بکوشش: محمدحسین دانایی
ساعت ۱۰
فهرست اصطلاحات را که تمام کردم، مجلس خانقاهیشان راه افتاد. بزرگوکوچک و کوتاهوبلند دوازدهنفری بودند با ما. آخوندبازی و دعاخواندن در اولوآخر. آخر سر دعای کمیل بود و یکساعتی وقت گرفت. در وسط هم آن "سروان ملکپور" شهربانیچی سه تا غزلی خواند و بعد هم یک جوانک تازهبالغشده که هِی غلط میخواند و یک سرگرد ارتشی غلطش را تصحیح میکرد. به هر صورت، سخت پیدا است که این حقهبازها هم از راه تشرّع پیش میروند و آخوندبازی و اصل مطلب فراموششان شده است. لازم بود که این حقهبازی را از نزدیک ببینم، و حضار چنان کلههاشان را پائین میانداختند که گردنشان مثل اینکه شکسته.
دیگر اینکه این یارو شهربانیچیه میگفت در کرمان دخترگرفتن خیلی ارزانتر است تا بیوهگرفتن و اصلاً در مسائل جنسی و زیبائی و زشتی زنانه خیلی اظهار لِحیه میکرد و گرچه جانماز آب میکشید، اما پیدا بود که زیاد بیهیچ چیزی هم نیست.
دیگر اینکه بروم سر مطالب مربوط به آبوآبادی.
خرما بوسیلۀ همان پاجوش ها تکثیر می شود که "جُنگ" می گویند، البته جُنگی که بغلی نباشد، یعنی از لای پایه های خود نخل درنیامده باشد، بلکه پهلوی درخت از توی خاک درآمده باشد و ریشۀ تازه داشته باشد که "پستانک"ش می گویند، چون شباهت تام دارد این ریشه های تازه به نوک پ...
چند اصطلاح بمی در بارۀ نخل و زراعت و آب:
Jong جُنگ: پاجوش های نخل،
Qud قود: تیغۀ وسط آن که ماهی یک بار درمی آید و همان شاخۀ نخل است که سالی دوازده تا درمی آید،
Pish پیش: هر شاخۀ خرما را گویند،
Dendel: هستۀ خرما و هر هسته ای،
Ensebā انسبا: سهم زراعتی رعایا،
Manāl منال: سهم زراعتی مالک،
Katās: ته شاخۀ خرما که می برند و به درخت باقی می ماند، پله پله،
Kalis کلیس: نخلی است که کتاسهای آنرا کرم خورده است،
Maske مَسکه: کره است و در اصل بلوچ است،
Karāsh: کِرمی که کتاس نخل را می خورد و می پوساند،
Gerāzidan: آرایش خرما و زدن شاخه های خشک،
Korishku: غلاف خرما یا گل های آن،
Kashkiru: از پوست غلاف عرقی هم می گیرند باسم عرق کشکیرو،
Bereng: شاخه های کوچک خوشۀ خرما،
Shamshirak: شاخۀ اصلی وسط غلاف،
Cil چیل: خرمای بیهسته،
Kongoru کنگرو: خرما تا سبز است،
Konj کنج: خرما قرمز که شد و وقتی رسید، آنرا خرما یا رطب می گویند،
Mok: خار درخت خرما،
انواع خرما |
Mozāfati مضافتی (سیاه و ضیافتی)، Karud کرود (زرد و خوشخوراک)، Xoruk خوروک (سیاه و زرد)، Sefid سفید (خرماخرک را گویند)،
|
Sis سیس: پوستۀ وسط شاخه های نخل که از آن ریسمان می بافند،
Budu بودو: مورچۀ ریز سیاه بوداری است،
Selul: مورچه هائی است بزرگ کمی از مورچۀ سواری کوچکتر،
Baza: مرز و سامان دور کَرت را گویند،
Gemend: " " " "
خالزدن، یعنی پیوندزدن (پیوند شکمی عادی)،
رودزدگی، خرابی سیل در قنات ها است،
Nāq: نای است، یعنی کَوَل قنات،
Kereng کرنگ: ملخ خاصی است که رنگ را می خورد در شب های مهتابی،
Tereng: قوزۀ پنبه است،
Kulak: بوتۀ پنبه است،
Cāxu چاخو: مقنی، چاهکن،
Xowsh خ/کوش: علف هرز عادی چمن مانند،
Bide کردن، یعنی خشک کردن علوفه و ینجه،
Esperic اسپریچ: چلچله،
Espericuk اسپریچک: چلچله،
Pud پود: چاه ها و بقایای قنات های کهنه،
Bidanjir: کرچک،
Kentun: کرچک،
Sulé: آفت پسته و میوه عموماً،
Gārt گارتبندی: یعنی مرز کرت ها را بلندکردن،
گل روزگردان: آفتابگردان،
Zuk زوک: تنبوشه،
Kalpak کلپک: سوسمار، بزمجه،
و البته نخلهائی هم هست که با کاشتن تخم خرما درمیآید، ولی خوب نمی شود. اولاً، درخت نر درمی آید. ثانیاً، میوه اش فقیر است و خشک والخ و عادةً بهمان وسیله از پاجوش های جوان نشا می کنند، ولی بدقت لازم که پستانک ها نشکند.
دیگر اینکه خرمای مضافتی کمعمرتر است، اما خوش میوه تر و زودرس تر. و برعکس، خرمای کرود دیررستر و پردوامتر والخ. و آن دوتای دیگر حد وسط هستند.
دیگر اینکه گردۀ نر را به گل درخت ماده بوسیلۀ دست بشری می پاشند. این عمل خودبهخود انجام نمی شود. جاهای دیگر گردۀ نر را در کیسه می کنند و روی درخت ماده می پاشند، اما درینجا غلاف گل نر را (کشکیرو) در بازار می فروختند به دانه ای شش ریال که گویا اوایل گُل کردن خرما تا 12 تومان هم فروخته می شود. و این خوشۀ گُل نر را شاخه شاخه می کنند و لای هر خوشۀ گُل نخل ماده سه- چهار- پنج تا از آن را می گذارند و خوشه را می بندند. آفتاب گل ها را که باز کرد، گرده از روی گل نر بگل ماده منتقل می شود و نخل به ثمر می رسد. و این عمل را بودادن نخل می گویند.[1]
دیگر اینکه غیر از نخل و مرکبات درین نواحی حنا و رنگ کشت می کنند و موز و زعفران هم کاشته اند که بثمر نیامده و موز بکرات دیدیم، هم در خانه ها هم در "باغ نمونه". برگ حنا شباهت به برگ انار دارد و این هر دو بته هائی هستند که تا دو- سه سال هم محصول می دهند. بته را می چینند و در مقابل آفتاب خشک می کنند و روی زیلو می کوبند و برگ های آنرا نرم می کنند و در موقع کوبیدن رنگ که دهاتی ها دسته جمعی با چوب می کوبند، در اثر گرد رنگ (وسمه می گویند) بدنشان می سوزد و ناراحت می شوند، ولی با این همه کارشان را می کنند و ابائی از کشت آن ندارند.
اینجا بجای اینکه بگویند: تورۀ[2] اَو ندیده، می گویند: شغال قش وکشیده[3]. موش خرما که شبیه راسو است، "کراش" را می خورد و ضد آفت است.
بادهای موسمی بم
دیگر اینکه بادهای محلی بم عبارتند از: "شبباد" که در تابستان از سوی غرب می آید و شب ها.
بعد "باد شمال" است که باز در تابستان می آید، اما در سه روز اول، چون از روی بیابان های داغ می گذرد، گرم است و آنرا "لوار" Lavār)) می گویند، اما بعد از سه روز خنک می شود و البته روزها می آید و غروب بند می آید. البته وقتی باد شمال هست، شبباد کمتر است و این باد شمال از تیرماه شروع می شود.
"باد جنوب" هم هست که "بادکوه" هم می گویند و از بهمن ماه شروع می شود و گرم است و با خود بهار و شکوفه را می آورد. یک باد دیگر هم هست که "بادروز" می گویند و در زمستان یخبندان را با خود می آورد. از شرق می وزد و اگر در حال وزش آن هوا ابر باشد، بارش حتمی است. سالی که این باد نیاید، اصلاً یخبندان نمی شود.
مأخذ: روزنامه اطلاعات- 16 اسفند 1402
[1]) ]اصل: میکنند[
[2]) توره، همان شغال است.
[3]) این ضربالمثل هم تاریخچه و داستان خاصی دارد، ولی مثل بسیاری از ضرب المثل های دیگر، تاریخچه و داستان اصلی اش از یادها رفتهاست. به همین علت، جستجو در باره شکل اصلی و معنا و کاربردش، به نتیجه قطعی و روشنی نرسید، ولی در منابع مربوطه، ضرب المثل "شالوقشوکردن" وجود دارد، به معنای خاراندن بدن اسب و استر با قشو به منظور ستردن موى زاید و گردوغبارنشسته بر روى بدن اسب و استر، و بعد هم مالیدن شال بر اندام اسب و استر تا آنچه از غبار مانده، پاک شود. بنابراین، معنای عمومی این اصطلاح همانا آراسته بودن است.
تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.