دارایی از جیب مردم
خاستگاه خانوادگی شاه
در آغاز من به خاستگاه خانوادگی رضاشاه اشاره میکنم تا به پاسخ این پرسش برسیم که آیا رضاشاه میتوانسته است به این موضوع یک حرص و آز شخصی داشته باشد یا خیر. در سوادکوه دوطایفه بزرگ به نامهای «ولوپی» و «راسوپی» وجود داشتند و فوج سوادکوه از همین دو دسته تشکیل میشد و سالهای سال از زمان تشکیل در دارالخلافه تهران بوده و در زمان ناصری محافظ مخصوص شاه بودهاند. به همین دلیل همواره تیول داشتهاند و حکومت سوادکوه را به آنها میدادند. دسته ولوپی بستگان رضاشاه بودند. رضاخان هم زمانی که وارد نظام شد، در آغاز کار بهعنوان سرباز از طریق ابوالحسنخان صمصامالسلطان که نوه عموی او بود، وارد فوج سوادکوه شد و ارتباط او هم با خانواده پدری در طول چهاردهه نخست زندگی همواره ادامه داشت و این تصویری که او یک فرزند یتیمی بوده است که داییاش او را بزرگ کرده و خانواده پدری ندارد، تصویر مخدوشی است. گواه این امر هم آن است که وقتی کودتا اتفاق افتاد، خود رضاخان حاکم سوادکوه میشود و بلافاصله نماینده میفرستد و با امیراکرم که او هم نوه عموی او بوده ارتباط میگیرد و همواره در درگیریهای طایفهای سوادکوه طرف خاندان پدریاش را گرفته و امیرموید سوادکوهی هم در همین موازنه قدرت، از جریان حکومت سوادکوه حذف میشود. بنابراین بهنظر نمیرسد که رضاشاه از یک خانواده فاقد امکانات مالی باشد. جد پدری رضاشاه کسی است که در جنگ هرات کشته شده و فوج سوادکوه همواره شخصیتهای مهمی داشته که در کتابچههای جمع و خرج نام آنها آمده و به این ترتیب احتمالا خاندان مرفهی داشته است.
سیاست محدود کردن خوانین
همه ما میدانیم که رضاشاه در کنار سیاست اسکان عشایر، سیاست محدود کردن خوانین را نیز در دستور کار داشته و چیزی که مطرح است مساله مالک غایب در دوره رضاشاه هست. میدانیم این مساله همواره در تاریخ ایران بوده و اینبار در دوره رضاشاه جای مالک غایب را کارپردازان اداره املاک اختصاصی رضاشاه گرفتند و این سنت تداوم یافته است. با این همه دستکم تا دوران معاصر مساله قدرت سیاسی و حیثیت اجتماعی ناشی از دارا بودن ملک به اعتبار خود ملک بوده و رضاشاه به نظر نمیرسید که نیاز داشته در دورانی که وارد این موضوع شده است یعنی دهه دوم سلطنت، قصد داشته که به جهت کسب حیثیت املاکی را در تصرف بگیرد.
املاک کجا بود؟
مجموع املاک رضاشاه که تنها برخی از اسناد آن از سوی موسسه مطالعات تاریخ معاصر منتشر شده است و امکان دسترسی به آن وجود داشته، شامل این موارد میشد: ۵۰۰ آبادی در مازندران به غیر از املاک گرگان و ۱۰۰ آبادی در شاهآباد غرب (اسلامآباد غرب) که اسناد این املاک مربوط به دوران قبل از شهریور ۱۳۲۰ است، اما بعد از این تاریخ نیز اسنادی وجود دارد که نشان میدهد که املاک رضاشاه غیر از منطقه بین گرگان تا تنکابن در بجنورد، فریمان، شاهآباد غرب، ورامین، تاکستان، زنجان و دماوند بوده است. بهدلیل اینکه بعد از شهریور ۲۰ اداره املاک اختصاصی رضاشاه به «اداره املاک واگذاری» مبدل میشود و در این شهرها هم «اداره املاک واگذاری» تاسیس شده، بنابراین به نظر میرسد رضاشاه در این شهرها املاکی داشته است.
آغاز خرید املاک
خرید املاک براساس اسناد موجود از ۱۳۰۲ شروع شده است. «چراغعلیخان سالار حشمت» که بعدا شد امیراکرم و پیشکار ولیعهد و شهردار تهران بود، در سال ۱۳۰۹ از دنیا رفته است. بین سالهای ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۸ مطابق آمار موجود او حدود بیست ملک را در مازندران برای رضاشاه خریده است و این پایهای برای تشکیل اداره املاک اختصاصی در دهه بعد شد. از ۵۰۰ ملکی که در شمال ایران به نام رضاشاه سند خورده است، «املاک کیاکلا» که حدود سی و پنج آبادی است، اولین آنها است که شاه در ۱۳۰۲ خریداری کرد و بعد به مرور تقریبا تمام مازندران و تا حدودی گرگان املاک به نام رضاشاه ثبت شد.
تبعید خوانین
بعد از تصویب قانون فروش املاک خالصه در سال ۱۳۱۲ اوج خرید املاک اتفاق میافتد. در سال ۱۳۱۰ اتفاقی در غرب مازندران رخ میدهد که در جریان آن تقریبا تمام خوانین زمیندار دستگیر میشوند و به طرز بسیار خشنی با آنان برخورد میشود. مدتها زندانی هستند و به کرمان و ملایر تبعید میشوند و در پایان همه در نزدیکی شیراز اسکان داده میشوند و املاک آنها در شمال ضبط میشود. البته املاک معوض در نواحی جدید به آنها داده میشود. گزارشهای «دکتر عباس سپهر» در مورد رفتارهای صورت گرفته بسیار رقتانگیز است. مثلا از شلاق زدن زن بارداری که حاضر به بیگاری رفتن نبوده است تا دور کردن مادری از فرزندش که موجب مرگ بچه از گرسنگی میشود. یکی از اتفاقات این دوره موضوع بیگاری است که دستکم از زمان صفویه تا دوره مشروطه که لغو تیولداری اتفاق میافتد، رواج داشته است. با وقوع انقلاب مشروطه در بخشهایی از ایران این عمل برمیافتد اما در دوران اوجگیری تشکیل اداره املاک اختصاصی شاه بار دیگر بیگاری بهشدت پیگیری شد و مردم مجبور میشدند که برای تشکیلات اداره املاک اختصاصی کار بدون مزد انجام دهند.
وضعیت اداره املاک
این تشکیلات در اواخر سلطنت رضاشاه یعنی در اوج قدرت او هفت کارپرداز داشته که تحت کنترل افسران و درجهداران ارتش اداره میشده است و حقوق آنها از لشکر اول پیاده پرداخت میشد. سرلشکر بوذرجمهری ریاست این لشکر را برعهده داشت و کلیه املاک اختصاصی نیز به سرپرستی او اداره میشد. سرتیپ درخشانی که در سال ۱۳۱۹ بهعنوان بازرس به مناطق شمال اعزام شده، مینویسد که تمام ادارات دولتی مازندران و گرگان آماده هرگونه خدمت برای اداره املاک اختصاصی هستند. یک نکته که موجب ایجاد این تصور شده که تشکیلات اداره املاک اختصاصی صرفا مساله شخصی رضاشاه نبوده، این است که وقتی مطبوعات سالهای ۱۹ و ۲۰ را نگاه میکنیم، میبینیم بسیاری از مسائل عمرانی که در شمال ایران اتفاق میافتد، بهدستور رضاشاه از سوی اداره املاک اختصاصی درحال صورت گرفتن است. البته این نظر تا منتشر نشدن تمام اسناد یک فرضیه است و نمیتوان قضاوت منطقی انجام داد.
محدوده این املاک دستکم از لاهیجان تا بجنورد بوده است و همه این املاک به نام شخص رضاشاه است و براساس اسناد موجود تمام داراییهای آن نیز بهحساب شخصی او میرفت اما اینکه این دارایی چگونه هزینه شده است، هنوز اسنادی در مورد آن وجود ندارد. براساس آخرین گزارشهای ما از سرگرد «محمود افشارطوس» - رئیس شهربانی دوران دکتر مصدق که در دوران رضاشاه اصلا چهره خوشنامی نیست، وی رئیس املاک اختصاصی رضاشاه در شمال ایران بود و حکایتهای منفی بسیاری پیرامون شخص او و فعالیتهایش در آن منطقه وجود دارد- وی در گزارشهایش محل درآمد این املاک را آورده است.
بعد از شهریور ۱۳۲۰ به محض اشغال ایران، بسیاری از کارپردازان اداره املاک اختصاصی فرار کردند و تشکیلات جدید «اداره املاک واگذاری» تاسیس شد و شروع به سامان دادن به وضع این املاک کرد. در طول یک دهه بعد بسیاری از این املاک به صاحبانش بازگشت. البته در این میان اتفاقات مهمی افتاد. مثلا خوانینی که به مناطق مختلف تبعید شده بودند، بعد از شهریور ۱۳۲۰ به املاک خود بازگشتند و در این هنگام آنها هم املاک خودشان را داشتند و هم املاک معوض در اختیارشان بود. به این ترتیب چون زمان برداشت محصول هم بود، این افراد در طول یک سال در دو منطقه منافعی را بهدست آوردند و دولت از این بابت متضرر شد. گزارشهایی هم در مورد درگیری و جنگ میان این خوانین بازگشته از تبعید با قوای ژاندارمری در شمال وجود دارد. در مطبوعات این دوره مانند کوشش، مردم، نجاتایران، داد و اطلاعات گزارشهایی را داریم که همه اتهامات به سوی شخص رضاشاه است اما در کتاب دکتر عباس سپهر او انگشت اتهام را به سوی ماموران اداره املاک اختصاصی برده است که بدون اطلاع رضاشاه به مردم محلی ظلم میکردند. با این توصیف تا زمانی که اسناد دقیقی از این املاک و نحوه کسب و هزینه درآمدهای آن منتشر نشود امکان ارائه یک قضاوت علمی و منصفانه در مورد آنچه در رابطه با این املاک روی داده است، وجود نخواهد داشت.