
۱۲ ریال برای هر ۸ ساعت کار!
ابتدا کمی از خودتان، زندگی و چگونگی وارد شدن به این شغل برای ما توضیح بدهید.
متولد ۱۳۱۹هستم. از بچگی علاقه به کار کردن داشتم و ۱۰ سال بیشتر نداشتم که وارد کار شدم و در کارخانه شهناز که بعد از انقلاب به بافناز تغییر نام داد، مشغول به کار شدم. به این صورت که در دفتر آنها واقع در خیابان چهار باغ بالا ثبت نام کردم. البته قبل از آن در کارخانه شهرضا مدتی کار کرده بودم. آن موقع چند نفر از دخترانی که با آنها در کارخانه شهرضا همکار بودم به شهناز رفتند و تعریف میکردند حقوق آنجا بهتر است، چون تازه تاسیس شده بود و شرایط بهتری داشت و بهاین ترتیب من هم تشویق شدم که به کارخانه شهناز بروم. ابتدا در قسمت ریسندگی بودم و بعد در بافندگی مشغول به کار شدم. چون در قسمت بافندگی به کارگری که به طراحی آشنا باشد، نیاز داشتند و من هم حدود پنج، شش ماه در قسمت طراحی کارخانه شهرضا کار کرده بودم و این گونه شد که من به قسمت طراحی بافندگی منتقل شدم تا زمانی که بازنشسته شدم. یک ماه مانده به ۵۹ دیگر خسته شدم و نرفتم.
در کارخانه شهرضا چقدر حقوق داشتید؟
خیلی کم بود. هر ۱۵ روز یکبار حقوق میدادند. ولی در شهناز برای هر ۸ ساعت ۱۲ ریال میدادند که نسبت به شهرضا بهتر بود.
حقوق شما به چه صورت پرداخت میشد؟
فیشی میدادند که نشان میداد نوبت حقوق ماست. در صفی میایستادیم تا نوبتمان شود و بعد از گرفتن پول امضا میدادیم و در دفتر کارخانه پول پرداخت میشد. البته ما بیشتر با سرکارگر سر و کار داشتیم.
حقوقی که از کارخانه دریافت میکردید، مناسب بود؟
زندگی میچرخید! با این حقوق فرش، زمین و این چیزا برای آینده میتوانستیم تهیه کنیم و راحت زندگی کنیم.
در قسمت طراحی دقیقا چه کاری انجام میشد و شما مسوول چه کاری بودید؟
ما نورد را طراحی میکردیم. نورد را روی ماشین میآوردند و میبافتند و بهاین ترتیب پارچه بافته میشد و پس از آن رنگرزی و گل زده میشد.در واقع تار و پود اولیه را ما درست میکردیم. یک زمانی وقتی نخ ماشین تمام میشد ما پیوند میکردیم، اما بعدا که ماشین گره از خارج آوردند و با ماشین این نخها را گره میزدند دیگر کارگر این کار را انجام نمیداد، ولی بالای سر ماشین بهعنوان ناظر میایستاد. ما شاگردانی هم داشتیم که کمک دستمان بودند. وقتی ماشین آمد کار شاگرد را انجام میداد. مثلا شاگرد به ما نخ میداد و بعد شانه را با کارد میکشید و ما نخ را به او بازمیگرداندیم تا شانه کشیده شود. چله طراحی شود و پارچه در ماشین بافته شود این کارها تا قبل از اینکه ماشینی شود، همه با دست انجام میشد.
کارخانه شهرضا صاحب شخصی داشت یا بهصورت سهامی اداره میشد؟
این کارخانه از آن اصغر میرزا صارمالدوله پسر اکبر میرزا بود.
سیستم ادارهکننده کارخانه چگونه بود؟
هر قسمتی سرپرست داشت که راهنمایی میکرد. آن موقع خارجیها بهخصوص آلمانیها به سرپرستها آموزش میدادند. در واقع از هر جا ماشین وارد میشد از همان کشور خارجیها برای آموزش میآمدند.
رابطه کارگرها با سرپرست چطور بود؟
رابطه خوبی داشتیم. موقعی که من وارد کارخانه شدم میگفتند هر کارگری بیاورید ۵ تومان انعام میگیرید اینقدر کارگر کم بود. کارخانه شبانهروز و ۳ شیفت کار میکرد چون بازار فروش خیلی خوبی داشت. در سالنی که ما بودیم ۱۰، ۱۵ نفر مشغول کار بودند. هیچ کارخانهای به اندازه بافناز کارگر نداشت. شبها ۵۰، ۶۰ مینیبوس برای شهرضا، نجفآباد و آتشگاه و... سرویس داشت، بزرگ بود و همدانیان رئیس کارخانه به کارگرش میرسید. ماه رمضان نان اضافه به کارگر میداد. نانوایی مال کارخانه بود و هر روز نان میداد. به ما که کوچک بودیم ۴ تا، بزرگترها ۶ تا و به مردها ۸ نان داده میشد در ماه رمضان این مقدار دو برابر میشد.در واقع اینها جزو مزایای علاوه بر حقوق بود. اضافه حقوق هم غیر از عیدها برای کمک داده میشد. از دیگر کمکهایی که صورت میگرفت کشتن گوسفند و دادن گوشت آن به بازنشستهها بود. سالانه چیزی به حقوق ما نیز اضافه میشد.
وضعیت بهداشت در کارخانه چگونه بود آیا رسیدگی به سلامت کارگران صورت میگرفت؟
در خود کارخانه درمانگاهی وجود داشت که رایگان ویزیت میکرد و دکتر دادخواه صبح تا ظهر در درمانگاه حضور داشت.
چند روز تعطیلی داشتید؟
عیدها تعطیل بودیم. ۳، ۴ روز اول عید.
مرخصی هم داشتید؟
سالی ۱۲ روز مرخصی داشتیم و مرخصی استعلاجی هم با نظر دکتر کارخانه داده میشد. بیمارستانی نزدیک کارخانه بود که وابسته به تمام کارخانهها بود و اگر به دکتر نیاز داشتیم به آنجا مراجعه میکردیم و بیمه بودیم.
میتوانید تخمین بزنید از هر ۱۰۰ کارگر چه نسبت کارگر زن و مرد وجود داشت؟
اکثرا زن بودند و مردها کمتر بودند.
شیفت شب برای همه اجباری بود؟
بله شیفتها میچرخید. یک هفته صبح یک هفته بعد از ظهر و یک هفته شب. همیشه ساعات کار یکسان نبود. ولی مشکلی برای شیفت شب وجود نداشت و امنیت بود.
شیفت شب برای زنان هم وجود داشت؟
بله شیفت شب از ۱۰ شب تا ۶ صبح برای زنان هم بود.
نظر مردم در مورد کارگران زن کارخانه چه بود؟ چه برخوردی صورت میگرفت؟
به فرهنگ طرف بستگی داشت! اگر فکر بازی داشت افتخار میکرد ولی برای کسی که عقبمانده بود این کار برای دختر عیب بود ولی تعداد اینجور افراد کم بود.
زنان بعد از ازدواج وضعیت کاریشان تغییری میکرد؟
بستگی به اخلاق مرد داشت. گاهی زن و شوهر با هم به سر کار میرفتند گاهی فقط مرد، البته بعضی مواقع در محل کار دو نفر با هم آشنا میشدند و ازدواج میکردند.
وضعیت زنان بچهدار چطور بود؟
به زنهایی که بچهدار میشدند چند ماه استراحت با حقوق میدادند و بعد آن زن با بچه به سر کار میآمد. کسی آنجا بود که از بچههای این زنان نگهداری میکرد. مادران چند ساعت به چند ساعت بچه را شیر میدادند ودوباره به سر کار بر میگشتند.
شما در ۱۰ سالگی وارد کار شدید آیا کسانی با سن کمتر هم استخدام میشدند؟ این بچهها مدرسه هم میرفتند؟
نه کمتر از این سن کسی نبود. کلاس اکابر را خود کارخانه برگزار میکرد. بیرون از کارخانههم کسی میتوانست برود که البته تعدادشان کم بود. بعد از کار کلاس برگزار میشد و این کلاسها دولتی بود.
نحوه تغییر دستگاهها و ماشینها به چه صورت انجام میگرفت و چه تاثیری بر کار داشت؟
هر چند وقت یکبار دستگاهی اضافه میکردند. یک سالن جدید که میزدند ماشین جدید وارد میشد و بر کیفیت کالا تاثیر میگذاشت و کار بهتر و مرغوب تر میشد. از هر جایی که ماشین بهتری تولید میشد ماشین وارد میکردند.
نگاه شما به رئیس کارخانه چطور بود؟
اگر درست کار میکردید نتیجه خوبی میگرفتید اگر اشتباه میکردید کارفرما ایراد میگرفت و جریمه میکرد و البته اخطار قبلش میدادند. علی همدانیان که فوت کرد جمعیت فراوانی برای مراسم او آمد. بعد از او برادرش حسین امور را به دست گرفت ولی اوضاع به همان روال قبلی باقی ماند.
آیا به شکل مستقیم هم با رئیس کارخانه در تماس بودید؟
بله در همان سالنها که کار میکردیم گاه سرکشی میکرد حواسش دقیق بود. تماشا میکرد که کارگر چگونه کار میکند.