ابزار استعمار یا عوامل پیشرفت
عجیب نیست که این دسته از فناوریهای عظیم و تاثیرگذار؛ بیشتر از نمونههای کوچکتری مانند ماشینهای بافندگی، دوچرخه، ماشین تحریر و... توجه پژوهشگران را جلب کرده باشند. این توجه تا حدود زیادی مرهون نقش غیر قابل انکاری است که این قبیل فناوریها در تسهیل فرآیند صنعتی شدن و نوسازی در سده نوزدهم ایفا کرده و به این ترتیب موقعیتی ممتاز در افزایش آگاهی عمومی داشتهاند.
برای بسیاری از ناظران و بعدتر پژوهشگرانی که از مدل تاریخ ویگ [تاریخ نگاری علم به سبک ویگ، با معیار قرار دادن دستاوردهای علوم جدید، درباره اهمیت بخشهای مختلف تاریخ علوم قضاوت میکند. در این شیوه، قسمتهایی از تاریخ علوم برای مطالعه و بررسی با ارزش تلقی میشوند که به علوم جدید مرتبط باشند] برای باز تعریف توسعه و پیشرفت استفاده کردند؛ راهآهن، تلگراف و کشتی بخار تجسم آرمانهای ترقی خواهانه قرن نوزدهم و نمایشی تزلزلناپذیر از توانایی انسان برای غلبه بر طبیعت و کنار زدن موانع با تکیه بر خرد، تجربه و دانش بشری بوده است.
در محیطهای استعماری سابق مانند هند، اما، این قبیل فناوریها به عنوان نمادهای مدرنسازی و ابزارهای ایجاد تمدن به شمار میآمدهاند. طبق نظر یکی از پژوهشگران این دسته از فناوریها مانند «پزشکان بزرگی» بودند که توانستند «جمعیت هند؛ اعم از همه عقاید و ملتها را از خلسهای عمیق و طولانی بیدار کنند». دانیل هدریک (مورخ معاصر) اما بر این باور است که آنها «ابزار امپراتوری» بودند و دولت استعماری را قادر ساختند تا دامنه نفوذ خود را گسترش داده و تداوم بخشد.
بدیهی است که ردیابی و بررسی واکنش اقشار باسواد، شهرنشینها و طبقات متوسط و مرفه جامعه نسبت به آشنایی و استفاده از این فناوریها به مراتب سادهتر و سهلالوصولتر از شناسایی شیوه برخورد روستاییان و سایر گروههای اجتماعی بوده است.
موضوعی که به ویژه و با توجه به شرایط استعماری در جنوب آسیا دشوارتر هم خواهد بود. «اسمریتی کومار سرکار» اما در کتاب و پژوهش جذاب خود «فناوری و تغییرات روستایی در شرق هند ۱۹۸۰-۱۸۳۰» اثبات کرده که میتوان تاریخ فناوری در جنوب آسیا را فارغ از تمایزهای فناوریهای «بزرگ» و «کوچک» به رشته تحریر در آورده و آنها را بهطور همزمان و به عنوان عناصری مرتبط و کلیتی منسجم نقد و بررسی کرد.
«سرکار» تاکید میکند که میتوان با استفاده همزمان از دیدگاهها و نظریات بعضا متفاوت مدیران استعماری، کشاورزان بومی و صنعتگرانی که مستقیما تحت تاثیر ساخت راهآهن یا معرفی و بهکارگیری سایر فناوریهای جدید قرار گرفتهاند؛ تاریخ فناوری را نوشت و تحلیل کرد. در واقع یکی از نقاط قوت این اثر در تنوع منابع مورد استفاده آن است. او طیف وسیعی از اسناد رسمی موجود در
«آرشیو ملی هند» را مطالعه کرده و در این مسیر از تاریخ شفاهی، ترانههای عامیانه، سنتها و ادبیات بومی بنگالی نیز بهره برده است. کتاب به عنوان یک اثر «تاریخ اجتماعی فناوری» به بررسی چگونگی بهکارگیری و ترویج اشکال جدید صنایع حمل و نقل و تولید به وسیله استعمارگران بریتانیایی پرداخته و تاثیرات آن را بر جوامع روستایی شبه قاره هند مورد توجه قرار داده است.
با وجود تمرکز نسبتا محدودکننده کتاب بر بنگال، این اثر شامل ارجاعات متعددی به «اوریسا امروزی» و «آسام» و «بیهار» (که در دورههای زمانی مختلف در بنگال بریتانیا گنجانده شدند) و همچنین سایر نقاط هند مانند «بمبئی»، «گجرات»، «پنجاب» و «تامیل نادو» است.
در حالی که شارحان و تحلیلگران وابسته به امپریالیسم غرب، هند روستایی را عمدتا راکد، فقیر و تحت عنوان تحقیرآمیز «بنگال گرسنه» توصیف کردهاند؛ هدف روایت «سرکار» نشان دادن محیطی پویا و چند ساحتی از جامعهای است که در مواجهه و استفاده از فناوریهای جدید و کارآفرینیهای مبتکرانه تردیدی نداشتهاند.
او به سبب شک بجا و محققانه در نتایج پژوهشهای کلان نگر؛ موفق شده گزارش چند وجهی و موشکافانهتری از تاریخ فناوری در روستاهای هند ارائه کند. «سرکار» نشان میدهد که چگونه شیوه و نحوه استفاده از فناوریهای نوین پیش گفته؛ تحتتاثیر مجموعهای از عوامل مانند موقعیت جغرافیایی، وجود یا کمبود سرمایه، دسترسی به آموزشهای فنی و توانایی بهرهبرداری از شبکههای بومی مبادله و بازرگانی شکل گرفته است.
«سرکار» ما را ترغیب میکند که در تعاریف خود از کارآفرینی تجدیدنظر کرده و «نقش دولت به عنوان عاملی در ایجاد انگیزه در کارآفرینان» را مورد بازنگری قرار دهیم. کتاب به صورت موضوعی در پنج فصل تنظیم شده است. فصل اول، «از گاری گاو نر تا راه آهن: کاوش در فضای داخلی» نام دارد و به خط سیر انتقال از شیوههای قدیمیتر حمل و نقل مانند گاریها و قایقها به کشتیهای بخار و خط آهن و روند تسهیل جابهجایی مسافران، زائران و کالاها پرداخته است.
همانطور که «سرکار» اشاره میکند، ساخت این سیستم حمل و نقل جدید به «انزوای نسبی روستا» پایان میدهد. به ویژه ریلهای آهن، مسیر جدیدی برای جابهجایی ارائه کردند که مشخصه آن افزایش سرعت، انضباط دقیقتر و ظرفیت حملونقل بیشتر بود. البته که روند ساخت راهآهن برای «اکولوژی انسانی» بنگال مخرب بود؛ بهویژه به این سبب که شامل تصاحب زمین در مقیاس قابلتوجهی میشد. در مرحله اول ساختوساز که تقریبا تا شورش هند در سال ۱۸۵۷ م ادامه داشت، غرامت زمینهای مصادرهای بر اساس نرخی ثابت و بدون در نظر گرفتن ارزش واقعی مکان محاسبه میشد.
به علاوه بر اساس خواستهای تعمدی، هزینه جلوگیری از جابهجایی اقشار ثروتمندتر بر شانه طبقه مولد قرار گرفته بود. پس از شورش ۱۸۶۷م نه تنها نرخ غرامت افزایش یافت؛ بلکه هر مکانی بر اساس ارزش واقعیاش نرخگذاری شد. به این ترتیب یکی از نتایج ساخت راهآهن و نیاز به خرید اراضی، افزایش قیمت زمینهای مورد اشاره بود.
فصل دوم، تحت عنوان «ابزارهای جدید در دستهای قدیمی: صنعتگر به عنوان کارآفرین پابرهنه»، ما را ترغیب میکند که در تمایز بین ابزار و ماشینها تجدیدنظر کنیم. نویسنده در این فصل استدلال میکند که تاکید بیش از حد بر تحولات قرن نوزدهم، اهمیت صنعتگران بنگال را به عنوان کارآفرین از بین برده است. این فصل به بررسی سه گروه اصلی صنعتگران بنگال شرقی؛ شامل بافندگان، دارندگان ادوات زغالسنگ و آهنگران پرداخته و این ایده را نقد میکند که تکنیکهای ابزار قبل از معرفی مواد خام و ماشینآلات مدرن؛ مانند کارخانههای پنبه، ورقهای فلزی وارداتی و دستگاههای برش؛ نسبتا بدون تغییر باقی مانده بودهاند.
به باور نویسنده، بنگال از روزگار استیلای مغولان، یکی از تولیدکنندگان عمده منسوجات پنبهای و کالاهای ابریشمی در هند بوده و برخی از این محصولات تا «مالاکا»، «کروماندل» و «سیلان» معامله میشده است. تاثیر فناوری نوین اروپایی زمانی احساس شد که معرفی کارخانههای مدرن پنبه بر سیستم عرضه محلی و تعامل بین بافندگان و بازرگانان از طریق واسطههای تجاری کوچک استیلا یافت و کل این چرخه سنتی را دچار دگرگونی کرد. این تحول به استانداردسازی کیفیت و قیمت پارچه انجامید و قدرت چانهزنی و مذاکره خریداران و واسطههای محلی را به طرز محسوسی کاهش داد.
در فصل سوم تحت عنوان: «ماشینها در پیرامون: کارخانههای برنج، شکر و روغن» به نقش تحولآفرین صنایع جدید قرن نوزدهم و بیستم در تولید و فرآوری برنج، شکر و روغن پرداخته شده است. نکته جالب توجه تاخیر به وجود آمده در استفاده از دستگاه آسیاب برنج در منطقه بنگال نسبت به «برمه» و «مدرس» است. برخی منابع این تاخیر را به تعصبات فرهنگی مربوط دانستهاند؛ «سرکار» اما به طرز قانعکنندهای نشان میدهد که استفاده موفقیتآمیز از فناوری پیشگفته بیش از هر چیز به مکان جغرافیایی کارخانه و ماهیت شرکت سرمایهگذار بستگی داشته است.
کارخانههای صادراتمحور «برمه» و «مدرس» نسبت به کارخانههایی که عمدتا تقاضای محلی را برآورده میکردند، احتمال موفقیت بیشتری داشتهاند؛ ضمن آنکه هرگز نباید ذائقه مردم و شیوههای بومی کاشت، برداشت و فرآوری را نادیده گرفت.
فصل چهارم «تکنولوژی ما را فرا میخواند: شرکت بهادرالوک در حومه شهر» نام دارد. نویسنده در این فصل بخش کمتر دیده شدهای از تاریخ نخبگان شهری بنگال را در دوره استیلای استعمار مورد بازخوانی قرار داده و به فعالیتهای کارآفرینانه آنها و «دلمشغولیهایشان درباره فقرای روستایی» پرداخته است. (ص ۱۷۹) البته برخی افراد مشهور و محبوب اگرچه با درجات مختلفی دیدگاه «بهادرالوک» در باب صنعتیسازی را به عنوان «علاج دردهای بنگال» پذیرفتهاند، بااینحال تاثیر آن بر جوامع روستایی را زیر سوال بردهاند.
بسیاری از این قبیل منتقدان، کارآفرین بوده و با توجه به موانعی مانند اکثریت جمعیت بدون مهارت مملکت؛ فقدان سرمایه مکفی و سیاستهای نامطلوب حاکمیت بریتانیایی هند، از شرکتهای کوچکتر به عنوان مدل کسبوکار مناسبتر حمایت کردهاند. ارتباطات بنگال با ژاپن به ویژه در اینجا قابل مشاهده است؛ زیرا کارآفرینان در پارهای مواقع برای کسب تخصص، آشنایی با فناوریهای جدید و فرآیندهای تولید - از جمله در زمینه تولید کبریت و جوراب - به ژاپن سفر می کردند.
نکته مهم دیگر اینکه بازاریابی موفق به ویژه برای فروش محصولات کمهزینهای مانند کبریت؛ تا حدود زیادی به توانایی فردی کارآفرینان در بهرهبرداری صحیح و شایسته از شبکههای بازاریابی، بازرگانی و حمل و نقل بستگی داشته است. از جمله استراتژیهای بازاریابی که توسط شرکتهای جوراببافی مانند «تاگور»، «سورندرانات بانرجی» و «شیلپا سانجیبانی» به کار گرفته میشد، استفاده از فروشندگانی بود که محصولات را با کمک ترانهها و کاریکاتورهای محلی میفروختند. (ص ۱۹۷)
فصل پنجم «قدرت بخار: فروپاشی اقتصاد قدیمی»؛ نویسنده در این فصل با نگرشی فراگیر و چندوجهی مباحث فصول گذشته را به یکدیگر پیوند داده است. تاثیرگذاری دگرگونکننده تجسمهای مختلف قدرت بخار در اقتصاد روستایی بنگال و ظهور راهآهن و نقش آن در تغییر جایگاه تجارت و بازرگانی از کرانه رودخانهها به ایستگاههای قطار از جمله مطالب مورد اشاره هستند.
به باور نویسنده واکنشهای محلی به این قبیل تغییرات متنوع و متفاوت بودهاند: در حالی که برخی افراد راهآهن را ناقل بیماریهای عفونی میدانستند؛ گروهی دیگر این فناوری را فرصتی جدید برای سرعت بخشیدن به نقل و انتقال و تجارت کالا تلقی میکردند. مورد اخیر بیشتر شامل روستاهایی در بنگال غربی است که به دلیل موقعیت نامناسب جغرافیایی دسترسی آسانی به سامانه تجارت رودخانهای نداشتند. از طرف دیگر ساخت راهآهن نه تنها سبب تحول عمده در بازرگانی برنج شد و به وابستگیهای فصلی این فعالیت اقتصادی پایان داد؛ بلکه فرصتهای اشتغال به مراتب بیشتری را برای کارگران «بیهار»، «اوریسا»، «آندرا»، «مدرس» و مناطقی در «اتحادیه» فراهم کرد.
هرچند نویسنده بخش قابل توجهی از کتاب را به تاثیر اجتماعی، اقتصادی فناوریهای جدید اختصاص داده؛ با این حال در نتیجهگیری به وجوه فرهنگی این دگرگونی بسیار مهم نیز اشاراتی کرده است. این تحولات از ساخت ایستگاههای قطار به عنوان مرکز و هسته نوین تجمع اجتماعی و تجاری آغاز شده و نه تنها فروشندگان و معاملهگران، بلکه آهنگران و نجاران را در جستوجوی پایگاهی گستردهتر از مشتریان جذب کرده است. بهرهبرداری از قطار به سرعت فراگیر شد و هرگز اشتیاق استفاده از آن به طبقات ثروتمند محدود نبود. این فناوری فرصتی مناسب و تسهیلکننده برای جابهجایی روستاییانی بود که به عنوان کارگران فصلی در میان ایالات مختلف در رفتوآمد بودند.
چنانکه «سرکار» میگوید: «جامعه روستایی بر سر دوراهی قرار داشت.» تعامل رو به رشد با محیط شهری «کلکته» باعث تحول در معماری، لباس و عادات غذایی شد. بازتاب و نشانههای این قبیل تاثیرپذیریها و دگرگونیها در افزایش تقاضا برای مصرف چای، بیسکویت، بلوز و ساریهای رنگارنگ به عنوان لباس رایج بسیاری از زنان جوان اواسط قرن بیستم قابل مشاهده است.
در میان همه فناوریهایی که با استعمار بریتانیا به هند آمدند؛ راهآهن احتمالا بیش از همه مورد توجه محققان قرار گرفته و برخی از آنها به نحوه مواجهه مردم با این فناوری پرداختهاند.سهم «سرکار» اما توانایی او در برقراری ارتباط بین تاریخچه این فناوری بزرگ با تاثیرگذاریهای متعدد و متفاوتی است که در زندگی صنعتگران و کشاورزان روستاهای شرق هند داشته است.
با توجه به پژوهش میدانی گسترده در میان صنعتگران هندی و به ویژه آهنگران قبیلهایِ«آگاریا» و «آسور»، نویسنده اثر خود را بیشتر بر پایه نظریه و روششناسی تاریخ شفاهی و با تاکید بر دادههای به دست آمده از مصاحبه با صنعتگران تالیف کرده است. بااین حال و در شرایطی که در پارهای مواقع در پاورقیهای کتاب بهطور جامعتری به این قبیل مصاحبهها اشاره میشود؛ متاسفانه در متن اصلی کتاب کمتر از نقلقول مستقیم استفاده شده است. از دیگر اشکالات جزئی کتاب؛ فقدان نقشه بنگال است.
با توجه به ارجاعات فراوان به مناطق روستایی بنگال؛ عدم وجود نقشه درک برخی مطالب را نه تنها برای مخاطبان عام، بلکه برای متخصصان آسیای جنوبی دشوار خواهد کرد.تاریخهای فناوری میتوانند دشوار و سختخوان باشند؛ «سرکار» اما روایتی جذاب و خواندنی ارائه کرده که شایسته جایگاهی قابل احترام در برنامه درسی هر دوره از تاریخ علم و فناوری در جنوب آسیا خواهد بود.
توضیح: این مقاله به قلم املیا بونئا، از دانشگاه آکسفورد، در نقد و معرفی کتاب Technology and Rural Change in Eastern India, ۱۸۳۰-۱۹۸۰ اثر اسمریتی کومار سرکار در سایت reviews.history.ac.uk/review منتشر شده است.