نگاهی به زندگی سعدالدوله، نماینده مجلس اول
وی در سال ۱۲۸۵ه.ق همراه پدرش به تهران آمد و در «وزارت خارجه» به کار مشغول شد. پس از مدتی به تفلیس رفت و در آنجا فن تلگراف را فرا گرفت و پس از بازگشت به ایران مامور «تلگرافخانه» تبریز شد و در آنجا خدمات مهمی انجام داد به نحوی که مورد توجه «مظفرالدین میرزای» ولیعهد قرار گرفت؛ به علت همین خدمات، از طرف «ناصرالدین شاه» به «سعدالدوله» ملقب شد.
در سال ۱۲۹۶ ه.ق سعدالدوله مامور خدمت در تلگرافخانه تهران شد و جزو افراد تحت ریاست «مخبرالدوله» گردید و دختر او را نیز به زنی گرفت. اما حسن روابط مخبرالدوله و سعدالدوله دیری نپایید و دوستی آنها به دشمنی انجامید تا حدی که سعدالدوله، دختر مخبرالدوله را طلاق داد و از این به بعد به فعالیتهای سیاسی پنهان روی آورد و مدتی در تهران «کالسکه عمومی» دایر کرد و یک بار هم مسوولیت غرفه ایران را در «نمایشگاه بینالمللی» پاریس به عهده داشت.
در بهار سال ۱۳۱۲ه.ق که نمایشگاهی در «بروکسل» تشکیل شد به دلیل موفقیت در برپایی نمایشگاه پاریس، با پیشنهاد کاردار بلژیک در تهران به ریاست غرفه ایران به عنوان سفیر ایران در بلژیک انتخاب شد. سعدالدوله مدتها سفیر ایران در بلژیک بود و «مسیو نوز» و دیگر بلژیکیها را در «گمرک» ایران استخدام کرد.[۱] سعدالدوله بعد از انقلاب مشروطه هنگامی که زمزمه انقلاب مشروطه به گوش میرسید، سعدالدوله هر چند وزیر تجارت بود، اما چون از مخالفین عینالدوله محسوب میشد عینالدوله او را به بهانه تحریک بازرگانان به یزد تبعید کرد.
این تبعید برای سعدالدوله وجهه ایجاد کرد به همین جهت در اولین دوره مجلس از طرف اعیان به وکالت مجلس انتخاب شد و در تدوین قانون اساسی نقش زیادی ایفا کرد و به «ابوالمله» معروف شد.[۲] نخست وزیری اول بعد از خودداری «ناصرالملک» از قبول مسوولیت نخستوزیری، محمدعلی شاه، سعدالدوله را مامور تشکیل کابینه کرد.
همزمان با تشکیل کابینه سعدالدوله اوضاع سیاسی کشور روبه وخامت میرفت و در نخستین روزهای رییسالوزرایی سعدالدوله حوادثی در کشور به وقوع پیوست که انتظار آن نمیرفت. قشون روس با چندین توپ و مسلسل وارد تبریز شد و حکومت نظامی خود را بر آن شهر برقرار ساخت. عمارت و ساختمانهای دولتی اشغال شد و دستگیری و زندانی کردن افراد آغاز گردید.
تعدادی از مشروطه خواهان که در حرم حضرت «عبدالعظیم» تحصن کرده بودند از تحصن خارج و مسلح شدند و زد و خورد بین قوای دولتی و قوای ملی روی داد. از قزوین و اصفهان و شیراز اخبار ناگواری میرسید و از شروع قیام مسلحانه علیه شاه و دولت حکایت میکرد. سعدالدوله در مقابل این حوادث تاب نیاورد و به اتفاق وزرا استعفا داد، ولی استعفایش پذیرفته نشد و بحران سیاسی تا کابینه او سرایت کرد.[۳] فتح تهران و خلع محمدعلی شاه اولین واکنشها توسط علمای نجف و عتبات عالیات انجام شد که نامهای به شاه نوشته و اقدامات او را خلاف شرع دانستند. سعدالدوله سعی کرد که شاه را راضی به افتتاح مجلس کند و با انتخابات موافقت کند؛ لذا مشغول تنظیم «نظامنامه» انتخابات شدند و آن را به تایید شاه رساندند.
بسیاری از آزادیخواهان از این عمل شادمان شده بودند، «ستارخان» از تبریز از شاه تشکر کرد، اما پساز به توپ بستن مجلس شورای ملی، قوای بختیاری به زعامت «سردار اسعد» از اصفهان و قوای مجاهدین مقیم قزوین به رهبری «محمدولی خان سپهدار تنکابنی» با همراهی «یپرم خان ارمنی» و «معزالسلطان گیلانی»، آهنگ فتح تهران کرده بودند.
در اوایل تیر ماه ۱۲۸۸ه.ق نیروهای فتح به سمت تهران حرکت کردند و شاه با آرایش نظامی ارتش خواست که جلوی نیروهای فتحکننده را بگیرد و سعدالدوله نیز درصدد مذاکره با نیروهای ملیون بود، ولی این امر فایدهای دربر نداشت و در روز ۲۲ تیر ماه ۱۲۸۸ه.ق. تهران فتح شد.
شاه به سفارتخانه روسیه و سعدالدوله به سفارت انگلیس پناه برد.[۴] کابینه دوم در زمان احمدشاه بعد از استعفای «مشیرالدوله»، شاه با اصرار انگلیسیها سعدالدوله را برای تشکیل کابینه مامور کرد. روزی که خبر انتخاب سعدالدوله به نخستوزیری انتشار یافت دو سفارت آلمان و عثمانی که در مقابل روس و انگلیس قرار داشتند، برای حفظ منافع خودشان در ایران دست به فعالیت شدیدی زدند و تصمیمات حادی برای خنثی کردن تصمیم شاه گرفتند.
سفیر کبیر عثمانی و کاردار آلمان به دیدار شاه رفتند و شاه را به خاطر این امر سرزنش کردند و به شاه گوشزد کردند که ایران اصل بیطرفی را در مقابل کشورها در زمان جنگ نقض کرده است، شاه به مجلس متوسل شد و با مشورت آنها به عزل سعدالدوله از مقام نخستوزیری فرمان داد.[۵] سرانجام سعدالدوله سعدالدوله به خارج رفت و سه سال در سوئیس بود، سپس در دوران نخستوزیری «صمصامالسلطنه» رسما به ایران دعوت شد. او سعی کرد خود را به جای «ناصرالملک» به نیابتالسلطنت برساند، ولی این امر محقق نشد.
سعدالدوله بعد از کودتای ۱۲۹۹ه.ش به زندان افتاد و قریب صد روز در زندان «سیدضیاءالدین» بود تا اینکه آزاد شد و بقیه عمر خود را دور از غوغای سیاسی سپری کرد و در آذر ماه ۱۳۰۸ه.ش در سن هشتاد وسه سالگی در تهران درگذشت.[۶]
منابع:
[۱]. بامداد، مهدی؛ شرح حال رجال ایران، تهران، گلشن، چاپ سوم، ۱۳۶۲، ج۱، صص ۲۸۹ و ۱۹۰.
[۲]. همان، ص ۱۹۰.
[۳]. هدایت، مهدی قلی؛ گزارش ایران (قاجار و مشروطیت)، به اهتمام محمدعلی صوتی، تهران، سکه، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ص ۲۳۳.
[۴]. کتاب آبی، به کوشش احمد بشیری، تهران، نشر نو، چاپ اول، ۱۳۶۳، ج۳ ، صص ۷۰۵ تا ۷۰۷.
[۵]. بامداد، مهدی؛ پیشین، ج۱، ص۲۹۱.
[۶]. همان، ج۱، ص ۲۹۲.
تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.