یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد- ۸۰

کدخبر: ۱۸۰۷

بکوشش: محمدحسین دانایی

یک عدد دوربین هم کرایه­ کردیم به چهار شلینگ و خوب تماشا کردیم. در اپرا هم باید این کار را کرد، البته نمایشخانۀ دیشبی از "شاتله" کوچک­تر بود و زیاد به دوربین‌داشتن نمی‌ارزید، ولی ما که نمی‌دانستیم تو چه خبر است. به هر صورت، این هم از دیشب. بعد هم که درآمدیم، رفتیم توی یک کافه‌ای سر چهارراه "هیلفر اشتراسه" و "وست بانهوف" و "سیمین" قهوه‌ای و حقیر ش... خوردیم و بیاد گذشته‌ها سفر کردیم که انگار مال دو سال پیش است و از آن سال‌ها می‌گذرد والخ...

راستی، اسم نمایشت این بود: Zirkusprinzessin [1] یعنی پرنس‌های سیرک، چون هم پسره که صدای خوبی هم داشت و جوان اول بود، پرنس بود و هم دختره که زیاد زیبا نبود و صدای جالبی هم نداشت.

 

همانروز- 9 بعدازظهر

ساعت 5/2 "دکتر اشتراسر" [هانس] و عهدوعیالش آمدند سراغمان و بردندمان گردش، در تپه ­های غربی وین که همه پوشیده از جنگل است و چه جاهای بهشتی زیبائی دارد. دو جای معین هست بسیار مشهور و با چشم­ انداز بسیار زیبائی در زیر پا که عبارت باشد از سراسر شهر وین و دانوب که در طرف چپ می ­رود با تمام درودشت مجاور. و این دو ناحیه، سرِ دو تپه است به همین نام و از جنگل پوشیده. اولی که جنوبی ­تر است و غربی ­تر [2]Kahlenberg است و دومی که شمالی­ تر است و شرقی ­تر leopoldsberg [3] است و روی هر کدام از دو تپه، کلیسائی است برای شکرگزاری از اینکه ترک­ ها به وین دست نیافته‌­اند و هر کدام در سالی و به مناسبت جنگی. همه­ جا از این جور بناها هست. تمام اطریش تا آنجا که ما دیدیم و بقیه­ اش را اهالی می‌گویند، پر است از بناهای یادبود بخاطر رفع بلای طاعون یا رفع شر ترکان. و در "کالنبرگ" فرستندۀ تلویزیون هم هست و یک خط اتوبوس هم به آن می ­رود و البته در هر کدام از این دو تپه، رستورانی هم هست که در این آخری مال "کالنبرگ" قهوه ­ای با خامۀ زده و شیرینی کوچکی خوردیم چهارنفری و فقرا 60 شلینگ مایه­ رفتند. و قبلاً هم روی دامنه­ های غربی یا شمالی همین تپه ­های غربی آن طرف، یعنی پشت وین را تماشا کردیم که باز منظره دانوب بود و شهر کوچکی کنارش با دِیر بزرگی، و سبزی مفرغ گنبدهای کلیسایش باسم [4]Klosterneuburg و دِیرش بنام Klostermonaster [5]بسیار زیبا و صفحه­ ای باید تا وصفش ­کنم. بعد هم در راه برگشتن از Grinzing [6] برگشتیم که دهکده­ ای مرکز بهترین ش... وین و حیف که هم پولش در بساط نبود و آخر کاری کفگیر به ­ته­ دیگ­ خورده و هم اینکه "اشتراسر" [هانس] برای ما با یک رأس دکتر متخصص تخم­ وترکه وعدۀ ملاقات گذاشته بود و عجله­ داشتیم. مرد مهربانی است. زندگی یک­نواخت دکتری چنان خسته ­اش ­کرده که از وجود کوچکترین روزنه ­ای در آسمان یک­نواخت آن، می­خواهد به عرش صعود کند، یا ازین روزنی که در جدار پنجرۀ زندانش حاصل ­شده، می­ خواهد خودش را پرت­ کند بیرون، حالا هر کجا می­ خواهد فرو بیاید، باشد. تمام امروز را گویا دوندگی­ کرده تا با این دکتر برای ما وقت ­گرفته که خلاصه رفتیم سراغش سرِ ساعت هفت و ما را دید و مقدمةً آشنا شدیم و قرار شد امشب راحت بخوابم و استراحت کنم و فردا 5/7 بروم سراغش که اسپرم ­شماری کنم، همان فرمول دائمی که بارها است آزموده ­ایم و ثمری­ نداشته. و بعد هم برگشتیم خانه. صبح هم چون نمی ­توانستیم بیرون برویم، یعنی دور از خانه برویم، رفتیم سراغ پارک زیبای بسیار طبیعی‌­ای که ته همین خیابان است و باسم گویا سازندگانش که ترک ­ها باشند، پارک Turkēnschanz معروف است و اینرا هم امروز فهمیدیم که Sternwarter، یعنی دوربین نجومی، یا رصدخانه. خلاصه ­اش اینکه ما در خیابان رصدخانه خانه داریم، چرا که ته همین خیابان رصدخانۀ وین قرار دارد که جلوی همان پارک "تورکن­شانز" ساخته ­شده، روی یک رأس تپه. "کلوسترنوی بورگ" و دِیرش را که از دور تماشا می­ کردیم، "دکتر اشتراسر"[هانس] برایم گفت که در عهد اشغال آلمان ­ها و "هیتلر"[آدولف]، تمام دارائی و اموال کلیسا را دولت ضبط­ کرده ­بود و از روحانیان و غیره خلع­ ید کرده بود، اما حالا که آن دستگاه رفته، اینها هم دوباره برگشته ­اند و برای خودشان حسابی تجارت ­می­ کنند. چوب و خانه و ش... و جنگل می­ خرند و می ­فروشند. برای او توضیح­ دادم که تأسیسات مذهبی ولایت ما، یک نوع املاکی دارد موقوفه و وقف را برایش توضیح ­دادم که ملک نیست، بلکه منافعش در فلان راه صَرف ­می­ شود، حبس مال و تسبیل منافع[7] را بزور خرفهمش ­کردم و معلوم­ شد که در اطریش چنین رسمی نیست، بلکه روحانیان اموال کلیسا را بنام خودشان در قبضۀ تصرف دارند، یا شاید درست نمی ­دانست.

مطلب دیگری که این روزها فهمیدیم، این است که یکی از بزرگترین بازیگرهای "بورگ تأتر" (هوفبورگ تآتر[8]، یعنی تآترخانۀ شهر وین) تازگی­ها مرده و باین علت، بالای سردر این تآتر دو- سه روز یک پرچم سیاه دراز آویزان ­کرده­اند، یعنی اول این پرچم سیاه جلب نظرمان را کرد و پرسیدیم، معلوم ­شد که اینطور، یعنی از زنک صاحب­خانه­ مان پرسیدیم که بی­ اطلاع نیست و"کارامازوف­ها"[9] را دارد و "ایدیوت"[10] را و"هاینه"[11] را در کتابخانه ­اش و "سارتر"[ژان‌پل] را می­شناسد و از Huis Clos [12]ی او خبر دارد، یعنی فیلمش را دیده، گرچه مثل اینکه او هم اسم یارو را که مرده، نمی­دانست یا به عهدوعیال بنده گفته و او یادش ­رفته. بهرصورت، مردکی بود در حدودی شبیه "ساشا گیتری" فنارسوی ­ها که پنجاه سال از 60-70 سال عمرش را روی صحنه همین تأتر گذرانده و هرچه کرده­اند، بجای دیگر نرفته والخ... اسمش را لابد خواهم­ جست و خواهم ­نوشت.

دیگر اینکه اِنکَشَفَ یک خوانندۀ ایتالیائی درین شهر هست- زنکی است- که در اپرای Falstaff [13]می ­خواند، با دستۀ ارکستر "سالزبورگ" و هر بار در حدود 40-50 هزار شلینگ مزد می ­گیرد و این گویا بزرگترین مزد خواننده در اروپا است و فقط اگر کسی در "متروپولیتن"[14] نیویورک خوانده­ باشد، می ­تواند بیش ازینها داشته­ باشد تا 60 هزار شلینگ.

نمایشت دیشب هم موزیکش از یک مجارستانی است و بازی ضد امریکائی و ضد روسی بود که ما نیمچه فهمیده­ بودیم و تآتری هم که ما در آن بودیم، یک تآتر نیمه ­ملی یا ملی است که کمک دیگران را نپذیرفته و ازین حرف ­ها، که شاید ناشی از غرور محلی دهندگان این اطلاعات باشد. خدا عالِم است.

اینطور که این دکتر جدیدالاکتشاف می­ گفت، حداقل باید چهار هفته زیر نظر ایشان بمانم تا بداند که چه باید کرد، ولی ما نه پولش را داریم نه وقتش را. تنها راه برای ماندن و ادامه­ دادن به معالجه، این است که عهدوعیال برود و من اینجا بمانم و با صدلیره ­ای که می ­ماند، یکی- دوماهی زندگی ­کنم و معالجه و بعد هم بلیط برایم بفرستند. و این را هم معلوم ­نیست عهدوعیال رضایت بدهد. نمی­ دانم چرا همین­جوری از تنهاگذاشتن من وحشت ­دارد. بهرصورت، فردا صبح باز خودمان را باید به سیخ ­بکشیم و برویم مطب یارو و ج...­ بزنیم و بدهیم یارو که تجزیه ­کند و بعد هم بنشینیم و پول خرج­ کنیم تا یارو بگوید که ما صاحب کره ­خری خواهیم ­شد یا نه و بچه شرایطی و در صورت چه نوع معالجاتی والخ. و نه پولش هست و نه وقتش، زیاد در فکرش نباشم، بهتر است. هرچه پیش ­آید، خوش آید. بلند شویم بخوابیم.

مأخذ: روزنامه اطلاعات- 24 دی 1402

 

 


[1]) Zirkusprinzessin، اپرایی در سه پرده از یک آهنگساز مجارستانی

[2]) Kahlenberg، تپه ­ای به ارتفاع 484 متر در منطقۀ 19 وین

[3]) leopoldsberg، تپه­ای مشهور که مشرف به رود دانوب و شهر وین است.

[4]) Klosterneuburg، شهری در اتریش جنوبی

[5]) Klostermonaster، صومعۀ آگوستینی متعلق به قرن دوازده میلادی

[6]) Grinzing، دهکده­ای در اتریش شرقی

[7] ) تسبیل منافع، یعنی درآمد مال موقوفه که باید در مسیر خداپسندانه ­ای که واقف تعیین کرده، هزینه شود.

[8]) Hofburgtheater، تآتر ملی اتریش و یکی از بزرگترین تآترهای آلمانی ­زبان در جهان

[9]) منظور رمان "برادران کارامازوف" اثر داستایوسکی است.

[10]) Idiot ، منظور رمان "ابله" اثر داستایوسکی است.

4) هاینه- هاینریش (1856- 1797 میلادی)، شاعر آلمانی

[12]) Huis Clos، خروج ممنوع، نمایشنامه­ ای از ژان پل سارتر که به فارسی هم برگردانده شده.

[13]) Falstaff، اپرایی در سه پرده از "وردی"، آهنگساز ایتالیایی

[14]) متروپولیتن، تالار اپرای نیویورک که یکی از معروفترین تالارهای اپرا در دنیاست.

 

تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.