حمایت از کودتا!

کدخبر: ۱۹۹۴
عباسقلی گلشاییان ( ۱۳۶۹ ش-۱۳۲۲ ق) دولت‌مرد دوران قاجار و پهلوی اول و دوم بود. او هنگامی که در کابینه محمد ساعد وزیر دارایی بود در مذاکره با سر نویل گس، از مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس، قرارداد مشهور به گس-گلشاییان را از سوی دولت ایران امضا کرد اما این قرارداد که به قرارداد الحاقی نیز معروف است با مخالفت ملی‌گرایان ایران که خواستار ملی شدن نفت ایران بودند روبه‌رو شد و بالاخره به تصویب مجلس نیز نرسید.
حمایت از کودتا!

کتاب خاطرات گلشاییان، شرح وقایع مهم تاریخ معاصر ایران است که در اینجا بخشی از آن را می‌خوانید. نکته اینجا است که او از کودتای ۱۲۹۹ حمایت می‌کند و آن را موجب استمرار مملکت می‌داند در حالی که این کودتا جزو صفحات ننگین تاریخ معاصر ایران است.

انقراض سلطنت قاجار

حالا موقع آن رسیده که صحبت را به قانون انقراض سلطنت از سلسله قاجار کشانده و جریان آن را برای خوانندگان محترم شرح دهم. در صفحات پیش اشاره کردم با به هم خوردن زمزمه و لایحه جمهوری تصور می‌رفت تا مدتی اتفاقی رخ ندهد ولی اختلاف دربار با رئیس‌الوزرا به مرحله‌ای رسیده بود که دیگر ادامه روابط دربار و دولت محال بود. از طرفی پیش‌آمد دوم فروردین ۱۳۰۴ برای شخص سردار سپه و طرفدارانش حادثه غیرمنتظره‌ای بود که باید هر چه زود‌تر جبران شود. همه درصدد بودند راه‌حلی برای این بن‌بست پیدا شود.

جلسات در منزل رئیس‌الوزرا و طرفدارانش همه‌روزه دائر است. وزرا اعضای وزارتخانه‌ها را تشویق می‌کردند به منزل رئیس‌الوزرا رفته ادای احترام کنند. یک روز اعضای دادگستری در رأس آنها مرحوم حاج سیدنصرالله تقوی رئیس دیوان کشور و سایر قضات و اعضای اداری عدلیه و اعضای کابینه مستشاری به منزل رئیس‌الوزرا رفتیم. مرحوم حاج سیدنصرالله قصیده‌ای را که در تعریف سردار و ذم احمدشاه بود، قرائت کرد.

ترتیب شرفیابی هم این بود که رئیس‌الوزرا در وسط باغ منزل که بعدا خراب شد و کاخ مرمر به جای آن ساخته شد ایستاده اعضای ادارات دور ایشان حلقه زده و عضوی که ارشد بود اظهار ارادت می‌کرد. رئیس‌الوزرا هم به مقتضای مجلس بیاناتی می‌فرمود، البته مذاکرات در اطراف خدمات سردار به کشور بود. بعد از چند دقیقه مرخص می‌شدند و جماعت دیگری از وزارتخانه دیگر شرفیاب می‌شدند. طرفداران سردار در مجلس علاوه بر تشویق مردم به فکر تهیه لایحه جدید بودند.

اینک مختصری از یادداشت‌های خود که چندین سال قبل یکی از دوستان که در کار جمهوری و تغییر سلطنت وارد بود برای من حکایت می‌کرد و من در‌‌ همان زمان یادداشت کردم نقل می‌کنم: «تهیه طرح مقدمات انقراض سلطنت قاجاریه است. صبح زودی است، حاج رحیم آقای قزوینی منزل من آمد (مقصود شخصی است که از قول ایشان اینجانب یادداشت کرده‌ام) گفت بلند شو برویم یک جایی. گفتم کجا؟ گفت جایی که دوستان همه جمع‌اند. قبول کردم بیرون آمدیم. حاجی رحیم هم یک درشکه صدا کرد گفت برو جلوی سرچشمه. از سرچشمه رد شدیم سر کوچه میرزا محمود وزیر نگه داشت. بعد وارد حیاطی شدیم که تا آن موقع ندیده بودم، رفتیم توی سالن دیدیم حاجی امین‌الضرب هم آنجا است. معلوم شد منزل سرلشکر امیرطهماسبی است. خلاصه چهار نفر شدیم.

امیرطهماسبی صحبت کرد. خلاصه‌اش این بود؛ باید فکری کرد برای تشویق مجلس به گذراندن طرح انقراض سلطنت قاجاریه و همچنین اقدام به بستن بازار. بعد اظهار کرد من با آقای رئیس‌الوزرا صحبت کردم، فرستاد با شما آقایان مشورت کنم. حاجی امین‌الضرب پرسید حاجی معین‌التجار را دیده‌اید و موافق است؟ سرلشکر گفت او خودش با رئیس‌الوزرا صحبت کرده است. بعد پرسید حالا نظرتان چیست، من که از همه جوان‌تر بودم گفتم خوب است، با خود رئیس‌الوزرا هم تماس بگیریم.

قرار شد دسته‌جمعی به دیدن ایشان برویم. از منزل بیرون آمدیم من و حاجی رحیم، در یک درشکه، امیرلشکر طهماسبی و حاج امین‌الضرب در درشکه دیگر به عمارت رئیس‌الوزرا رفتیم. در آنجا حاج معین‌التجار هم بود. کریم‌آقا بوذرجمهری، مرتضی‌خان یزدان‌پناه هم بودند. خبر دادیم آقای رئیس‌الوزرا بیرون تشریف آوردند. بعد از مقدمه‌ای گفتند کار ما با دربار به جایی رسیده که یا باید من از بین بروم یا دربار. مخالفت ما با قاجاریه علنی شده، ما باید پیش برویم، یا موفق می‌شویم یا از بین می‌رویم. اگر آقایان با من موافقید اقدام کنید و الا آزادید.

حاج امین‌الضرب گفت خود حضرت اشرف می‌داند من با قاجاریه مخالفت شخصی دارم. هرکس این کار را علم کرد من با او هستم. سردار فرمودند این کریم آقا و مرتضی‌خان و عبدالله خان (مقصود امیرلشکر طهماسبی است) و داور و تیمورتاش در اختیار شما هر چه بگویید می‌کنند. حاج معین‌التجار گفت اجازه بدهید ما همین جا متحصن بشویم و یک عده اصناف و تجار در مدرسه نظام. فرمودند خود دانید و رفتند.

من به کریم آقا گفتم امروز و امشب را اینجا خواهیم بود. او گفت بروم دستور ناهار را بدهم. حاج امین‌الضرب گفت حالا تازه ساعت ۱۰ صبح است، بلند شویم اشخاص را خبر کنیم برای تحصن. به حاج معین‌التجار گفتم الان می‌رویم منزل شما آقایان تجار را خبر می‌کنیم. یک قطع‌نامه می‌نویسیم و می‌آییم منزل حضرت اشرف بست می‌نشینیم و تا این کار تمام نشود از تحصن خارج نمی‌شویم.

آقای رئیس‌الوزرا ضمن صحبت گفتند هرکاری می‌خواهید بکنید ولی بدانید ما پول نداریم. خلاصه رفتیم منزل حاج معین‌التجار آقایان بازرگانان را خبر کردیم. مقداری پول جمع کردیم برای تهیه دیگ پلو. حاج رحیم‌آقا مامور شد با حسین فشنگچی و دیگران دیگ پلو در مدرسه نظام بار کنند و اصناف را خبر کنند. (به‌طور معترضه باید بگویم این حسین‌آقا در سال ۱۳۳۴ که اینجانب استاندار آذربایجان بودم از حرارت و جنب و جوش که صدر مشروطیت داشت افتاده و یک روزنامه به اسم تبریز منتشر می‌کرد).

ما هم بالاجماع از منزل حاج معین‌التجار رفتیم منزل سردار سپه و در آنجا قطع‌نامه‌ای چاپ کردیم و با آقایان تیمورتاش و داور تماس گرفتیم. ایشان در داخل مجلس لایحه انقراض سلطنت قاجاریه را تهیه کردند. بدین معنی که لایحه از طرف یازده نفر که در رأس آنها داور و تیمورتاش و شیروانی و یاسائی و آشتیانی بودند در تاریخ ۸ آبان ۱۳۰۴ تهیه و قرار شد در جلسه فردا این لایحه به رای گذارده شود.» این بود یادداشت‌هایی که آن شخص برای من حکایت کرده بود.

جلسه روز نهم آبان ۱۳۰۴ به ریاست تدین تشکیل گردید. در جلوی مجلس ازدحامی است. شهربانی مراقبت کامل برای حفظ امنیت می‌نماید. شاید سیاست و پولی که ولوله روز دوم فروردین ۱۳۰۴ را به راه انداخت دیگر مداخله‌ای ندارد. پس از مذاکرات مفصلی که شد و دفاعیات داور که مخبر کمیسیون بود، مدرس در موقع اخذ رای از مجلس خارج شد و گفت اگر صد بار رای دهید خلاف قانون اساسی است. میرزا حسین‌خان علاء، تقی‌زاده و دکتر مصدق با تصدیق خدمات سردار سپه نطقی مشعر بر تعدی به قانون کرده از جلسه خارج شدند. مصدق با‌‌ همان شیوه مخصوص قرآنی از جیب بغل درآورد با شمایل حضرت محمد(ص) و به قرآن قسم خورد که مخالفت من به صلاح مملکت است.

و از مجلس خارج شد و یک عده طرفدار مدرس و دربار که عده آنها حدود یازده نفر بودند از مجلس خارج شدند و مجلس به اکثریت قریب به اتفاق ماده واحده را به شرح ذیل تصویب کرد: «ماده واحده ـ مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذار می‌کند. تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول به نظر مجلس موسسان است که برای تغییرمواد ۳۶، ۳۷، ۳۸، ۴۰ تشکیل شود. به تاریخ نهم آبان ۱۳۰۴ شمسی.» به این ترتیب به سلطنت یکصدوچهل‌ساله قاجاریه خاتمه داده شد.

شب دهم آبان عبداله‌خان امیرطهماسب رئیس گارد احمدشاه، سرتیپ مرتضی‌خان و دو نفر افسر جزء که یکی از آنها برادر بزرگ‌تر اینجانب اسدالله گلشاییان که فعلا سرلشکر بازنشسته است، محمدحسن میرزا را از قصر گلستان حرکت داده و به سرحد عراق رساندند و روز بعد از طرف دولت به قصر گلستان رفته در‌ها را مهر و موم کردند. دوران سلطنت قاجاریه با وقایعی توام بود که باعث جدایی قسمت‌هایی از خاک ایران شد. قسمت قفقاز، قسمت ترکستان، ماوراءالنهر، یک قسمت از بلوچستان و دو جنایت بزرگ قتل میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام و میرزا تقی‌خان امیرکبیر، خلاصه زحماتی که آغامحمدخان قاجار در راندن بیگانگان از کشور کشید و به حق و انصاف بود ولی ایران با قراردادهای شوم ۱۹۰۷ و ۱۹۱۳ به دو منطقه نفوذ روس و انگلیس در آمد و در قسمت باقی‌مانده هم حکومت مرکزی کوچک‌ترین اختیاری نداشت.

همه جا خودسری و غارت و اغتشاش بود و اگر خداوند تفضلی نمی‌کرد و واقعه کودتای ۱۲۹۹ پیش نمی‌آمد معلوم نبود وضع کشور عزیز ما امروز چه بود و چه ‌بسا مثل اکثر کشورهای از بین‌رفته نام ایران از صفحه جغرافیا محو می‌شد.

حالا که صحبت از قاجاریه پیش آمد و از معایب آنها گفته شد، خوب است به قول حافظ: عیب می ‌جمله بگفتی هنرش نیز بگو، از محاسن آنها نیز گفته شود. از دو تن از آنان یاد می‌کنیم، یکی آغامحمدخان سرسلسله قاجار، دیگری سلطان احمدشاه آخرین پادشاه قاجار.

آغامحمدخان که مدت کر و فر او از ۱۱۹۳ تا ۱۲۱۱ (تاریخ قتل او) یعنی قریب ۱۸ سال طول کشید پادشاهی بود مدبر و رشید و جنگ‌آور در عوض بی‌رحم و پول‌دوست. لئامت بر مزاج او غلبه داشت. رفتار ناجوانمردانه او با لطفعلی‌خان و سایر زندیه و قتل برادرش جعفرقلی‌خان، قتل و غارت و کور کردن مردم بیگانه کرمان همه از اعمالی است که مورد نکوهش است.

در حفظ جواهرات سلطنتی بسیار کوشا بود و معروف است در مشهد وقتی قسمت اعظم جواهرات نادری را شاهرخ میرزای کور تحویل داد و یک قطعه الماس دریای نور را در عمامه‌اش مخفی کرد، به ضرب چوب و شکنجه و آزار آن را به دست آورد. و نیز باید گفت زحمت زیادی برای مرکزیت کشور و راندن بیگانگان از کشور کشید و بعد از هرج و مرج و اغتشاشاتی که بعد از فوت کریمخان پیش آمد توانست به آشفتگی مملکت پایان دهد و یک کشور مستقل و قوی پایه‌گذاری نماید. سلطان احمدشاه اگرچه مردی بود بی‌حال و او را متهم کرده بودند که در سال ۱۲۹۷ که قحطی در ایران بود محصول املاکش را احتکار کرده به بهای گزاف می‌فروخت و درباره بودجه دربار همه ساله توقع بیشتری داشت ولی معهذا وطن‌پرست بود و در موضوع قرارداد ۱۹۱۹ مقاومت از خود نشان داد.

منبع:

گذشته‌ها و اندیشه‌های زندگی یا خاطرات من، عباسقلی گلشاییان، چاپ آفتاب، ۱۳۷۷، صص۱۱۰ ــ۱۰۳