یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد- ۸۵

کدخبر: ۱۸۶۳

بکوشش: محمدحسین دانایی

 

روی دستگاه برق و ترانسفورماتور تمام ترامواهاشان علامت A.E.G. هنوز هست، ماشین‌های آلمانی از درودیوار می‌بارد، اجناس آلمانی فراوان است، فولکس‌واگن یک چیز محلی تلقّی ­می‌شود، عدۀ زیادی از سرکرده‌های مراکز موسیقار این ولایت آلمانی‌اند، و رویهمرفته، بوی آلمان می‌دهد، همه­ جا. ما که خودمان را در اطریش که هستیم، خارج از آلمان نمی‌دانیم، خود اینها هم چیزی جز این- گمان ­نمی‌کنم- بدانند. البته منافع کمپانی‌ها و احزاب و سیاست‌ها و غیره هم هست، مسلماً امریکا و دول متفق از اتفاق آلمان و اطریش وحشت­ دارند، و روس‌ها هم، و مسلماً این کار به این زودی‌ها عملی نیست. اصلاً بحث هم در عملی بودن یا نبودنش نیست، بحث بر سر حالت روحی مردم است. یک­بار ["از" اضافی حذف ­شد] یک آلمانی را ["را" به جای "که" گذاشته ­شد] در تراموای دیدم و خودش را با محبت یک شهری نسبت به دهاتی‌های وینی گرفته­ بود. بار اول هم در قطاری که از زوریخ به وین می‌آمدیم، یک جفت آلمانی را دیدم که اسم‌ورسم چندتا نویسندۀ آلمانی را به من دادند. آنها هم مثل اینکه توی ولایت خودشان سفر می ­کنند، و از سرحد شروع کردند به شوکولات­ خریدن، چرا که در این طرف مرز، شوکولات بیشتر و ارزان تر می­ شود خرید، مثل اینکه یک تهرانی برود ملایر که کشمش ارزان ­تر است، یا فراوان­تر، یا شهریار برای انگور. بس است. حتم ­دارم که نتوانستم آنچه را که می­ خواهم و می­ خواستم، بنویسم. همینقدر بس که اشاره ­ای ­کردم تا سر فرصت اگر لازم ­شد، با طول­ و تفصیل و شواهد­ومدارک بیشتر مسئله را روشن ­کنم، گرچه چندان اصراری هم برای این کار نیست، نه بکسی باید گزارش ­بدهم، نه کسی طلب­کار است و نه با این اباطیل، گوشه­ ای از مشکلات هیچ آدمیزاده­ای- چه رسد به ولایتی- حل­ خواهد شد.

این صاحب­خانۀ ما هم امشب مهمان دارد و همینطور حرف ­می­زنند و خیال ­ندارند باین زودی­ ها بخوابند. خدا بداد ما برسد. چمدان­ ها را بسته ­ام و خسته ­ام ­کرده ­است. باید بروم بخوابم.

امروزمان هم باز با "سنجری"[حشمت] گذشت. تا ظهر در دانشکدۀ هنرهای زیباشان گشتیم. دچار آن زنک تنهاافتادۀ پرحرف شدیم که وِل­کنمان نبود و یک مجموعۀ جالب از گل­ هائی که "دافینگر" نقاش اینجائی ترتیب ­داده و کتابی در شرح حال او نشانمان ­داد و دریافتیم که در موزۀ "آلبرتینا" در حدود یک میلیون تابلوی نقاشی و طرح و غیره است و بسیار غنی است و نیز دریافتیم که نام خواننده "مادام باترفلای" در همین اُپرا "یوری نارسیس" است، از اصل یوگسلاو و از اهالی همین ولایت، منتها زن یک ایتالیائی و بهمین مناسبت، خواننده رسمی اُپرای میلان. و نیز دریافتیم که از نقاش ­های مدرن که ذکرشان را کرده ­ام، "کلیمت" Klimt)) اوستای[1] "شیله" (Schiele) بوده ­است، با اینکه شاگرد کارهایش خیلی بهتر از اوستایش بود. و نیز دریافتیم که "میتروپولس" رهبر ارکستر اُپرا در ضمن، رهبر یک ارکستر معروف نیویورک هم هست و نیز دریافتیم که دستۀ ارکستر اُپرای دولتی وین، در عین حال، ارکستر سمفونیک رسمی وین هم هست.

امروز آخرین قسط پول خانه را هم باین زنک "کوخیدا" دادیم، جمعاً شانزده بار 80 شلینگ، می ­کند 1280 شلینگ، یعنی 427 تومان! برای نیم­ماه. گران­ترین خرج در مدت این سفر! در زوریخ و رُم هم خانه گران بود و بخصوص در زوریخ، اما اینقدر نمودار نبود. و این آخر سفری بسیار دشوار آمده ­است به فقرا دادن چنین پولی، آنهم در حالی که الآن چمدان­ ها را که بسته­ ایم، عزا گرفته­ ایم که اگر از 40 کیلو بیشتر بودند، چه کنیم؟ الآن دارائی ما در حدود 200 شلینگ است که صدتایش خرج فردا است و آمدیم و قارقارک­چی ­ها هم قبول ­نکردند که پس­کرایه روی بلیط بنویسند، آنوقت چه باید کرد؟ هیچی! خودمان را که نخواهیم­ کشت، یک­طوری خواهد شد. فعلاً باید خوابید، اگر پرحرفی این صاحب­خانه و مهمان­هایش بگذارد.

"سنجری"[حشمت] هم التماس دعا داشت که برایش یک بسته ببریم، دوتا کاغذ انگریزی هم عهدوعیال برایش نوشت.

 

سه ­شنبه 2 مهر 1336-24 سپتامبر 1957 - 5/4 بعدازظهر

این آخرین روزی است که در وین هستیم. اگر اتفاق غیرمترقبه ­ای نیفتد، فردا با S.A.S. راه خواهیم­ افتاد و پس­ فردا تهران خواهیم ­بود. این سفر هر چه بود، فقط این نتیجه را داشت که هوس دیگری بر هوس ­های ما افزود. ایللوزیون تمام ­شد، اما هوسی بجایش باقی ­ماند، هوس دوباره و سه­­ باره آمدن و اینجا زندگی­ کردن و بهرصورت، آنچه مسلم است، درین روزها سخت پکریم، از برگشتن و مسئولیت ­ها را ب عهده­ گرفتن و سگ­دوی­ کردن و یک لقمه نان را بهزار عذاب درآوردن و عُمر را کشتن و الخ. ناچار حالا باید در فکر آنجا بود. برگردیم و خانه را سروصورتی بدهیم و اگر شد، حمامی برایش بسازیم، و بعد اگر توانستیم، ماشینی قسطی تهیه ­کنیم و نیز بعد اگر توانستیم، سال دیگر و سال­ های دیگر اقلاً تابستان را بهمین صورت، منتها با الاغی از خود راه ­بیفتیم و بیائیم این طرف­ ها و باین طریق، بزرگترین خرج را که عبارت باشد از پول طیاره، حذف­کردن. البته هزار اگر درین قسمت هست که برآمدن تنها یکی از آنها، کندن یا کنده­شدن کوه­ اُحُد است.

دیروز عصر که از خانۀ "سنجری"[حشمت] برمی ­گشتیم، یک کیف برای جناب اخوی خریدیم و یک پیراهن­کِش پدرمادردار برای خود فقرا که الآن پوشیده­ام و گرم­ونرم مثل لحاف کرسی است. تلکس­اپروتآتر و دیگر تآترها و کنسرت­ ها را هم ندیدیم. دیگر پول حسابی ته کشیده ­است. الآن صد و سی شلینگ بیشتر نداریم. امروز و دیروز هم هرچه سعی­ کردیم این دوتا اشرفی کوچولوی عهدوعیال را که "سیفی"[2] موقع آمدن بهمان داد، بفروشیم، نشد که نشد، نخریدند. لابد طلای مُلک ما سکۀ عُمَر دارد، که واقعاً دارد.

امروز صبع بقصد "موزه فلکلور"[3] بیرون ­رفتیم، ولی تعطیل بود و ناچار توی پارک ­ها و زیر آفتاب مدتی پِلِکیدیم، و قدم ­زدیم و استراحت ­کردیم. عجب آفتابی بود امروز! حسابی. ولی عصر باز ابر شده­است. سری هم کشیدیم بیکی ازین زیرزمین­ ها در محله­ قدیمی وین که ش...­خوری است و می­ شود غذایت را همراه ببری (مثل همۀ ش...­­خوری­ ها و ش...فروشی ­های اروپا) و ش... بگیری و علیٌ. یک­چهارم ش... به 5/3 تا 5/4. ما این آخری را گرفتیم، یعنی آنچه بما دادند، این قیمت دومی را حساب ­کردند، گرچه گمان­ نمی­ کنم فرقی با مال دیگران داشت که 5/3 شلینگ می­ دادند. این ارزانترین ش... است که در وین می­ شود نوشید، و می­ کند بطری 16 تا 20 شلینگ، یعنی سه- ­چهار برابر فرانسه که لیتر ش... 98 فرانک بود. یادش بخیر باد. ناهار هم در همان بوفه کتابخانه ملی خوردیم به 30 و باز مدتی در پارک "بورگ" نشستیم کنار گل­ ها و بعد هم آمدیم خانه چُرتی ­زدیم و حالا بانتظار "سنجری"­ها هستیم.

در کلیسای "بورگ"[4] از 28 سپتامبر که 25اش حرکت ­می­ کنیم، "داوید استراخ"[5]، "باخ" و "هندل"[6] را می­ زند با اُرگ. ماه آینده جناب "لارِنس اولیویه"[7] با دسته­ای که عهدوعیالش (ویویان لی[8]) هم استثنائاً جزو آن است، می ­آیند اینجا در وین در "بورگ تآتر" یکی از تآترهای "شکسپیر" را بزبان اصلی بازی ­کنند و ازین خبرها فراوان. در مدتی هم که ما بودیم، خبرهائی بود که ما غافل ­بوده ­ایم، تا آمده ­ایم راه ­و رسم را یاد بگیریم و از اخبار سر دربیاوریم، کار از کار گذشته. در روزهائی که ما تازه از راه ­می­رسیدیم، فستیوال موزیک "سالزبورگ" هنوز تمام ­نشده بود، و خود اینجا هم خبرهائی بود که ما دیر شنیدیم و حالا هم یادم­ رفته.

مأخذ: روزنامه اطلاعات- 3 بهمن 1402

 


[1]) منظور "استاد" است.

[2]) سیفی، همکار فرهنگی جلال که نام کوچکش معلوم نیست.

[3]) موزه فلکلور، موزۀ فرهنگ و هنر سنتی اتریش ساخته ­شده در 1895 میلادی در منطقه شون­برون وین

[4]) بورگ، کلیسای جامع سنت اشتفان مشهورترین کلیسای کشور اتریش و شهر وین است که در سال ۱۱۴۷ میلادی ساخته شده ­است.

2) اویستراخ- داوید (1974- 1908 میلادی)، نوازندۀ ویولن و ویولا اهل اتحاد جماهیر شوروی

[6]) هندل- جرج فریدریش ( 1759- 1685 میلادی)، آهنگساز انگلیسی آلمانی ­تبار

[7]) اولیویه- لارنس ( 1989- 1907 میلادی)، هنرپیشه، تهیه ­کننده، کارگردان و فیلمنامه­ نویس انگلیسی

[8]) لی- ویویان ( 1967- 1913 میلادی)، هنرپیشۀ انگلیسی

 

تولید محتوای بخش «وب گردی» توسط این مجموعه صورت نگرفته و انتشار این مطلب به معنی تایید محتوای آن نیست.