قوام‌السلطنه و روس‌ها در تاریخ شفاهی ایران

مارشال استالین و شجاعت قوام

کدخبر: ۵۴
احمد قوام در آخرین روز بهمن ماه سال 1324 به مسکو رفت تا درباره پایان اشغالِ کشور توسط روس‌ها با استالین دیدار کند. دولت ایران با استناد به توافق سه‌جانبه میان تهران، مسکو و لندن، روز یازدهم اسفند را آخرین موعدِ ترک ایران اعلام کرده بود و با اینکه بریتانیا به این توافق پایبند بود، شوروی به بهانه‌های مختلف از این کار سر باز می‌زد و اقدامی مبنی بر خروج سربازانش از ایران نکرده بود. اگرچه مذاکراتِ قوام سرانجام نتیجه داد، گفت‌وگوها به روالی که پیش‌بینی می‌شد ساده و سریع پیش نرفت. درباره دیدار قوام با استالین، روایت‌های مختلفی وجود دارد که ازجمله می‌توان به گفت‌وگوی حبیب لاجوردی با احمد قریشی در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد اشاره کرد که در تاریخ نهم بهمن ماه 1361 انجام شد و در آن قریشی، روایتی از دیدار قوام با استالین ارائه می‌دهد که بیشتر مبنای روایت جهانگیر تفضلی، از همراهان قوام در این سفر، شکل گرفته است.
مارشال استالین و شجاعت قوام

قوام در میان استقبال مقامات شوروی وارد این کشور می‌شود. ویاچسلاو مولوتوف، وزیر خارجه این کشور و برخی دیگر از مسئولان وزارت بازرگانی شوروی به فرودگاه می‌آیند و به‌گرمی پذیرای او و هیات همراهش در مسکو می‌شوند. چنان‌که از دیدار قوام برمی‌آید استراتژی او در این مذاکرات، پیوندِ مسئله نفت با خروج نیروهای شوروی بود. معامله‌ای دو سر بُرد که به شوروی فرصت می‌داد مسئله امتیاز نفت شمال را حل کند و در عین حال به اشغال کشور ایران پایان دهد. به این ترتیب هر دو طرفِ مذاکره به خواست خود می‌رسیدند و هیچ‌یک سرافکنده از مذاکرات بیرون نمی‌رفت. قوام بنا داشت با وعده سپردن امتیاز نفت شمال به شوروی از آنها قول مساعد برای خروج سربازان شوروی از خاک ایران را بگیرد. این مذاکرات در سه محورِ اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی، پایان اشغال ایران توسط شوروی و مسئله حکومت ملی آذربایجان و حل این قضیه پیش رفت و نوزده روز به طول انجامید. شوروی بر سر مسئله آذربایجان کوتاه نمی‌آمد و اصرار داشت ایران خودمختاری این خطه را بپذیرد و تشکیلات پیشه‌وری به نوعی کارش را ادامه دهد. اما قوام این دخالت را نمی‌پذیرفت و قضیه آذربایجان را مسئله ملی و جز امور داخلی ایران می‌دانست. نوزده روز مذاکره مداوم و نفس‌گیر در عرفِ دیپلماسی مدت طولانی است و همین امر موجب شده تا سفر قوام به شوروی از سفرهای ماندگار و غریب در تاریخ کشور ایران به شمار رود. تورج اتابکی درباره مدت غیرعادی و طولانی سفر قوام به مسکو می‌گوید: «رهبری حزب کمونیست شوروی و شخص استالین می‌خواستند پیش از آنکه پاسخ روشنی از قوام دریافت نکرده‌اند، اجازه ندهند که او به کشور بازگردد. به حقیقت قوام در بخشی از این دیدار ۱۹ روزه‌اش از مسکو، گروگان شوروی بود.» سرانجام بعد از این مدت، مذاکرات با ردوبدل شدنِ چند یادداشت بین قوام و مولوتوف به پایان رسید، این یادداشت‌ها حاوی شرایط دو طرف برای حصول به مصالحه‌ای پایدار بود و به این ترتیب، سفر قوام به مسکو بدون توافقی رسمی به پایان رسید.

احمد قریشی، در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد درباره سفری که قوام‌السلطنه برای دیدار با استالین و حل قضیه آذربایجان به روسیه رفت می‌گوید: «مارچ ۱۹۴۶ (بهمن و اسفند ۱۳۲۴)... درست تاریخش را نمی‌دانم آن‌موقع بوده. بله رفت به روسیه یک هیئتی که همراهش رفتند مرحوم نیک‌پور بود و چند نفر دیگر که نمی‌دانم ولی خلاصه جهانگیر تفضلی هم قاطی این‌ها بود. جهانگیر تفضلی سال‌ها بعد که من رفتم ایران سه چهار سال پیش بود یکی‌اش که حرف می‌زد راجع به قوام‌السلطنه آن مطلب را گفت خیلی برای من جالب بود. می‌گفت ما وارد روسیه که شدیم، وارد مسکو که شدیم بعد از ظهری بود، شبی بود، ما را بردند به یکی از این ویلاهایی که مخصوص مهمان‌های خارجی است. آن‌جا بودیم و بعد گفتند شب بیایید به خدمت مارشال استالین برسید.»

گویا قوام و هیات همراه اول وادر کرملین شده و با وزیر خارجه به اتاقی می‌روند و منتظر استالین می‌مانند و بعد از هفت هشت دقیقه انتظار، دیدار تاریخی قوام با استالین رقم می‌خورد: «[جهانگیر تفضلی] می‌گفت رفتیم و اول که وارد کرملین شدیم [ویاچسلاو] مولوتف [وزیر خارجه شوروی] بود و مولوتف ما را برد در اتاق انتظار مارشال استالین. [جهانگیر تفضلی] می‌گفت در حدود یک هفت هشت دقیقه‌ای ما آن‌جا منتظر شدیم بعد در باز شد و گفتند بروید تو پهلوی مارشال. می‌گفت قوام‌السلطنه رفت و پشت سرش ماها رفتیم و می‌گفت دیدیم تو اتاق هیچ‌کس نیست. یک نقشه‌ای به دیوار است و استالین وایستاده دارد این نقشه را تماشا می‌کند، پشتش هم به ما است. گفت اولین چیزی که من متوجه شدم دیدم استالین برخلاف آن غولی که ما فکر می‌کردیم استالین خیلی آدم بالاخره پرجثه‌ای باشد دیدیم یک آدم خیلی قد کوتاه و کوچکی هم هست ولی پشتش به ما بود دارد یک نقشه تماشا می‌کند. بالکل اصلاً برنگشت به ما هیچ حرفی هم بزند.» 

چند دقیقه‌ای از حضور مولوتوف و قوام و هیات همراه می‌گذرد، مولوتوف که می‌بیند استالین توجهی ندارد و همان‌طور به نقشه روی دیوار زل زده است، به رسم ادب سرفه‌ای می‌کند تا استالین از حضورشان آگاه کند و در واقع به او بفهماند که آنان منتظر ایستاده‌اند. «بعد از یک چند دقیقه‌ای مولوتوف یک سرفه‌ای کرد، سروصدایی درآورد که این استالین برگردد ببیند چه خبر است. استالین برگشت آمد جلو و دست داد و خیلی تشریفاتی یک چند دقیقه‌ای نشست و گفت خیلی خب بروید و دو ساعت دیگر بیایید مذاکرات را شروع می‌کنیم. دو ساعت دیگر می‌شد ساعت یازده این موقع‌های شب.» از قرار معلوم و به روایتِ تفضلی، از چهره قوام‌السلطنه پیدا بود که واقعاً خیلی عصبانی است و حتی قصد دارد مسکو را همان شب ترک کند. «وقتی آمدیم از اتاق بیرون به مترجم که کسی گویا به اسم حبیب دُری* بوده همچین اسمی حبیب دُری مترجم بوده آن‌جا. می‌گفت [قوام‌السلطنه] به این [مترجم] گفت که به آقای مولوتف بگویید که دیگر لزومی نداره ما امشب جلسه‌ای داشته باشیم چون ما داریم برمی‌گردیم و این چمدان‌های ما را هم بگویید از ویلا بگذارند توی ماشین و برمی‌گردیم فرودگاه، ما برمی‌گردیم برویم مملکت‌مان. ما حرفی نداریم با هم... ماند مترجم و یک مدتی مکث کرد که ببیند درست دارد می‌شنود. [قوام‌السلطنه] گفت: آقا همین که گفتم عین این را شما ترجمه کنید. گفت عین این را ترجمه کرد به مولوتف و مولوتف گفت چرا چطور شده؟ گفت: برای این‌که به من اهانت شده. شما صدراعظم ایران را نمی‌توانید ده دقیقه بیست دقیقه تو اتاق انتظار نگه دارید، بعد هم که من وارد اتاق می‌شوم مارشال دارد نقشه تماشا می‌کند، پشتش به من است، بی‌احترامی به من کرده من تحمل این را ندارم و برمی‌گردم و هیچ حرفی هم ندارم، هر کار هم می‌خواهید بکنید بکنید. تصمیم شما خیلی قوی است و زورتان می‌رسد هر کار می‌خواهید بکنید بکنید، ولی حق اهانت به من را ندارید. و حق اهانت را به من ندارید و من برمی‌گردم. مولوتف هم گفت این‌که نمی‌شود...» اما قوام گویا اصرار داشت این اهانت به شخص مهم مملکت ما است و نمی‌شود با این شیوه مذاکراتی سر بگیرد و رو به مولوتوف که سرگردان و متعجب مانده بود گفت: «من هم از این‌جا می‌روم سفارت، ماشین بفرستید چمدان‌های ما را بیاورند. ما برمی‌گردیم همین امشب. بعد راهش را کشید رفت.» اما مولوتوف که برای این مذاکره حسابی تدارک دیده بود و مترصد امتیاز نفت شمال بود، بازی را دست می‌گیرد و با یک عذرخواهی ورق برمی‌گردد. «بعد از نیم‌ساعت فوری مولوتف برگشت و دور زد که آقا مارشال خیلی عذرخواهی کردند این سوءتفاهم شده همچین چیزی نبوده و برگردید شام را با مارشال بخورید. می‌گفت وقتی برگشتیم اصلاً ورق برگشته بود. مارشال استالین خیلی روی خوش نشان داد و خیلی پذیرایی گرمی کرد و خیلی احترام گذاشت به قوام‌السلطنه و این‌ها می‌گفت خلاصه این‌ها دیدند قوام‌السلطنه یک آدمی نیست که بتوانند روز اول بترسانندش و این‌ها. این را از شجاعت قوام تعریف می‌کرد.»

درباره شجاعتِ قوام در دیدار با استالین، برخورد سرد و سخت و شکننده استالین با او، ظفرمندیِ قوام در این مذاکرات و وعده توخالی اعطای امتیاز نفت شمال در ازای خروج نیروهای شوروی از ایران، باج دادن به شوروی یا وطن‌پرست بودنِ قوام، تحلیل‌ها و روایت‌های متفاوتی وجود دارد. ازجمله سید مهدی پیراسته، (دادستان تهران و وزیر کشور کابینه اسدالله علم) در گفت‌وگویی با ضیا صدقی در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد به تاریخ ۳ ژوئن ۱۹۸۵ می‌گوید اوایل اعتقادش بر این بوده که طبق نظراتِ رایج، قوام با روس‌ها ساخته و می‌خواهد آذربایجان را به روس‌ها بفروشد. اما بعدها تغییر عقیده می‌دهد: «اعتقاد شخصی من این بود که قوام‌السلطنه مرد فاسدی است مرد وطن‌فروشی است، مرد جاه‌طلبی است و بنابراین باید اذیتش کرد. بعد متوجه شدم که چه‌قدر اشتباه کردم راجع به قوام‌السلطنه. برای این‌که قوام‌السلطنه خودش را فدا کرد برای این‌که بتواند روس‌ها را از ایران بیرون کند. دلیلش هم این است که رفت قرارداد با استالین بست راجع به این‌که نفت شمال را به روس‌ها بدهد. و انتخابات دوره پانزدهم را صددرصد خودش کنترل داشت. بنابراین اگر قوام‌السلطنه می‌خواست این قرارداد بگذرد موافقینش لااقل در مجلس به این قرارداد رأی می‌دادند، و حال آن‌که قرارداد آنچه یادم هست دو یا سه رأی بیش‌تر در مجلس نیاورد و بقیه مخالفت کردند. و دلیل این‌که قوام‌السلطنه وطن‌پرست بود با وجود این‌که نیرو داشت و این قرارداد را رد کرد این بود که با وجود این‌که بعد که افتاد از نخست‌وزیری یک عده‌ای به سرپرستی احمد شریعت‌زاده در مجلس تا آخرین دقیقه به او وفادار ماندند. خوب، این اشخاصی که این اندازه حتی بعد از سقوط قوام‌السلطنه نسبت به او احترام داشتند و مانده بودند، طبیعی است که قوام‌السلطنه به این‌ها گفته بود که در موقع طرح قرارداد در مجلس رأی بدهند، این‌ها رأی می‌دادند و بنابراین این یک بهترین دلیل وطن‌پرستی او بود. ولی من روی جوانی و نفهمی به نظر خودم اشتباه کردم و خیلی این پیرمرد را اذیت کردم حتی در دوره مجلس هم خیلی علیه‌اش نطق کردم ولی بعد پشیمان شدم.»

 

* در بیشتر منابع تاریخی اسمِ مترجم ایرانی، «حمید سیاح» ذکر شده است.