یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد- ۶۲

کدخبر: ۱۶۸۱

بکوشش: محمدحسین دانایی

مقداری دیروز و مقداری امروز در حدود پنج‌هزار فرانک دیگر کتاب خریدیم، اتوبیوگرافی "گرترود اشتین"[1] برای "سیمین" و دوکتابی از [Hesseهرمان] برای خودم و شرح حال‌مانندی‌ها انتقادی و روشن‌کننده‌ای از "اگزوپری"[آنتوان] و "جویس"[2] و یک کار گنده از "داستایوسکی"[فئودور] به اسم "روزنامه یک نویسنده" حاوی مقالات سیاسی و ادبی او در مجله‌ای زمان، و دیگر مجله‌ها. و یک کتاب دیگر حاوی آخرین چیزهائی که از "کافکا"[3] به دست ­آمده، نامه بپدرش و دفترچه‌ها و نت‌های پراکنده و غیره. این دو­تای اخیر هر کدام در حدود ۹۰۰ فرانک، و بدتر از همه یا بهتر اینکه عضو کلوب کتابفروش‌ها هم شدم به ۲۵۰ فرانک حق عضویت برای یکسال. خاصیتش این است که ماهی یک ­دفترچه برای آدم می‌فرستند حاوی تمام کتاب‌هائی که در فرانسه درآمده و ۴۰ فرانک می‌ارزد و بعد می­توانی طبق شماره کارت خودت، سفارش­ بدهی و خوب‌تر است اگر بتوانی پولی اینجاها در یک کتابفروشی بامانت ­بگذاری و بعد روی آن سفارش ­بدهی که زحمت پول فرستادن و غیره را نداشته ­باشی. گرچه بعد می‌توانم بوسیلۀ "سمیعی"[مهدی] در بانک اینکار را بکنم.

امروز هم باز صبح دیر بیدار شدیم و دیر حرکت ­کردیم و خرید در بازار "پلاس ­موبر"[4] و بعد رفتیم حمام نفری صدفرانکی پهلوی کافۀ "فلور"[5] آقایان اگزیستانسیالیست‌ها. حمام نزدیک محله‌شان و بغل دستشان و با وجود این، کثافت­مآب راه ­می­روند، گرچه می ­رفتند، و حالا دیگر خبری چندان ازشان نیست. رؤساشان هم که ییلاق­اند و سفر و نشد هیچکدام شان را ببینیم.

بهرصورت، حمامی بود عین حمام شهرداری با این تفاوت که دوشش خودبخود بند نمی ­آمد و شیر داشت و هر وقت می ­خواستی، می­بستی، اما چنان سوراخ ­های دوشش ریز بود که آب از شاش موش هم کمتر می­داد، ولی آبش گرمتر بود و فضایش تنگ­تر از حمام شهرداری و قیمتش هم که سه ­­برابر و نیم و راهش هم دور و چهار برابر. وان هم داشت به 200 وخرده ­ای فرانک، حیفمان آمد، بهمان دوش قناعت ­کردیم.

امشب هم منزل "شایسته صادق" مهمانیم، خدا کند آن پسرک نباشد. عجب احمقی بود. کتابی را که داده اگر بخواهد، می ­دهم "کاظمی"[حسین] ترجمه­ کند، البته اگر پول خوب بدهد.

ناهار دیروز را در سلف­سرویس خوردیم و امروز را در خانه و شام و صبح هم که علی­ حسب­ المعمول در خانه است. یک قابلمه هم امروز خریدیم که چیزهای بیشتری بشود در خانه پخت. و فعلاً هرچه می­ گردم عقب یک سلمانی ارزان، نمی ­یابم. پیدا است چرا بعضی ­ها اینجا ریش می­ گذارند و درویش می ­شوند. و راستی، چقدر ولگرد اینجا زیاد است! از زن­ومرد و پیروجوان، که کناری نشسته ­اند روی نیمکتی، یا پل ه­ای و بطر ش...شان جلوشان و تکه ­نانی و خورجینی یا شبیه آن کنار دستشان. خیلی فقیر زیاد است.

و باز لیره گران ­شده. "فرانس سوار"[6] نوشته­ بود به 1170 رسیده. لابد امروز باز هم بالا خواهد رفت. وقتی ما آمدیم اینجا 1130 بود. رفت بالا تا 1180، بعد آمد پائین و پائین تا 1140 و بعد حالا دو مرتبه بالا رفته. علت این بالاوپائین ­رفتن­ ها درست مثل مُلک خودمان، دوتا سخنرانی فلان وزیر است که قُپّی می ­آید و نقشه ­ها و فلان و بازار سست می­ شود و کف دستش که خوانده­ شد، دو مرتبه بازار می­رود بالا، البته قیمت­ بانک ثابت است. دیگر هم اقتصادنویسی کافی است. ما چهار روز اینجائیم و دلمان می­ خواهد لیره­مان را بفرانک هرچه بیشتر بفروشیم. اینها کارشان زار هست. این امریکائی­ ها با دلاری که توی بازار می­ ریزند، واقعاً قیمت ­ها را گران می­ کنند. و اینها حق­دارند که بامریکائی فحش بدهند.

و راستی، چقدر هم دزد زیاد است. هر دفعه که می­ رویم خرید، با یکیشان برخورد می ­کنیم. گوجه­ فرنگی می­ دزدند یا پرتقال یا قیچی و هر چیز دیگر که به دستشان بیفتد.

 

پنجشنبه 24 مرداد - 15 اوت- 10 صبح

با اینکه دیشب هم دیر خوابیدیم، امروز صبح زود بیدار شدم و الآن از بازار برگشته ­ام. خرید مرغ و کوفت­­ وزهرمار برای امشب که از دهن مرده­ شوربرده ­ام دررفت که "زهری"[علی] را دعوت­ کردم. اینقدر زنجموره کرد که دل فقرا سوخت و حالا افتادیم توی زحمت.

و دیشب باران شدیدی بارید، از عصر تا نصفه­ های شب که برای آب­خوردن بیدار شدم و امروز هم یک نوع تعطیل عمومی است. نفهمیدم برای چه، ولی بازار باز بود، و دیروز ظهر به "مشایخی"[7] برخوردیم، "قاسم". ظهر با هم بودیم و بعدازظهر کافه­ ای (دوپن) و بعد آمدیم خانۀ ما، چائی و ش... و میوه­ ای و غروب رفتیم بیرون و باز کافه که "زهری"[علی] را دیدیم و اینطور شد که شد و بعد "قاسم"]مشایخی[ ما را باصرار برده شام داده، در یک کافۀ یونانی در کوچه­ های آخر "سن­میشل" که به "سِن" می­رسد و ساعت 12 از دستش دررفته­ ایم. او هم امشب هست. جوان سه ­هزارفرانکی خرجمان ­کرد، چرا؟ خدا عالِم است. و آی گفت از آن داستان ­های مربوط به جاهل­ ها و آی گفت! عجب چانۀ گرمی دارد.

پولمان هم دارد ته­ می­ کشد و باید تلفنی باین "پایان" بکنیم و برویم پول خرد کنیم. پنج­ هزار فرانک بیشتر ندارم، و خوشمزه اینکه دیروز در Gibert Jeune در حدود 5500 [فرانک] کتاب خریدم و حواله ­کردم که خودش بفرستد تهران. نشانی و بساط دادم و روی این قلم در حدود 440 فرانک هم پول پست برداشت. 21 کتاب بود، بیشتر از این دو- سه­ نفر: "بلز ساندرار"[8] و "ژید"[آندره] و "کامو"[آلبر] و دیگران که یادم نیست. تا بحال جمعاً 13500 فرانک کتاب خریده ­ام و بنظرم بس است. پریروز که حمام رفته­ بودیم، نزدیک­ های کافه "فلور" یک کتاب­فروشی بود [9]La hune، ازش دوتا کتاب گنده خریدیم برای خودم و یک "گرترود اشتین" برای "سیمین" که نوشتم و عضو کلوب کتابفروش ­ها هم شدم و مجله­ شان را هم گرفتم والخ...

 "ایرانی"[هوشنگ] هم سخت دچار این دخترکی شده­ است که باهاش است و معلوم نیست براحتی و آسودگی بتواند از شرش در برود و خلاص ­بشود. همان حرف­ وسخن ­ها که ما از بیرون گود می ­بینیم و او نمی ­بیند و بدتر اینکه علیامخدرۀ شوهرداری است و یک خواهر هم دارد که سربارش است و خرج دو نفر را دادن والخ...

دیروز هم سه­ تا چهارتا کاغذ از تهران آمد، از خواهر و برادرهای "سیمین" و خیالش راحت شد، یعنی... دیگر بس است. حالش را ندارم، پیدا است.

 

شنبه 26 مرداد - 17 اوت- 3 بعدازظهر

باز دو روز است خانه مانده­ ایم، یعنی باز به لنگیدن افتاده ­ایم. مزاج خراب ­شده، در اثر پرخوری یا ش...­خوری یا گوشت­سگ­خوری.

پریشب "زُهری"[علی] و بروبچه ­ها اینجا بودند. "کاظمی"[حسین] و "مشایخی"[قاسم] و "ایرانی"[هوشنگ] و این "سعید" احمق "یثربی"[10] که چون "ایرانی"[هوشنگ] یک­وقتی شِندِرغاز ازش قرض ­کرده، حالا ما باید تقاص پس ­بدهیم. زحمت و دوندگی و روز تعطیل هم بود و کم­ وکسر آوردیم و بدووادو و  یک تکه­ نان به صد فرانک خریدن والخ و سرما خوردیم و افتادیم و امروز عهدوعیال با برنج ماداگاسکار[11] برایمان کته پخت. امروز که اصلاً بیرون نرفته ­ام، برای خرید هم "سیمین" رفت، اما دیروز رفتم و خریدی ­کردم و برگشتم و بعدازظهر هم رفتم و پولی خرد کردم و برگشتم و دراز شدم. ش... اشتهای کاذب می­ دهد و می­ خوریم. ش... هم سرد است و غذاهای اینجا هم ناباب است و علیٌ. نه حوصلۀ افتادن و خانه­ ماندن را دارم و نه حال آدم سالم را که بتوانم بیرون بروم و دنیائی را بگردیم. همینطور کجدار و مریز است.

مأخذ: روزنامه اطلاعات- 27 آذر 1402

 


[1]) اشتاین- گرترود ( 1946- 1874 میلادی)، شاعر و رمان ­نویس امریکایی

[2]) جویس- جیمز ( 1941- 1882 میلادی)، نویسندۀ ایرلندی

[3]) کافکا- فرانتس ( 1924- 1883 میلادی)، نویسندۀ آلمانی

[4]) Place Maubert، یکی از پنج بازار مهم پاریس

[5]) Café de Flore، یکی از پاتوق ­های روشنفکران و نویسندگان در پاریس

[6]) France Soir، روزنامۀ فرانسوی

[7]) مشایخی- قاسم، همکار فرهنگی جلال که بعدها نماینده مردم ری در دوره بیست و سوم مجلس شورای ملی شد.

[8]) بلز- ساندرار ( 1961- 1887 میلادی)، شاعر، نویسنده و روزنامه­ نگار فرانسوی

[9]) La Hune، کتابفروشی مشهوری در پاریس که بالغ بر شصت سال پاتوق روشنفکرانی چون ژان پل سارتر، سیمون دوبوار و آلبر کامو بود.

[10]) احتمال دارد که منظور دکتر سعید یثربی باشد، اقتصاددان ایرانی تحصیلکردۀ فرانسه و از مدیران بعدی سیستم بانکی

[11]) ]اصل: مادگسکر[

 

تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.