بکوشش: محمدحسین دانایی
دیگر اینکه این موش خرمای راسومانند، عشق عجیبی به مکیدن خون مرغ و جوجه دارد که خفهشان میکند و از گردن خونشان را میمکد. و بعد اینکه اهلی میشود و باهوش است و توجه بکنم به داستانهای "کلیله و دمنه" و این جناب.
دیگر اینکه کوههای شمالی بم را "کوههای کبودی" میگویند و کوههای جنوبیاش را "کوههای سیّدی".
دیگر اینکه "نای" را در بم "ناق" میگویند[1]، مثل تا که "تاق" میگوئیم در مقابل جفت. نا- ناق. تا- تاق.
هنوز مطالبی هست، ولی حوصله ندارم. ساعت ۱۱ است و این احمقها سه- چهارتاشان هنوز نشستهاند. دیگر بس است. تمام کنم. شاید بروند.
جمعه 8 فروردین 1337- 8 بعدازظهر- بم
امروز بادمجان بم را که آفت نمی زند، دیدیم. به این علت آفت نمی زند که بوته اش سال ها، یعنی دو سال- سه سال می ماند و سال دیگر از نو جوانه می کند و گل و میوه، یعنی صیفی اش را می دهد. بوته ها را توی گل دیدیم و می گفتند تا 20 روز دیگر بادمجان دارد. کرچک را هم دیدیم، به اندازۀ یک درخت و کنار خیابان و بکرّات و از سر دیوار خانه ها پیدا بود. گندم و جو هم که درین ولایت توی سنبله است، یعنی سنبله کرده. می گویند در رودبار جیرفت (پائین افتاده، جیر، درست مثل تاتی طالقان) حتی درخت های پنبه چندساله هست که مردها می روند سرِ آن و پنبه اش را می چینند. بادمجان یا هر بوتۀ دو- سه ساله را "دارک" Dārk)) می گویند و "دارکی". نیز فهمیدیم که پرتقال خوب درین ایام دانه ای پنج- شش ریال است درین مرکز پرتقال و نیز فهمیدیم در بم یازده تا دکان تریاکفروشی ["در بم" اضافی حذف شد] هست و از افغان حسابی تریاک می آورند.
دیروز عصر "باغ کشاورزی" را دیدیم با ردیف اخترهایش کنار جوی آب و چندتا نخل زینتی و مقدار مختصری پرتقال و مرکبات و یک کَرت کوچک نیشکر کشت 35 که مغزش را مکیدیم و رویهمرفته "باغ نمونۀ" بسیار محقر و قلابی ای بود.
و امروز صبح هم رفتیم دو- سه تا از باغ های خصوصی بم. "باغ جعفری" که حکومتنشین بوده است و غیره و دو- سه تا باغ دیگر و عجب آبادانیای! پشت این دیوارهای ضخیم خاکی و چین های چه باغ هائی و چه نخل هائی و چه مرکباتی!... ازینها گذشته، بهتر است قبلاً دوتا قصه ای را که درینجا شنیده ام، به اختصار یادداشت کنم:
اول- یک پسرۀ زردشتی یا در اثر خُل شدن، یا در اثر بیزاری از عَنعَنات و غیره، بهرصورت، عصیانی می کند و مسلمان می شود و به دستگاه این خانقاهی ها پناه می برد. می خواهند زنش بدهند و زن زردشتی و او برای اینکه ازین کار بگریزد، خودش را از مردی می اندازد، یعنی ت...های خودش را می کند، باین طریق که پوست خ...اش را می برد و یک ریسمان دور خ...ها میبندد- بهمین دقت- و بعد سرِ ریسمان را به چفت در اطاق و بعد خودش را آویزان می کند. وحشتناک است. خونریزی و غیره و اختلال مشاعر و دردسر هم برای خانقاه و هم برای زردشتی ها و اسمش را هم برمی گرداند به "کریم". بالاخره می فرستندش تهران که معالجه اش کنند، هم بالاتنه و مغزش را و هم پائین تنه و ت...ش را، چون مسلم است که خُل شده هم بقول خانقاهی ها هم بقول زردشتی ها. بقیه را در تهران از "نوربخش [جواد] می پرسم.
دوم- یک سروان شهربانیچی هست که در بم تجارت می کند و مازندرانی است. پرتقال می خرد گران تر از بازار و به دو قران دانه ای و 23 هزارتا می خرد و بجای پول، چک موعددار می دهد که سر موعد به اندازۀ پول چک، برنج بدهد و برنج را که می آورد، سرکرده های محل، یعنی رئیس شهربانی (که جناب سروان معاون اوست) و رئیس دادگستری مانع کار او می شوند و تهدید می کنند اهل شهر را که برنج او خریده نشود والخ. بزن و بکوب و پرونده سازی و حرف و سخن ها و هنوز ادامه دارد.
دیگر اینکه نخل را در هوای گرم بهار و تابستان هفته ای یک بار آب می دهند، حتی وقتی در شکوفه است، مثل حالا. اما در زمستان باید پای آن دائماً آب یا لجن باشد. باین علت، کرتها را بلندتر می کنند و بقول خودشان، یعنی "گارت" می کنند تا آب بیشتر پای آن جمع شود.
دیگر اینکه خرما در اثر زیادآبدیدن و خوردن، خراب می شود و می شود Torosh Put/Pit (ترشپوت یا پیت) که خرمای ترش و پوک و بی شیره و هسته اش هم سیاه می شود.
دیگر اینکه پسته در جای گرم که بماند، یا روغن می اندازد، یا سوله می خورد، یعنی کِرم و آفت آن را می زند و می خورد.
دیگر اینکه معتقدند در حملۀ مغول در زمان "هلاکو خان" در بم در حدود 700 رشته قنات کور شده.
دیگر اینکه چهارپاهای بم الآن به کوه فرستاده شده اند. از اواخر بهمن بکوه می روند و اوایل خرداد برمی گردند و بقایای درو را می خورند. تنها علوفه ای که برای زمستان چهارپا خشک می کنند، ینجه است که خشک کردن آن را بیده کردن می گویند.
دیگر اینکه فرق نخل نر و ماده یکی هم درین است که خار نخل نر شکننده تر است و خار نخل ماده نمی شکند.
شنبه 9 فروردین - 6 صبح - هنوز اندر بم
بدجوری درین شهر مانده ایم. دیروز حتی به مرکز پخش بنزین شهر (چون پمپ بنزین ندارد و این طرف ها ازین خبرها نیست) سپردیم که اگر شب و نصفشب هم وسیله پیدا شد، ما را خبر کنند و از پنج صبح به بعد که از خواب بیدار شدم، بصدای هر دری از جا میجهم و فعلاً که هنوز خبری نیست. این حضار محترم خانقاه هم که نمی گذارند آدم بفهمد چه می نویسد. اصلاً سرِ کلاف این صفحات از دستم دررفته، ناچارم قسمت اعظم آنها را در حضور مزاحم حضورها بنویسم و این است که سروته قضیه دستم نمی ماند.
باز دیروز ناهار منزل "عماد" بودیم و عصر در شهر قدم زدیم و سرِ شب رفتیم حمام شهرداری که "اصل چهار"[2] درین شهر ساخته و یک منبع آب هم این شهر دارد که فقط منبع آب چاهشان است، چاه عمیقی که دارند، یعنی همان "اصل چهار" کنده.
اما در بارۀ آب ها و قنات های بم. اولاً، در بم تقسیم آبرا بر حسب "گاوبند" می کنند و هر "گاوبند" عبارتست از آبی که زمینی با ["را که" اضافه حذف شد] دویست یا دویست و پنجاه من بذرافشان (معمولاً دومی ملاک عمل است) ]"بذرافشان" اضافه حذف شد[ را در یک هفته سیراب کند. بحساب کرمانی ها که روی قصب حساب می کردند، هر من تخم افشان اینجا می شود در حدود ده قصب و هر قصب هم که 25 گزمربع بود. پس یک من بذرافشان، یعنی 250 مترمربع و دیگر حسابکردن هاش بماند برای بعد.
مجموعۀ آب چشمه ها و قنات های این شهر در حدود 400 تا 500 گاوبند است و نوشتم که در زمان کم آبی و پرآبی فرق می کند.
1- قنات شیخی که در "باغدشت" است و دو جوی دارد. یکی چهار گاوبند و دیگری سه تا. جمعاً هفت گاوبند آب دارد،
2- "بهجت آباد فرخ آباد" باز در "باغدشت"،
3- "مهدی آباد" که هفت سالی است راه افتاده و مستحدث است،
4- "حافظ آباد" که باز دو جوی دارد. یکی دو دانگ و دیگری چهار دانگ آب در آن روان است. از وسط شهر هم عبور می کند،
5 و 6- "معصومیه" است که از کار افتاده بود، ولی اخیراً یکسالی است راهش انداخته اند و "سلسبیل" که از کار افتاده و دارند تنقیه اش می کنند و بعد بترتیب اسامی این قنات های دیگر: "حسن آباد"، "حسین آباد"، "سبحان آباد"، "کاخ" (مخروبه)، "گزدر" (Gazdar)، "فاطمیّه"، "حسینیه"، "سجادیه"، "محمدآباد"، "اسدآباد"، "باغچمک" (Camak)، "رحمانیه"، "عباسآباد" و غیره.
غیر ازین قنات ها چشمه هائی هم در شهر و اطراف هست به اسامی: "دلگشا"، "پشترود"، "دِه شتر".
و بر سرِ این قنات ها در حدود 22 آسیاب وجود داشته که حالا فقط یکی یا دوتای آنها کار می کند. بقیه به علت باز آسیاب های موتوری از کار افتاده است.
دیگر ازین نوع اطلاعات جمعکردن هم خسته شدم و اصلاً حالا دمر افتاده ام روی رختخواب و دارم می نویسم. این خودش خستگی آور است. تمام کنم شاید پروپایم حال بیاید، بعد. و اصلاً ازینکه پست روز یکشنبه می رود و یک روز دیگر به اجبار درین شهریم، کلافه ام.
مأخذ: روزنامه اطلاعات- 17 اسفند 1402
[1]) [اصل: کنند]
[2]) اصل چهار، نام عمومی یکی از برنامههای مطرح شده از سوی ترومن، رییسجمهور ایالات متحده، بعد از جنگ جهانی دوم. هدف این طرح کمک به کشورهای جنگزده پس از جنگ جهانی دوم بود تا به سوی اتحاد جماهیر شوروی گرایش پیدا نکنند.
تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.