بکوشش: محمدحسین دانایی
یک بعدازظهر – در همان طیاره و بر فراز دریای اژه
فرصتی است در طیاره، کاری که نداریم، اباطیل بنویسیم. از "رودس" هم گذشتیم و کنارههای جنوب غربی ترکیه را دست راست گذاشتیم و گذشتیم و الان روی دریای اژهایم. دریا پر از تلاطم و همانطور پر از لکههای سفید کف امواج. هر جزیرهای به شکلی، به شکل نهنگ، سگ و گربه، و آدم را یاد مسافرتهای جناب "اودیسه" میاندازد. دریای پر از تلاطم و خطر برای قایقهای عهد بوق و جزیرهها به شکلهای مختلف و خطر دریا و سفر در آن والخ، آیا موجب آن قصهها و آن سفرها و آن حماسه نشده است؟ وقتی آدم باصل قضیه پی میبرد، تازه میفهمد چه ماجرای کوچکی بوده است ماجرای جناب "اودیسه" و اینهمه سروصدا راه انداخته. باین طریق، برای برگشت دوازده هزار نفر یونانی از ایران، خیلی بیشتر باید اهمیت قائل شد و نیز برای مثلاً چه میدانم، خیلی سفرهای دیگر. اما به هر صورت، اولین آدمهائی که در چنین دریای پرجوش و خروشی جرأت سفر کردهاند و وسیلۀ ارتباط بین این جزائر دورافتاده و پراکنده را به دیگران آموختهاند، در چنان عهدی، مسلماً از قهرمانها دستکمی نداشتهاند. بهمین دلیل، هنوز میشود "اودیسه" را خواند.
و این پدرسوخته ها هنوز بما ناهار ندادهاند و نمیدانم چرا. گویا قرار است 5/4 به رُم برسیم. از آتن هم خواهیم گذشت. البته از روی آسمانش.
دیروز از بیروت هفت تا کارت پستال به تهران فرستادیم.
و اینطور که پیداست، یونان بیش از خاک اساسیاش، از خاک این جزیره های فراوان استفاده می کند.
و ناهار را آوردند با چه تفصیلی، طبخ فرانسوی با موز و خیلی چیزهای دیگر. بَهبَه، حالا روی آتن ناهار می خوریم.
سه، ربع کم بعدازظهر همانروز و در همانجاها
عجب ناهاری خوردیم. الآن از روی ایتالیا می پریم. "سیمین" حالش خوب است و فکر می کنم تا یکساعت دیگر رُم باشیم. و لابد در رُم ساعت 5/1 بعدازظهر است. یونان و ایتالیا با جزائر مجاورشان از آسمان کاملاً شبیه اند، فقط قبرس خیلی قرمز بود. این جاهای دیگر، خاک همان است که در ایران، منتها در ارتفاعات جنگل است. لابد زیتون و اینجور چیزها. بعد تُنُک میشود و تا به تَه دره ها که میرسد، مزارع است و کناره ها خلوت است و هنوز خبری از صنعت عظیم نیست.
از نوک چکمۀ ایتالیا گذشتیم و حالا دوباره روی دریائیم، دریای "تیرنو". کناره تا صاف است که هست، اما همچه که دماغ های پیدا می کند و نوکی و وسط آب میآید، یک آبادی، یا بندری روی آن ساخته شده و گاهی موجشکنی سفید و دراز. آب رودخانه ها که گِل آلود بدریا میریزد، تا شعاع زیادی دریا را گلآلود میکند و نیم دایره مانندی از آب کناره را از رنگ آبی می زداید.
مستراح های طیاره آدم را کاملاً بیاد قطار و مستراح هایش میاندازد. اودکلن حسابی توی مستراح گذاشته اند، اطاق توالت است نه مستراح. آب که توی لگن می ریزی تا دست و رو بشوئی، در اثر تکان طیاره، چنان موج های ریز و قشنگی درست می کند که بی اختیار بیاد آن شعر کلیله افتادم که عربی با جموم قد تنمّ علی...[1] شروع می شود و بعد از زره حرف می زند والخ. درست مثل زره می شود، البته سطح آب.
آبادی قدم به قدم بیشتر می شود. راه و مزرعه و شهر و جنگل. چیزی غیر ازین کمتر بچشم می خورد. زمین و درۀ بیکار و خشکافتاده، مثل آنچه در ولایت خودمان هست، یا در ترکیه و قبرس بود، اینجاها نیست. و راستی، "رودس" جزیرۀ کوچک قشنگی بود پر از آبادی و در دریای اژه که بودیم، بخودم می گفتم چه میشد اگر بجای آن خانۀ کوفتی سرِ قبرستان، مالِک یکی ازین کوچکترین جزایر این دریا بودیم و برای خودمان بجای اینکه با دیوار آجری حصار دویست متری بکشیم، با دریائی باین بزرگی حصاری می کشیدیم.
جمعه 14 تیر 5/9 بعدازظهر - رُم
عدهای از کره خرهای ایرانی سرخر شدند و والسلام. نوبت به سرقدمرفتن اولیا که رسید، آسمان تپید.
شنبه 15 تیر 9وربعکم صبح - رُم
دیشب نگذاشتند، تازه شاممان را در خانه خورده بودیم (سالاد و نان و پنیر و میوه) و شروع کرده بودم به کارم که آمدند. از پنجشنبه بعدازظهر که شروع کردیم به دیدن رُم تا بحال، فقط همان آثار رومی های آتلتیک[2] را دیده ایم. مثلاً سعی کردهایم مرتب باشیم. دیروز تمام صبحمان صَرف "فورو ایمپریاله"[3] شد و "کولوسئوم"[4] و بعدازظهر رفتیم خرید برای عهدوعیال، یک کیف، کلاه و یک پیراهن. از سی لیرۀ استرلینگی که دیروز صبح خرد کرده ام، تا بحال، فکر نمیکنم بیش از ثلثش باقی مانده باشد. 20 هزار لیره برای اجارۀ ده روز خانه دادیم، و از 51 هزار و پانصد لیری که بازای آن 30 لیره گرفتم، اکنون در حدود 16 یا 17 هزار لیر دارم. فعلاً هم باید صبحانه خورد و حوصله حساب ندارم.
امروز خیلی دیر بیدار شدم. "حنّانه"[5] که دیشب اینجا بود، درست مثل اینکه وارد مِلک باباش شده ایم، یا مالَش را غصب کرده ایم، چنان عصبانی بود و ناراحت که نهایت نداشت. "بهجت صدر"[6] هم بود و "سرشار"[7] که شاگردمان بود و آن جناب "قریب سبیل"[8] یکی از ثلاثۀ خبیثه.
همان شنبه 5/8 بعدازظهر
وقتمان سخت به سگدوی می گذرد. دیروز Foro Romano [9] را دیدیم. صبحش و بعدازظهر مغازه های بزرگ را گشتیم و برای "سیمین" پیراهنی و کلاهی و کیفی ارزان خریدیم و امروز صبح واتیکان را دیدیم و عصر Foro Italico [10]را که جناب "موسولینی" ساخته و در کافۀ هوای آزادش چیزی خوردیم و کنار "تیبِر"[11] را پیاده و سواره قدم زدیم و برگشتیم. اکسپوزیسیون "صدر"]بهجت[ را هم دیدیم، جوان های بیچاره ای که میآیند اینجا و حسابی بقالب اینجا درمیآیند. یک مقدار ماستیک کاری کرده بود باسم نقاشی، یعنی روی بوم ها را با رنگهای مختلف بتونه کرده بود، بی هیچ فرمی و بی هیچ دنباله ای در ذهن بیننده، تَپِه تَپِه رنگ پهلوی هم، غارهائی می نمود. و در تمام آنها حرکت تند دست از پائین ببالا و چرخان بسمت پائین، نیم دایره مانندی نامرتب.
بیروت که بودیم، از مناره های بیزانسی و سفید مساجدش خوشم آمد که وسط آن شهر متظاهر به مسیحیت سر بآسمان کشیده بود و درینجا، یعنی رُم که پیدا است مقلّد آن جناب بیروت است، رنگ سرخ و اُخرائی درودیوار و رودخانهاش و خیابانهای پستوبلندش و چشمه هایش و تپه های فراوانش و عجله ای که مردم دارند و موتورسیکلت هایش و کف لاستیکی مغازه هایش و موزائیک های عجیبوغریب و نووکهنه کف پیادهروها و مغازهها و راهروهایش و اینکه بجای هر آجرپارهای که پای در را نگه می دارد، یا کنار کوچه افتاده است، تکه پاره های مجسمه و پایه اش و کله و تنه و سینه اش ریخته.
مأخذ: روزنامه اطلاعات- 24 آبان 1402
[1]) جَمُومٌ قَد تَنِمٌ عَلَی القَذاهِ--- و یُظهِرُ صَفوها سِرَّ الحَصاهِ، یعنی چاه بسیارآبی که بر خاشاک سخنچینی میکند، و روشنی و پاکی آن، راز نهان سنگریزه را آشکار می سازد. ( کلیله و دمنه، تصحیح مجتبی مینوی، چاپ اول، دانشگاه تهران، 1343، ص 87)
[2])Athletic ، ورزشی
[3])Fori Imperiali، مجموعه تندیس هایی در رم
[4]) کولوسئوم، آمفیتآتری بسیار بزرگ و اولین آمفیتآتر دایمی ساختهشده در رم. این آمفیتآتر در دورۀ رم باستان، شاهد قتل عام بردگان و مسیحیان و نبردهای وحشیانۀ گلادیاتورها بودهاست.
[5]) حنانه- مرتضی (1368- 1301 شمسی)، موسیقیدان و آهنگساز
[6]) صدر محلاتی- بهجت (1388- 1303 شمسی)، نقاش
[7]) سرشار- حسین ( 1374- 1313 شمسی)، خوانندۀ اپرا، موسیقیدان و هنرپیشه
[8]) قریب، نام کوچک معلوم نیست، ولی احتمال دارد که منظور مهندس یوسف قریب باشد که یکی از انشعابیون از حزب توده بود؟
[9])Foro Romano ، انجمن شهر رم و محل برگزاری جشنهای روم باستان، نشستها، جشنوارهها و مهمانیها
6) Foro Italico، مجموعۀ ورزشی که قبلاً به فورو موسولینی موسوم بودهاست.
([11] تیبر، رودخانه ای در رم
تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.