یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد- ۴۲

کدخبر: ۱۴۷۰

بکوشش: محمدحسین دانایی

 

یک بعدازظهر در همان طیاره و بر فراز دریای اژه

فرصتی است در طیاره، کاری که نداریم، اباطیل بنویسیم. از "رودس" هم گذشتیم و کناره‌های جنوب غربی ترکیه را دست راست گذاشتیم و گذشتیم و الان روی دریای اژه‌ایم. دریا پر از تلاطم و همانطور پر از لکه‌های سفید کف امواج. هر جزیره­ای به شکلی، به شکل نهنگ، سگ و گربه، و آدم را یاد مسافرت‌های جناب "اودیسه" می‌اندازد. دریای پر از تلاطم و خطر برای قایق‌های عهد بوق و جزیره‌ها به شکل‌های مختلف و خطر دریا و سفر در آن والخ، آیا موجب آن قصه‌ها و آن سفرها و آن حماسه نشده است؟ وقتی آدم باصل قضیه پی­ می‌برد، تازه می‌فهمد چه ماجرای کوچکی بوده است ماجرای جناب "اودیسه" و اینهمه سروصدا راه­ انداخته. باین طریق، برای برگشت دوازده هزار نفر یونانی از ایران، خیلی بیشتر باید اهمیت قائل ­شد و نیز برای مثلاً چه می‌دانم، خیلی سفرهای دیگر. اما به هر صورت، اولین آدم‌هائی که در چنین دریای پرجوش و خروشی جرأت سفر کرده‌اند و وسیلۀ ارتباط بین این جزائر دورافتاده و پراکنده را به دیگران آموخته‌اند، در چنان عهدی، مسلماً از قهرمان‌ها دست‌کمی نداشته‌اند. بهمین دلیل، هنوز می‌شود "اودیسه" را خواند.

 و این پدرسوخته­ ها هنوز بما ناهار نداده­اند و نمی­دانم چرا. گویا قرار است 5/4 به رُم برسیم. از آتن هم خواهیم ­گذشت. البته از روی آسمانش.

دیروز از بیروت هفت ­تا کارت­ پستال به تهران فرستادیم.

و اینطور که پیداست، یونان بیش از خاک اساسی­اش، از خاک این جزیره­ های فراوان استفاده می­ کند.

و ناهار را آوردند با چه تفصیلی، طبخ فرانسوی با موز و خیلی چیزهای دیگر. بَه­بَه، حالا روی آتن ناهار می­ خوریم.

 

سه، ربع کم بعدازظهر همانروز و در همانجاها

عجب ناهاری خوردیم. الآن از روی ایتالیا می­ پریم. "سیمین" حالش خوب است و فکر می ­کنم تا یکساعت دیگر رُم باشیم. و لابد در رُم ساعت 5/1 بعدازظهر است. یونان و ایتالیا با جزائر مجاورشان از آسمان کاملاً شبیه ­اند، فقط قبرس خیلی قرمز بود. این جاهای دیگر، خاک همان است که در ایران، منتها در ارتفاعات جنگل است. لابد زیتون و اینجور چیزها. بعد تُنُک­ می­شود و تا به تَه دره ­ها که می­رسد، مزارع است و کناره ­ها خلوت است و هنوز خبری از صنعت عظیم نیست.

از نوک چکمۀ ایتالیا گذشتیم و حالا دوباره روی دریائیم، دریای "تیرنو". کناره تا صاف است که هست، اما همچه که دماغ ه­ای پیدا می­ کند و نوکی و وسط آب می­آید، یک آبادی، یا بندری روی آن ساخته­ شده و گاهی موج­شکنی سفید و دراز. آب رودخانه ­ها که گِل ­آلود بدریا می­ریزد، تا شعاع زیادی دریا را گل­آلود می­کند و نیم­ دایره ­مانندی از آب کناره را از رنگ آبی می­ زداید.

مستراح­ های طیاره آدم را کاملاً بیاد قطار و مستراح­ هایش می­اندازد. اودکلن حسابی توی مستراح گذاشته ­اند، اطاق توالت است نه مستراح. آب که توی لگن می ­ریزی تا دست­ و رو بشوئی، در اثر تکان طیاره، چنان موج­ های ریز و قشنگی درست ­می­ کند که بی ­اختیار بیاد آن شعر کلیله افتادم که عربی با جموم قد تنمّ علی...[1] شروع ­می­ شود و بعد از زره حرف ­می­ زند والخ. درست مثل زره می­ شود، البته سطح آب.

آبادی قدم ­به قدم بیشتر می­ شود. راه و مزرعه و شهر و جنگل. چیزی غیر ازین کمتر بچشم ­می­ خورد. زمین و درۀ بیکار و خشک­افتاده، مثل آنچه در ولایت خودمان هست، یا در ترکیه و قبرس بود، اینجاها نیست. و راستی، "رودس" جزیرۀ کوچک قشنگی بود پر از آبادی و در دریای اژه که بودیم، بخودم می ­گفتم چه می­شد اگر بجای آن خانۀ کوفتی سرِ قبرستان، مالِک یکی ازین کوچکترین جزایر این دریا بودیم و برای خودمان بجای اینکه با دیوار آجری حصار دویست ­متری بکشیم، با دریائی باین بزرگی حصاری می ­کشیدیم.

 

جمعه 14 تیر 5/9 بعدازظهر - رُم

عده­ای از کره ­خرهای ایرانی سرخر شدند و والسلام. نوبت به سرقدم­رفتن اولیا که رسید، آسمان تپید.

 

شنبه 15 تیر 9وربع­کم صبح - رُم

دیشب نگذاشتند، تازه شاممان را در خانه خورده­ بودیم (سالاد و نان و پنیر و میوه) و شروع کرده­ بودم به کارم که آمدند. از پنجشنبه بعدازظهر که شروع ­کردیم به دیدن رُم تا بحال، فقط همان آثار رومی ­های آتلتیک[2] را دیده ­ایم. مثلاً سعی ­کرده­ایم مرتب ­باشیم. دیروز تمام صبحمان صَرف "فورو ایمپریاله"[3] شد و "کولوسئوم"[4] و بعدازظهر رفتیم خرید برای عهدوعیال، یک ­کیف، کلاه و یک ­پیراهن. از سی ­لیرۀ استرلینگی که دیروز صبح خرد کرده ­ام، تا بحال، فکر نمی­کنم بیش از ثلثش باقی­ مانده باشد. 20 هزار لیره برای اجارۀ ده ­روز خانه دادیم، و از 51 هزار و پانصد لیری که بازای آن 30 لیره گرفتم، اکنون در حدود 16 یا 17 هزار لیر دارم. فعلاً هم باید صبحانه خورد و حوصله حساب ندارم.

امروز خیلی دیر بیدار شدم. "حنّانه"[5] که دیشب اینجا بود، درست مثل اینکه وارد مِلک باباش شده ­ایم، یا مالَش را غصب­ کرده ­ایم، چنان عصبانی بود و ناراحت که نهایت نداشت. "بهجت صدر"[6] هم بود و "سرشار"[7] که شاگردمان بود و آن جناب "قریب سبیل"[8] یکی از ثلاثۀ خبیثه.

 

همان شنبه 5/8 بعدازظهر

وقتمان سخت به سگ­دوی می­ گذرد. دیروز Foro Romano [9] را دیدیم. صبحش و بعدازظهر مغازه ­های بزرگ را گشتیم و برای "سیمین" پیراهنی و کلاهی و کیفی ارزان خریدیم و امروز صبح واتیکان را دیدیم و عصر Foro Italico [10]را که جناب "موسولینی" ساخته و در کافۀ هوای آزادش چیزی خوردیم و کنار "تیبِر"[11] را پیاده و سواره قدم­ زدیم و برگشتیم. اکسپوزیسیون "صدر"]بهجت[ را هم دیدیم، جوان­ های بیچاره ­ای که می­آیند اینجا و حسابی بقالب اینجا درمی­آیند. یک­ مقدار ماستیک­ کاری ­کرده ­بود باسم نقاشی، یعنی روی بوم ­ها را با رنگ­­های مختلف بتونه ­کرده­ بود، بی ­هیچ فرمی و بی­ هیچ دنباله ­ای در ذهن بیننده، تَپِه ­تَپِه رنگ پهلوی هم، غارهائی می ­نمود. و در تمام آنها حرکت تند دست از پائین ببالا و چرخان بسمت پائین، نیم­ دایره­ مانندی نامرتب.

بیروت که بودیم، از مناره­ های بیزانسی و سفید مساجدش خوشم ­آمد که وسط آن شهر متظاهر به مسیحیت سر بآسمان کشیده­ بود و درینجا، یعنی رُم که پیدا است مقلّد آن جناب بیروت است، رنگ سرخ و اُخرائی درودیوار و رودخانه­اش و خیابان­های پست­وبلندش و چشمه­ هایش و تپه­ های فراوانش و عجله ­ای که مردم دارند و موتورسیکلت­ هایش و کف لاستیکی مغازه ­هایش و موزائیک­ های عجیب­­وغریب و نووکهنه کف پیاده­روها و مغازه­ها و راهروهایش و اینکه بجای هر آجرپاره­ای که پای در را نگه­ می ­دارد، یا کنار کوچه افتاده ­است، تکه­ پاره­ های مجسمه و پایه­ اش و کله و تنه و سینه ­اش ریخته.

مأخذ: روزنامه اطلاعات- 24 آبان 1402

 


[1]) جَمُومٌ قَد تَنِمٌ عَلَی القَذاهِ--- و یُظهِرُ صَفوها سِرَّ الحَصاهِ، یعنی چاه بسیارآبی که بر خاشاک سخن­چینی ­می­کند، و روشنی و پاکی آن، راز نهان سنگریزه­ را آشکار می­ سازد. ( کلیله ­و دمنه، تصحیح مجتبی مینوی، چاپ اول، دانشگاه تهران، 1343، ص 87)

[2])Athletic ، ورزشی

[3])Fori Imperiali، مجموعه تندیس ­هایی در رم

[4]) کولوسئوم، آمفی‌تآتری بسیار بزرگ و اولین آمفی‌تآتر دایمی ساخته‌شده در رم. این آمفی‌تآتر در دورۀ رم باستان، شاهد قتل ‌عام بردگان و مسیحیان و نبردهای وحشیانۀ گلادیاتورها بوده­است.

[5]) حنانه- مرتضی  (1368- 1301 شمسی)، موسیقی­دان و آهنگساز

[6]) صدر محلاتی- بهجت (1388- 1303 شمسی)، نقاش

[7]) سرشار- حسین  ( 1374- 1313 شمسی)، خوانندۀ اپرا، موسیقیدان و هنرپیشه

[8]) قریب، نام کوچک معلوم نیست، ولی احتمال­ دارد که منظور مهندس یوسف قریب باشد که یکی از انشعابیون از حزب توده بود؟

[9])Foro Romano ، انجمن شهر رم و محل برگزاری جشن‌های روم باستان، نشست‌ها، جشنواره‌ها و مهمانی‌ها

6) Foro Italico، مجموعۀ ورزشی که قبلاً به فورو موسولینی موسوم بوده­است.

([11] تیبر، رودخانه ­ای در رم

 

تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.